هشتم مهرماه روز بزرگداشت جلال الدین محمد بلخی یکی از نام آوران شعروادب وعرفان ایرانی است.
جلالالدین محمد بلخی در ۶ ربیع الاول سال ۶۰۴ هجری قمری در شهر بلخ یکی ازشهرهای خراسان بزرگ ایران(ولایتی در افغانستان امروزی) زاده شد. پدر او مولانا محمدبن حسین خطیبی است که به بهاءالدین ولد معروف شدهاست.و نیز او را با لقب سلطان العلماء یاد کردهاند.
نام مولوی محمد و لقبش در دوران حیات خود «جلالالدین» و گاهی «خداوندگار» و «مولانا خداوندگار» بوده و لقب «مولوی» در قرنهای بعد (ظاهراً از قرن نهم) برای وی به کار رفته است.و از برخی از اشعارش تخلص او را «خاموش» و «خَموش» و «خامُش» دانستهاند.
پدر مولانا جلال الدین ، بلخ را ترک کردوپس از ملاقات با عطارنیشابوری رهسپارقونیه درترکیه فعلی شد.درحدودسن 25 سالگی جلال الدین، پدرش ازدنیا رفت و مریدان جلال الدین گرد او ازدحام کردند و از او خواستند که برمسند پدر تکیه زند و بساط وعظ و ارشاد بگسترد.
مولانا در آستانهٔ چهل سالگی مردی به تمام معنی عارف و دانشمند دوران خود بود و مریدان و عامه مردم از وجود او بهرهها میبردند تا اینکه قلندری گمنام و ژنده پوش به نام شمسالدین محمد بن ملک داد تبریزی روز شنبه ۲۶ جمادیالاخر سال ۶۴۲ هجری قمری به قونیه آمد و با مولانا برخورد کرد و آفتاب دیدارش قلب و روح مولانا را بگداخت و شیدایش کرد. (در این ملاقات کوتاه وی دوره پرشوری را آغاز کرد. در این دوره که سی سال از حیات او را شامل میشود، مولانا آثاری برجای گذاشتهاست که جزو عالی ترین نتایج اندیشه بشری است.) و این سجاده نشین با وقار و مفتی بزرگوار را سرگشته کوی و برزن کرد تا بدانجا که خود، حال خود را چنین وصف میکند:
زاهد بودم ترانه گویم کردی | سر حلقهٔ بزم و باده جویم کردی | |
سجاده نشین با وقاری بودم | بازیچهٔ کودکان کویـــــــم کردی |
رفته رفته آتش حسادت مریدان خام طمع زبانه کشید و خود نشان داد. آنها میدیدند که مولانا مرید ژنده پوشی گمنام گشته و هیچ توجهی به آنان نمیکند از این رو فتنه جویی را آغاز کردند و در عیان و نهان به شمس ناسزا میگفتند و همگی به خون شمس تشنه بودند.
شمس از گفتار و رفتار گزندهٔ مریدان خودبین و تعصّب کور و آتشین قونویان رنجیده شد و
چارهای جز کوچ ندید. از این رو در روز پنجشنبه ۲۱ شوال سال ۶۴۳ شهر قونیه را به مقصد دمشق ترک گفت.
شمس در حجاب غیبت ابتدا بصورت موقت وسپس بطور دائم فرو شد و مولانا نیز در آتش هجران او بی قرار و ناآرام گشت.پس از بازگشت شمس تبریزی ازسفراولش به دمشق مولانا چنان به وجدآمد که این غزل راسرود:
شـمـس و قـمـرم آمـد، سمـع و بـصـرم آمــد و آن سیـمـبـرم آمـد، آن کـان زرم آمـد
امــروز بــه از دیـنـه، ای مــونــس دیــــریـنـه دی مست بدان بودم، کز وی خبرم آمد
آن کس که همی جستم دی من بچراغ او را امـروز چـو تـنـگ گــل، در رهگـذرم آمـد
از مــرگ چــرا تـرسـم، کــاو آب حـیـات آمـد وز طعنه چرا ترسـم، چون او سپرم آمد
امـروز سـلـیـمـانــم، کــانـگـشـتـریـم دادی زان تـاج مـلـوکـانـه، بر فرق سرم آمـــد
مولانا درفراغ شمس پس ازسفردومش ناآرام شد و یکباره دل از دست بداد و روز و شب به سماع و رقص پرداخت و حال زارو آشفتهٔ او در شهر بر سر زبانها افتاد.
روز و شب د رسماع رقصان شد | بر زمین همچو چرخ گردان شد |
مولوی چنان شیفته وتحت تأثیر شمس تبریزی قرارگرفت که کتاب دیوان شمس اوکه مجموعه اشعار وغزلیات آهنگین وعاشقانه وعارفانه است رامدیون اثرپذیری از شمس است.کتاب مثنوی معنوی شاهکار مولانا است که داستانها ومضامین بلندعرفانی را درقالب شعر مثنوی سروده است. کتابهای فیه مافیه ، مجالس سبعه ومکاتیب ازدیگرکتابهای این بزرگواراست.
مدتها بود جسم نحیف و خستهٔ مولانا در کمند بیماری گرفتار شده بود تا اینکه سرانجام این آفتاب معنا درپی تبی سوزان در روز یکشنبه پنجم جمادی الآخر سال ۶۷۲ هجری قمری رحلت فرمود. یادش گرامی باد.
سلام وبلاگ قشنگی و پر محتوی داری به وبلاگ منم سری بزن تا با هم بیشتر همکاری کنیم ، مطمئن باش بدون هیچ هزینه و وقت ، اصلآ بدون کلیک روی تبلیغات و عضو شدن تو سایتهای مختلف می تونید درآمد داشته باشی مهم اینکه هر وقت که تو اینترنت بری حالا هرکاری داشته باشی دانلود کردن یا وبلاگ update کردن و بازی کنی وغیره برات درآمد حساب می شه چیزی واقعا از دست نمی دی حتی اگه وقتی براش نذاری هر 5 ماه $20 می گیری