زندگینامه امام کاظم(ع)
ولادت، کنیه و القاب
هفتمین امام شیعیان حضرت موسی بن جعفر علیه السلام در هفتم ماه صفر سال 128 هجری قمری در ابواء متولد گردید.
پدر بزرگوارش حضرت امام جعفر صادق علیه السلام و مادر گرامیش حمیده است.
میلادش برای امام صادق علیه السلام چنان شادیبخش بود که آن حضرت بههمین مناسبت سه روز جشن گرفت و مردم مدینه را اطعام نمود.
نام مبارکش موسی و القاب و کنیه هایش متعدد است؛ مشهورترین لقبش کاظم و صابر و معروفترین کنیهاش ابوالحسن است. نقش نگین انگشتریاش جمله حسبی الله بوده است.
امامت
او که براساس تقدیر الهی قرار بود پس از پدر بزرگوارش امامت امت را به عهده بگیرد،
تحت تربیت فوقالعاده امام صادق مراحل رشد و کمال را پشت سر گذاشت و مرحله نوجوانی و جوانی را طی نمود، به گونه ای که تا آخر عمر، جلال و جمال الهی در صورت و سیرتش مشهود بود.
از حوادث مهم دوران جوانی آن امام، مرگ نابهنگام برادر بزرگترش، اسماعیل، بود که از الطاف خفیّه الهیّه محسوب میشد و زمینهساز تثبیت امامت وی شد. تلاش امام جعفر صادق علیه السلام نیز در این راستا و به منظور جلوگیری از انحراف جریان امامت بود. هر چند بعدها نیز گروهی پیدا شدند و پس از امام صادق علیه السلام معتقد به امامت اسماعیل گشتند و مرگ او را انکار نمودند.
سرانجام پس از شهادت جانگداز امام صادق، موسی بن جعفر علیه السلام در سن بیست سالگی مسؤولیت بزرگ امامت و هدایت امّت را در یکی از بحرانیترین دورانها به دوش گرفت.
دوران امامت
از مشکلات روزهای نخستین امامت موسی بن جعفر علیه السلام، ادّعای امامت دروغین برادر بزرگتر حضرت، عبدالله افطح ،بود که گروهی را به دنبال خود کشید و فرقه “فطحیه” به همین ترتیب شکل گرفت. هر چند با برخورد روشنگرانهی امام، عبدالله با شکست روبرو گردید.
دوران سی و پنج ساله امامت موسی بن جعفر مصادف بود با اوج قدرت حکومت بنی عباس و همزمان با چهار تن از حاکمان عیّاش و خونآشام عباسی بهنامهای منصور دوانیقی ، مهدی عباسی ، هادی عباسی و هارون الرشید که حضرت نیز به فراخور شرایط زمانیِ حساسِ هر یک، وظیفه سنگین امامت و هدایت امّت را به بهترین شکل ممکن به دوش کشید، و اگر چه با حوادث سهمگین و خونینی همچون واقعه فخ و شهادت مظلومانه گروهی از آل علی علیه السلام روبرو گردید، ولی لحظهای از وظیفه خطیر خود کوتاهی ننمود و تلاش مستمر خویش را عمدتا در محورهای زیر متمرکز ساخت:
اول - تبلیغ دین خداوند و گسترش فرهنگ اسلام، تبیین و تشریح معارف و احکام الهی در قالب احادیث بلند و کوتاه و پاسخ به سوالات شفاهی و کتبی و. . .
دوم- پرورش انسانهای مستعد و تربیت شاگردان والامقام و شاخص در میدان علم و عمل و حفظ و حراست آنان.
سوم- مبارزه بیامان با حاکمان جور و ستم و غاصبان خلافت و شکستن صولت شیطانی آنان در میدانهای مختلف و تشریح مبانی حق.
چهارم- تربیت یاران مدیر و مدبّر و خودساخته و نفوذ دادن آنان در مراکز حساس حکومتی، تا مرز وزارت و استانداری، به منظور خنثیسازی نقشههای مخرب و دینسوز دشمنان، کمک به مظلومان و محرومان و دفاع از حریم شیعیان .
پنجم- ساماندهی شیعیان با شیوههای مختلف تربیتی، عملی، مناظرههای سیاسی و. . .
امام علیهالسلام در این مسیر، نهایت تلاش خویش را مبذول داشت و در مواقع لازم از اهرمهای فوقالعادهای همچون استفاده از معجزه، دعای مستجاب و بهکارگیری علم امامت امام کاظم علیه السلام بهره برد.
درایت امام
روش امام آنچنان دقیق و حساس بود که تلاش چشمگیر و جاسوسیهای مداوم حاکمان عباسی برای بهدست آوردن سرنخی از اقدامات امام علیه السلام بینتیجه بود، و امام همچنان در همه زمینهها موفق و کارآمد به پیش میرفت و در اوج اقتدار معنوی و اجتماعی قرار داشت، به گونهای که نگاه کل جهان اسلام متوجّه ایشان بود.
سرانجام هارون الرشید برای دستگیری امام شخصاً به صحنه آمد و طی صحنهسازی در کنار قبر رسول خدا صلی الله علیه و آله به جوسازی علیه امام پرداخت و او را در یک جلالت ظاهری ولی در پردهای از ابهام با تشکیل دو کاروان مختلف از مدینه تبعید کرد و بارها به زندان انداخت. هارون چندین بار به ترور حضرت اقدام نمود و در بعضی موارد شخصاً وارد شد که هر بار ناموفّق بود.
ترور شخصیت امام
از این رو هارون در یک حرکت جدید، اقدام به ترور شخصیت امام کرد که آن هم ناکام ماند و وی از صحنهسازی و اقرار و اعترافگیری هم طرفی نیست. رفتار حضرت در زندان در زمینههای مختلف عبادی، تربیتی، ارتباط با دیگران، و تأثیرگذاری بر دوست و دشمن و . . . چنان عمیق و موثر بود که هارون نهایتاً دستور داد سندی بن شاهک ، امام علیه السلام را در بیست و پنجم رجب سال 183 هجری قمری در پنجاه و پنج سالگی با خرمای زهرآلوده به شهادت برساند.
شهادت امام
سعی فراوان دستگاه حکومتی هارون برای مخفی نگهداشتن شهادت امام علیه السلام و تلاش گسترده آنان برای عادی جلوهدادن مرگ حضرت، نشانهی پایگاه رفیع اجتماعی امام و وحشت عباسیان از اوست.
پیکر مطهرش پس از تحمّل سالها زندان بهطور معجزهآسایی توسط فرزندش علی بن موسی الرضا علیه االسلام غسل داده شد و در مقابر قریش در مدینه السلام ـ در حاشیه بغداد ـ مدفون گردید. مزار شریفش مورد توجه عموم قرار گرفت و سالها بعد نوه بزرگوارش حضرت امام جواد علیه السلام در کنارش دفن شد و شیعیان دلباختهی آنها شهر کاظمین را در کنار تربت پاکشان تأسیس نمودند.
از امام موسی بن جعفر دریای بیکرانی از معارف اسلام در توحید و نبوت و امامت و معاد، و احکام و آداب تربیتی ـ اخلاقی در قالب هزاران حدیث کوتاه و بلند، و شاگردان عالم عامل، و سیره عملی ارزشمند در میدانهای مختلف، و نسلی پاک و بابرکت به یادگار مانده است.
منبع : سایت امام کاظم به نشانی:
http://emam_kazem.jahanpayam.net/index.php/module/HTML_Pages/action/ShowHTML_Pages/id/5
صلابت امام کاظم علیه السلام در مقابل هارون
آنچه در پیش رو دارید، فرازهایى از تلاشها، پیامها و گفتارهاى امام کاظم(علیهالسلام) در زمینه صبر، مقاومت، قاطعیت، صلابت و صراحت لهجه در مقابل ستمگران و دشمنان است.
تلفیق عرفان و مبارزه
بىتردید براى استوارى و مقاومت در راه عقیده، پشتوانهاى قوى و نیرومند لازم است. طبق آموزههاى قرآنى بهترین پشتوانه هر انسان حقیقتطلبى، اتّکا به حضرت پروردگار است. و میانبرترین و نزدیکترین راه در معرفت و قرب به حق، توجه به عبادت و معنویت است. خداوند متعال مىفرماید: «وَاسْتَعینُوا بِالصَّبْرِ وَالصَّلوةِ»(1)؛ «از صبر و نماز یارى بجویید.»
حضرت کاظم(علیهالسلام) با پیروى از این رهنمود در مقابل نیروهاى باطل، از صبر و بردبارى و نماز و عبادت یارى مىجست؛ «کانَ یُحْیى الْلَیْلَ بِالسَّهْرِ اِلَى السَّحَرِ بِمُواصِلَةِ الاِْسْتِغْفارِ حَلیفَ السَّجْدَةِ الطَّویلَةِ وَالدُّمُوعِ الْغَزیرَةِ وَالْمُناجاتِ الْکَثیرَةِ وَالضَّراعاتِ الْمُتَّصِلَةِ(2)؛ آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شبزندهداریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجدههاى طولانى، اشکهاى ریزان، مناجات بسیار، و نالهها و زاریهاى مداوم در حال عبادت.»
برخورد با صلابت
از آنجایى که اولیاى خدا به امدادهاى خداوندى باور قطعى دارند، در برخوردهاى خود با دنیاپرستان و طاغوتهاى زمان بىواهمه و با قاطعیت و صلابت رفتار مىکنند و آنان با داشتن سرمایه ایمان به غیر از خداوند متعال از هیچ قدرت و نیرویى نمىهراسند که: «فَمَنْ یُؤْمِنْ بِرَبِّهِ فَلا یَخافُ بَخْسا وَلا رَهَقا»(3)؛ «هر کس به پروردگارش ایمان بیاورد، نه از نقصان مىترسد و نه از ظلم [و ظالم] هراسى دارد.» پیشواى هفتم نمونه بارزى از این اولیاى الهى است.
آن حضرت شبها را تا سحر بیدار بود و شبزندهداریهایش همواره با استغفار بود، همراه با سجدههاى طولانى، اشکهاى ریزان، مناجات بسیار، و نالهها و زاریهاى مداوم در حال عبادت.»
اینک مواردى را در اینجا با هم مىخوانیم:
الف) سخن امام به مهدى عباسى
مهدى، سومین خلیفه عباسى، در یک اقدام عوامفریبانه اعلام کرد که هر کسى که حقوقى بر گردن نظام حکومتى دارد، مىتواند براى رسیدن به حق خود اقدام نماید. او در یک حرکت ظاهرى مشغول اداى حقوق مردم شد. امام کاظم(علیهالسلام) نیز خواستار اعاده حقوق خود شد. در آنجا گفتگوى ذیل میان خلیفه و پیشواى هفتم به وقوع پیوست:
ـ حقوق شما چیست؟
ـ فدک.
ـ محدوده فدک را مشخص کن تا به شما باز گردانم.
ـ حدّ اول آن، کوه احد، حدّ دوم عریش مصر، حدّ سوم سیف البحر(دریاى خزر) و حدّ چهارمش دومة الجندل [سرزمین عراق] است.
ـ همه اینها؟!
ـ آرى!
خلیفه آنچنان ناراحت شد که آثار غضب در چهرهاش پدیدار گشت، و با ناراحتى شدید گفت که مقدار زیادى است، باید بیندیشم. امام کاظم(علیهالسلام) با این سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(علیهالسلام) است و زمام حکومت بر دنیاى اسلام باید در دست اهل بیت(علیهمالسلام) باشد. (4)
ب) پیشواى دلها
روزى در کنار کعبه، هارون الرشید حضرت کاظم(علیهالسلام) را ملاقات نمود و در ضمن سخنانى به امام گفت: آیا تو هستى که مردم مخفیانه با تو بیعت مىکنند و تو را به رهبرى خویش برمىگزینند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهاى مردم حکومت مىکنم، و تو بر جسمهاى آنان!»
امام کاظم(علیهالسلام) با این سخن به او فهماند که حکومت حق امام کاظم(علیهالسلام) است و زمام حکومت بر دنیاى اسلام باید در دست اهل بیت(علیهمالسلام) باشد.
ج) هشدار به متکبران
هارون، سلطان گردنکش و متکبرى بود که خود را از همه چیز و همه کس بالاتر مىدانست و حتى در خیال باطل خود بر ابرها مىبالید و به وسعت حکومت خویش مىنازید که: اى ابرها! ببارید که هر کجا قطرات بارانتان ببارد، چه شرق و چه غرب، بر زمینهاى تحت حکومت من خواهد بارید و خراج و مالیات آن سرزمین را به نزد من خواهند آورد.
زمانى امام هفتم(علیهالسلام) به کاخ هارون رفته بود. هارون از او پرسید: این دنیا چیست؟ امام فرمود: این دنیا سراى فاسقان است. سپس با تلاوت آیه 146 سوره اعراف به وى هشدار داد که: «سَاَصْرِفُ عَنْ آیاتِىَ الَّذینَ یَتَکَبَّرُونَ فِى الاَْرْضِ بِغَیْرِ الْحَقِّ وَ اِنْ یَرَوْا کُلَّ آیَةٍ لا یُؤْمِنُوا بِها وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الرُّشْدِ لا یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً وَ اِنْ یَرَوْا سَبیلَ الْغَىِّ یَتَّخِذُوهُ سَبیلاً»(5)؛ «به زودى از آیات خود دور خواهم نمود کسانى را که به ناحق در روى زمین ادعاى بزرگى مىکنند و اگر آنان هر آیهاى را ببینند، به آن ایمان نمىآورند و اگر راه رشد و کمال را ببینند، به سوى آن حرکت نمىکنند، ولى اگر راه ضلالت و گمراهى را ببینند، به سوى آن خواهند رفت.»
هارون پرسید: دنیا خانه کیست؟ حضرت فرمود: دنیا براى شیعیان ما مایه آرامش و براى دیگران آزمایش است.
در آخر این گفتگو، هارون با درماندگى تمام پرسید: آیا ما کافریم؟ امام هفتم(علیهالسلام) پاسخ داد: نه، ولى چنان هستید که خداوند متعال فرموده است: «الَّذینَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللهِ کُفْرا وَ اَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»(6)؛ «کسانى که نعمت خدا را به کفر تبدیل کردند و قوم خود را در محل تباهى فرود آوردند.» (7)
د) سلام بر تو اى پدر!
هارون وارد مدینه شد و به همراه جمع کثیرى به حرم پیامبر(صلى الله علیه و آله) رفت. او در مقابل قبر شریف رسول خدا(صلى الله علیه و آله) ایستاد و با کمال افتخار چنین سلام داد: السَّلامُ عَلَیْکَ یَابْنَ عَمِّ؛ سلام بر تو اى پسر عمو! در این هنگام، حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) که در میان اهل مدینه حضور داشت، نزدیک آمد و براى تحقیر خلیفه غاصب چنین سلام داد: «السَّلامُ عَلَیْکَ یا رَسُولَ الله السَّلامُ عَلَیْکَ یا اَبَه؛ سلام بر تو اى رسول خدا! سلام بر تو اى پدر!» در این حال، هارون از شدت خشم به خود پیچیده و دنیا در نظرش تیره و تار شد؛ چرا که حضرت کاظم(علیهالسلام) به این وسیله شایستگى خود را براى جانشینى رسول خدا(صلى اللهعلیهوآله) و عدم لیاقت هارون بیان داشت. (8)
روزى در کنار کعبه، هارون الرشید حضرت کاظم(علیهالسلام) را ملاقات نمود و در ضمن سخنانى به امام گفت: آیا تو هستى که مردم مخفیانه با تو بیعت مىکنند و تو را به رهبرى خویش برمىگزینند؟ حضرت با کمال شهامت فرمود: «اَنَا اِمامُ الْقُلُوبِ وَ اَنْتَ اِمامُ الْجُسُومِ؛ من بر دلهاى مردم حکومت مىکنم، و تو بر جسمهاى آنان!»
ه) نامهاى از زندان
حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) با این که مدتهاى مدیدى را در زندانهاى مختلف نظام طاغوتى هارون سپرى کرد و در شکنجهگاههاى ترسناک، به دست شقىترین مأموران سپرده شده بود، امّا از گفتن سخن حق و نشر حقایق الهى لحظهاى باز نایستاد.
آن حضرت در فرصتهاى مناسب گفتارهاى بیدارگرانه و هشدارآمیز خود را به گوش سردمداران دنیاپرست نظام حکومتى رسانده، به ایفاى نقش خطیر خویش در جامعه اسلامى پرداخت. امام در یکى از نامههاى حماسى خویش که از زندان به کاخ هارون ارسال نمود، چنین نگاشت: «اى هارون! هیچ روز سخت و پر محنتى بر من نمىگذرد، مگر این که روزى از راحتى و آسایش و رفاه تو کم مىگردد؛ اما بدان که هر دو، رهسپار روزى هستیم که پایان ندارد و در آن روز، مفسدان و تبهکاران زیانکار و بیچاره خواهند بود.» (9)
ممکن است این پرسش به ذهن آید که امام هفتم(علیهالسلام) با آن شرائط خفقان چگونه نامهها و سخنان خود را به سمع و نظر دیگران مىرسانید؟
بررسى اوضاع تاریخى آن عصر نشان مىدهد که اکثر زندانبانان و مأمورین آن پیشواى الهى با اندکى ارتباط و برخورد با ایشان، به حقیقت و معنویت امام پى برده و از هواخواهان و دلدادگان امام مىشدند و این مسئله سبب شده بود که گفتهها، نوشتهها و افکار و اندیشه و سیره حضرت بر تاریخ پوشیده نماند.
پی نوشتها:
1- بقره/45.
2- الانوار البهیه، ص205.
3- جنّ/13.
4- رجوع شود به اصول کافى، کتاب الحجه، باب الفئ والانفال.
5- اعراف/146.
6- ابراهیم/28.
7- هدایتگران راه نور، ص700.
8- بحارالانوار، ج48، ص135.
9- تاریخ بغداد، ج13، ص32.
عبدالکریم پاک نیا
امامان گرامی ما را رسم بر این بود که برای شناساندن امام و مرجع علمی و سیاسی و دینی بعد از خویش، به نام و شخص او تصریح میفرمودند تا برای آنها که میخواستند از این رهگذر سوء استفادههای سیاسی بکنند، مَفری باقی نماند و هم شیعیان راستین، امام و جانشین واقعی را باز شناسند، از اینرو، در مورد امام کاظم علیه السلام نیز، پدر گرامیشان با وجود حکومت پر خفقان عباسی، باز در مواردی بسیار به امامت آن حضرت پس از خویش تصریح فرمودهاند که تنها به چند نمونه اکتفا میشود:
1- علی بن جعفر گوید: پدرم امام صادق(علیه السلام) به گروهی از اصحاب و خواص خویش فرمود: سفارش مرا در مورد فرزندم موسی بپذیرید، زیرا او از همه فرزندان من و نیز از همه کسانی که از من به یادگار میمانند، برتر است و جانشین من پس از من و حجت خداوند بر همه بندگان خدا خواهد بود. (1)
2- عمر بن ابان میگوید: امام صادق(علیهالسلام)، امامان پس از خود را یاد کرد. من اسماعیل فرزند ایشان را نام بردم، فرمود، نه. به خدا سوگند این انتخاب به اختیار ما نیست، به دست خداست.(2)
3- زراره - یکی از برجستهترین شاگردان امام صادق(علیه السلام) میگوید: خدمت آن بزرگ رسیدم، سرور فرزندانش موسی(علیه السلام) سمت راست آن گرامی و جنازهایی - که جنازه فرزند دیگرش اسماعیل بود - روبروی حضرت قرار داشت.
به من فرمود: زراره، برو و داوود رقی، حمران و ابوبصیر(سه تن از یاران آن حضرت) را بیاور. رفتم و آوردم.
دیگران هم میآمدند تا سی نفر شدیم و اطاق پر شد.
امام به داوود رقّی فرمودند: پارچه روی جنازه را کنار بزن. داوود چنان کرد. آنگاه آن گرامی فرمود:
داود! ببین اسماعیل زنده است یا مرده .
گفت: سرور من، مرده است.
امام به یکایک حاضران جنازه را نشان داد و همه گفتند مرده است.
فرمود: خداوندا گواه باش(که برای رفع اشتباه مردم تا این اندازه کوشیدم) سپس دستور دادند، او را غسل و حنوط کردند و در کفن نهادند و چون تمام شد باز به مفضل فرمودند: صورت او را باز کن .
مفضل چنان کرد. آنگاه فرمود: زنده است یا مرده؟ مفضل عرض کرد، مرده است. و باز از همه حاضران پرسید و همه همان را گفتند. و حضرت دگر بار فرمودند: خدایا گواه باش، اما باز گروهی که میخواهند نور خدا را خاموش کنند موضوع امام بودن اسماعیل را مطرح خواهند کرد.
و در این هنگام به فرزندش موسی اشاره کرد و فرمود:
خدا نور خود را تایید میکند، گر چه گروهی آن را نخواهند.
اسماعیل را دفن کردند، امام از حاضران پرسیدند: آن که در اینجا دفن شد که بود، همه گفتند: فرزندتان اسماعیل. امام فرمودند خدایا گواه باش. سپس دست فرزند خود موسی را گرفتند و گفتند:
هو الحق و الحق معه و منه الی ان یرث الله الارض و من علیها؛ او بر حق و با حق است و حق از اوست تا روز رستاخیز. (3)
4- منصور بن حازم میگوید به امام صادق(علیه السلام) عرض کردم:
پدر و مادرم فدای شما باد، هر صبح و شام جانها در معرض مرگ قرار دارند، اگر برای شما چنین پیش آید چه کس امام ما خواهد بود؟ امام دست بر شانه راست فرزندش ابوالحسن موسی زد و فرمود اگر برای من پیش آمدی رخ داد، این فرزندم امام شما خواهد بود. و آن گرامی در آن هنگام 5 ساله بود و عبدالله فرزند دیگر امام صادق(علیه السلام) - که بعدها برخی به امامت او عقیدهمند شدند- نیز در آن مجلس با ما بودند.
5- شیخ مفید - که رحمت گسترده خداوند به روان پاک او باد – میگوید:
گروهی از بزرگان یاران حضرت امام ششم - درود خدا بر او - مانند: مفضل بن عمر، معاذ بن کثیر، عبدالرحمن بن حجاج، فیض بن مختار، یعقوب سراج، سلیمان بن خالد، صفوان جمال و دیگران - که ذکر نامشان به درازا میکشد- موضوع جانشینی حضرت امام کاظم (علیه السلام) را روایت کردهاند و نیز از اسحاق و علی دو برادر امام موسی کاظم(علیه السلام) که در فضل و ورع و تقوای آنان تردیدی نیست، روایت شده است. (4)
با این همه تاکیدها و تصریح ها،برای شیعه و آنانکه با امام صادق علیه السلام سر و کار داشتند مشخص و معین بود که پس از آن گرامی،فرزندش ابو الحسن موسی بن جعفر الکاظم، امام است،نه اسماعیل - که در حیات پدر از دنیا رفت - و نه فرزند اسماعیل که محمد نام داشت و نه فرزند دیگر امام صادق علیه السلام که عبد الله نامیده میشد.با این وجود،پس از درگذشت آن امام راستین،گروهی به امامت فرزندش اسماعیل و یا فرزند اسماعیل و یا عبد الله معتقد شدند و از مسیر روشنی که برایشان تعیین شده بود،به انحراف گراییدند.
پینوشتها:
1- اعلام الوری، طبرسی، ص 291، چاپ علمیه اسلامیه/ اثبات الهداة، ج 5، ص 486 .
2- بصائر الدرجات، ص 471، چاپ جدید/ اثبات الهداة، ج 5، ص 484 .
3- غیبت نعمانی، چاپ سنگی، ص 179/ بحارالانوار، ج 48، ص 21 .
4- ارشاد مفید، ص 270 .
صفات ظاهری و باطنی امام کاظم علیه السلام
نام امام هفتم ما، موسی و لقب آن حضرت کاظم (علیهالسلام) کنیه آن امام "ابوالحسن" و "ابوابراهیم" است. شیعیان و دوستداران لقب "باب الحوائج" به آن حضرت دادهاند. تولد امام موسی کاظم (علیهالسلام) روز یکشنبه هفتم ماه صفر سال 128هجری در "ابوأ " اتفاق افتاد. دوران امامت امام هفتم حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) مقارن بود با سالهای آخر خلافت منصور عباسی و در دوره خلافت هادی و سیزده سال از دوران خلافت هارون که سختترین دوران عمر آن حضرت به شمار است. امام موسی کاظم (علیهالسلام) از حدود 21 سالگی بر اثر وصیت پدر بزرگوار و به امر خداوند متعال به مقام بلند امامت رسید، و زمان امامت آن حضرت سی و پنج سال و اندکی بود که مدت امامت آن حضرت از همه ائمه بیشتر بوده است، البته غیر از حضرت ولی عصر (عج).
حضرت کاظم (علیهالسلام) دارای قامتی معتدل بود. صورتش نورانی و گندمگون و رنگ مویش سیاه و انبوه بود. بدن شریفش از زیادی عبادت ضعیف شده بود، ولی همچنان روحی قوی و قلبی تابناک داشت. امام کاظم علیه السلام به تصدیق همه مورخان، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است. حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) از عبادت و سختکوشی به "عبد صالح" معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود.
کاظم یعنی: نگهدارنده و فروخورنده خشم. این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست میزدند.
امام کاظم(علیه السلام) کیسههای سیصد دیناری و چهارصد دیناری و دو هزار دیناری میآورد و بر ناتوانان و نیازمندان تقسیم میکرد. از حضرت موسی کاظم علیه السلام روایت شده است که فرمود: "پدرم (امام صادق علیهالسلام) پیوسته مرا به سخاوت داشتن و کرم کردن سفارش میکرد."
امام (علیهالسلام) با آن کرم و بزرگواری و بخشندگی خود لباس خشن بر تن میکرد، چنانکه نقل کردهاند: "امام بسیار خشنپوش و روستایی لباس بود" و این خود نشان دیگری است از بلندی روح و صفای باطن و بی اعتنایی آن امام به زرق و برقهای گول زننده دنیا.
امام موسی کاظم (علیهالسلام) نسبت به زن و فرزندان و زیردستان بسیار با عاطفه و مهربان بود. همیشه در اندیشه فقرا و بیچارگان بود، و پنهان و آشکار به آنها کمک میکرد. برخی از فقرای مدینه او را شناخته بودند اما بعضی - پس از تبعید حضرت از مدینه به بغداد - به کرم و بزرگواریش پی بردند و آن وجود عزیز را شناختند. امام کاظم (علیهالسلام) به تلاوت قرآن مجید انس زیادی داشت. قرآن را با صدایی حزین و خوش تلاوت میکرد. آن چنان که مردم در اطراف خانه آن حضرت گرد میآمدند و از روی شوق و رقت گریه میکردند. بدخواهانی بودند که آن حضرت و اجداد گرامیش را - روی در روی - بد میگفتند و سخنانی دور از ادب به زبان میراندند، ولی آن حضرت با بردباری و شکیبایی با آنها روبرو میشد، و حتی گاهی با احسان آنها را به صلاح میآورد، و تنبیه میفرمود.
تاریخ، برخی از این صحنهها را در خود نگهداشته است. لقب "کاظم" از همین جا پیدا شد. کاظم یعنی: نگهدارنده و فروخورنده خشم. این رفتار در برابر کسی یا کسانی بوده که از راه جهالت و نادانی یا به تحریک دشمنان به این کارهای زشت و دور از ادب دست میزدند.
امام کاظم علیه السلام به تصدیق همه مورخان، به زهد و عبادت بسیار معروف بوده است. حضرت موسی بن جعفر (علیهماالسلام) از عبادت و سختکوشی به "عبد صالح" معروف و در سخاوت و بخشندگی مانند نیاکان بزرگوار خود بود.
رفتار حکیمانه و صبورانه آن حضرت (علیهالسلام) کم کم، بر آنان حقانیت خاندان عصمت و اهل بیت (علیهم السلام) را روشن میساخت، اما آنجا که پای گفتن کلمه حق - در برابر سلطان و خلیفه ستمگری - پیش میآمد، امام کاظم (علیهالسلام) میفرمود: "قل الحق و لو کان فیه هلاکک " یعنی: حق را بگو اگرچه آن حقگویی موجب هلاک تو باشد.
ارزش والای حق به اندازهای است که باید افراد در مقابل حفظ آن نابود شوند. در فروتنی - مانند صفات شایسته دیگر خود - نمونه بود. با فقرا مینشست و از بینوایان دلجویی میکرد. بنده را با آزاد مساوی میدانست و میفرمود همه، فرزندان آدم و آفریدههای خدائیم.
از ابوحنیفه نقل شده است که گفت: " او را در کودکی دیدم و از او پرسشهایی کردم چنان پاسخ داد که گویی از سرچشمه ولایت سیراب شده است. به راستی امام موسی بن جعفر (علیهماالسلام) فقیهی دانا و توانا و متکلمی مقتدر و زبردست بود."
محمد بن نعمان نیز میگوید: "موسی بن جعفر را دریایی بی پایان دیدم که میجوشید و میخروشید و بذرهای دانش به هر سو میپراکند."
امام کاظم(علیه السلام) و احیاى فرهنگ عاشورا
زنده نگه داشتن یاد و نام امام حسین(علیهالسلام) و حماسه عاشورا به عنوان نماد مقاومت اهل بیت (علیهمالسلام) در برابر جبهه کفر و نفاق و مقابله با طغیان و ستمگرى، یکى از مهمترین دغدغههاى امامان معصوم(علیهمالسلام) بوده است. آن بزرگواران مىکوشیدند تا قیام جاویدان عاشورا زنده بماند و پیام پایدارى و استوارى اهل حق در مقابل باطل در بلنداى تاریخ با نام مقدس حضرت امام حسین (علیهالسلام) طنینانداز شود.
از شیوههایى که حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) براى رساندن پیام استوارى و مقاومت از آن بهره مىبرد، تداوم بخشیدن و زنده نگه داشتن یاد و خاطره جدّ بزرگوارش حضرت سیدالشهدا (علیهالسلام) بود.
روایت ذیل بیانگر این حقیقت تاریخى است:
محدث نورى مىنویسد: منصور دوانیقى در عید نوروز، امام را مجبور کرد که در مجلس عمومى بنشیند و مردم براى عرض تبریک به محضرش بیایند و هدایا و تحفهها را به حضور آن حضرت بیاورند.
امام به ناچار در آن مجلس نشست و فرمانداران و فرماندهان و امراى لشکرى و کشورى و عموم مردم براى تهنیت مىآمدند و هدایا و تحفههاى فراوانى مىآوردند و خادم منصور همه هدایا را ثبت مىکرد. آخرین فردى که به حضور امام آمد، پیرمردى سالمند بود که به امام عرضه داشت: اى پسر دختر رسول خدا(صلى الله علیه و آله)! من مرد فقیرى هستم که از مال دنیا بىبهرهام، اما سه بیت شعرى را که جدم در رثاى جدّتان حضرت حسین بن على(علیهماالسلام) سروده، به خدمتتان تقدیم مىکنم:
عَجِبْتُ لِمَصْقُولٍ عَلاکَ فِرِنْدُهُ یَوْمَ الْهِیاجِ وَ قَدْ عَلاکَ غُبارٌ
یَوْمَ الْهِیاجِ وَ قَدْ عَلاکَ غُبارٌ یَوْمَ الْهِیاجِ وَ قَدْ عَلاکَ غُبارٌ
یا ابا عبدالله! من (از دشمنان تو تعجب نمىکنم که چرا تو را کشتند، بلکه) تعجب مىکنم از شمشیرى که بر بدن نازنین تو در روز عاشورا فرود آمد، در حالى که غبار کربلا بر بدن تو نشسته بود.
وَلاَِسْهُمٍ نَفَذَتکَ دونَ حَرائِرَ یَدْعُونَ جَدَّکَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ
یَدْعُونَ جَدَّکَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ یَدْعُونَ جَدَّکَ وَالدُّمُوعُ غِزارٌ
من شگفت زده هستم از آن تیرهایى که بر بدنت فرو رفتند، در حالى که خانوادهات با چشمان اشکبار قتل تو را نظاره کرده و جدّت را صدا مىزدند.
اِلاّ تَقَضْقَضَتِ السِّهامُ وَ عاقَها عَنْ جِسْمِکَ الاِْجْلالُ وَالاِْکْبارُ
عَنْ جِسْمِکَ الاِْجْلالُ وَالاِْکْبارُ عَنْ جِسْمِکَ الاِْجْلالُ وَالاِْکْبارُ
یا ابا عبدالله! چرا بزرگى و جلالت تو مانع نشد از این که تیرها بر بدنت اصابت کنند و آن جسم پاک را مجروح نمایند!
امام فرمود: احسنت! بارک الله فیک! هدیهات را پذیرفتم، بفرما بنشین! آنگاه به خادم گفت: از منصور بپرس در مورد این همه هدایا چه تصمیمى دارد؟ منصور گفت: همه آنها را به حضرت کاظم (علیهالسلام) بخشیدم، هر طور دوست دارد مصرف کند. امام نیز تمام آن تحفهها را به آن پیرمرد شیعه که زیباترین اشعار را در مرثیه امام حسین(علیهالسلام) خوانده بود، بخشید و او را تشویق نمود.(1)
امام کاظم(علیهالسلام) به این وسیله، از شاعران و احیاگران حماسه عاشورا تجلیل نمود و پیام پایدارى اهل بیت(علیهمالسلام) را که در حرکت انقلابى امام حسین(علیهالسلام) جلوهگر شده بود، علنى ساخت.
پینوشت:
1- مستدرک الوسائل، ج10، ص386.
"عبدالکریم پاک نیا"
جوّ سیاسی حاکم در زمان امام کاظم علیه السلام
نشر فقه جعفری و اخلاق و تفسیر و کلام که از زمان حضرت صادق (علیهالسلام) و پیش از آن در زمان امام محمد باقر (علیهالسلام) آغاز و عملی شده بود، در زمان امام موسی کاظم (علیهالسلام) نیز به پیروی از سیره نیاکان بزرگوارش همچنان ادامه داشت، تا مردم بیش از پیش به خط مستقیم امامت و حقایق مکتب جعفری آشنا گردند، و این مشعل فروزان را از ورای اعصار و قرون به آیندگان برسانند . خلفای عباسی بنا به روش ستمگرانه و زیادهروی در عیش و عشرت، همیشه درصدد نابودی بنیهاشم بودند تا اولاد علی(علیهالسلام) را با داشتن علم و سیادت از صحنه سیاست و تعلیم و ارشاد کنار زنند، و دست آنها را از کارهای کشور اسلامی کوتاه نمایند. اینان برای اجرای این مقصود پلید کارها کردند، از جمله:
چند تن از شاگردان مکتب جعفری را تشویق نمودند تا مکتبی در برابر مکتب جعفری ایجاد کرده و به حمایتشان پرداختند. بدین طریق مذاهب حنفی، مالکی، حنبلی و شافعی هر کدام با راه و روش خاص فقهی پایهریزی شد. حکومتهای وقت و بعد از آن - برای دستیابی به قدرت - از این مذهبها پشتیبانی کرده و اختلاف آنها را بر وفق مراد و مقصود خود میدانستند.
چندین سال امام کاظم(علیهالسلام) از این زندان به آن زندان انتقال مییافت. در زندانهای تاریک و سیاهچالهای دهشتناک، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود (الله) راز و نیاز میکرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری مینمود.
در سالهای آخر خلافت منصور دوانیقی که مصادف با نخستین سالهای امامت حضرت موسی بن جعفر(علیهالسلام) بود؛ "بسیاری از سادات حق طلب - که نوعا از عالمان و شجاعان و متقیان و حقطلبان اهل بیت پیامبر (صلیاللهعلیهوآله) بودند و با امامان نسبت نزدیک داشتند - شهید شدند. این بزرگان برای دفع ستم و نشر منشور عدالت و امر به معروف و نهی از منکر، به پا میخاستند و سرانجام با اهدا جان خویش، به جوهر اصلی تعالیم اسلام جان میدادند، و جانهای خفته را بیدار میکردند.
طلوعها و غروبها را در آبادیهای اسلامی به رنگ ارغوانی درمیآوردند و بر در و دیوار شهرها نقش جاوید مینگاشتند و بانگ اذان مؤذنان را بر مأذنههای مساجد اسلام شعلهور میساختند." در مدینه از کارگزاران مهدی عباسی فرزند منصور دوانیقی در عمل، همان رفتار زشت دودمان سیاه بنی امیه را پیش گرفتند، و نسبت به آل علی(علیهالسلام) آنچه توانستند بدرفتاری کردند. داستان دردناک "فخ " در زمان هادی عباسی پیش آمد. علت بروز این واقعه این بود که "حسین بن علی بن عابد" از اولاد حضرت امام حسن (علیهالسلام) که از افتخارات سادات حسنی و از بزرگان علمای مدینه و رئیس قوم بود، به یاری عدهای از سادات و شیعیان در برابر بیدادگری "عبدالعزیز عمری" که مسلط بر مدینه شده بود، قیام کردند و با شجاعت و رشادت خاص در سرزمین فخ عده زیادی از مخالفان را کشتند، سرانجام دشمنان دژخیم این سادات شجاع را در تنگنای محاصره قرار دادند و به قتل رساندند و عدهای را نیز اسیر کردند.
مسعودی مینویسد: بدنهایی که در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید. سیاهکاریهای بنیعباس منحصر به این واقعه نبود. این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارها و میان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند.
عجب آن که این همه جنایتها را زیر پوشش اسلامی و به منظور فرونشاندن فتنه انجام میدادند. حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) را هرگز در چنین وضعی و با دیدن و شنیدن آن همه مناظر دردناک و ظلمهای بسیار، آرامشی نبود. امام به روشنی میدید که خلفای ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانیاند. امام کاظم (علیهالسلام) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و سیاهچالهای بغداد - در غل و زنجیر - به سر میبرد. امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) بی آن که - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بیمی به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی میکرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت.
امام کاظم علیه السلام به روشنی میدید که خلفای ستمگر در پی تباه کردن و از بین بردن اصول اسلامی و انسانیاند. امام کاظم (علیهالسلام) سالها مورد اذیت و آزار و تعقیب و زجر بود، و در مدتی که از 4 سال تا 14 سال نوشتهاند تحت نظر و در تبعید و زندانها و تک سلولها و سیاهچالهای بغداد - در غل و زنجیر - به سر میبرد. امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) بی آن که - در مراقبت از دستگاه جبار هارونی - بیمی به دل راه دهد به خاندان و بازماندگان سادات رسیدگی میکرد و از گردآوری و حفظ آنان و جهت دادن به بقایای آنان غفلت نداشت.
آن زمان که امام کاظم(علیهالسلام) در مدینه بود، هارون کسانی را بر حضرت گماشته بود تا از آنچه در گوشه و کنار خانه امام(علیهالسلام) میگذرد، وی را آگاه کنند. هارون از محبوبیت بسیار و معنویت نافذ امام (علیهالسلام) سخت بیمناک بود. چنانکه نوشتهاند که هارون، درباره امام موسی بن جعفر (علیهالسلام) میگفت: "میترسم فتنهای بر پا کند که خونها ریخته شود" و پیداست که این "قیامهای مقدس" را که سادات علوی و شیعیان خاص رهبری میکردند و گاه خود در متن آن قیامها و اقدامهای شجاعانه بودند از نظر دستگاه حاکم غرق در عیش و تنعم بنا حق "فتنه" نامیده میشد.
از سوی دیگر این بیان هارون نشانگر آن است که امام کاظم(علیهالسلام) لحظهای از رفع ظلم و واژگون کردن دستگاه جباران غافل نبوده است. وقتی مهدی عباسی به امام(علیهالسلام) میگوید:
" آیا مرا از خروج خویش در ایمنی قرار میدهی" نشانگر هراسی است که دستگاه ستمگر عباسی از امام کاظم(علیهالسلام) و یاران و شیعیانش داشته است. به راستی نفوذ معنوی امام موسی (علیهالسلام) در دستگاه حاکم به حدی بود که کسانی مانند علی بن یقطین صدر اعظم (وزیر) دولت عباسی، از دوستداران حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) بودند و به دستورات حضرت عمل میکردند. سخنچینان دستگاه از علی بن یقطین در نزد هارون سخنها گفته و بدگوییها کرده بودند، ولی امام (علیهالسلام) به وی دستور فرمود با روش ماهرانه و تاکتیک تقیه که در مواردی، برای رهانیدن اصل اسلام و جان از حیلههای دشمن ضروری و شکلی از مبارزه پنهانی است، در دستگاه هارون بماند و به کمک شیعیان و هواخواهان آل علی(علیهالسلام) و ترویج مذهب و پیشرفت کار اصحاب حق، همچنان پای فشارد – بی آن که دشمن خونخوار را از این امر آگاهی حاصل شود. –
سرانجام بدگوییهایی که اطرافیان از امام کاظم (علیهالسلام) کردند در وجود هارون کارگر افتاد و در سفری که در سال 179 ه.ق ه حج رفت، بیش از پیش به عظمت معنوی امام (علیهالسلام) و احترام خاصی که مردم برای امام موسی الکاظم (علیهالسلام) قایل بودند پی برد.
هارون سخت از این جهت، نگران شد. وقتی به مدینه آمد و قبر منور پیامبر اکرم (صلیاللهعلیهوآله) را زیارت کرد، تصمیم بر جلب و دستگیری امام (علیهالسلام) یعنی فرزند پیامبر گرفت. هارون صاحب قصرهای افسانهای در سواحل دجله، و دارنده امپراطوری پهناور اسلامی که به ابر خطاب میکرد: "ببار که هر کجا بباری در کشور من باریدهای و به آفتاب میگفت بتاب که هر کجا بتابی کشور اسلامی و قلمرو من است!"
مسعودی مینویسد: بدنهایی که (در واقعه فخ) در بیابان ماند طعمه درندگان صحرا گردید. سیاهکاریهای بنیعباس منحصر به این واقعه نبود. این خلفای ستمگر صدها سید را زیر دیوارها و میان ستونها گچ گرفتند، و صدها تن را نیز در تاریکی زندانها حبس کردند و به قتل رساندند.
آن چنان از امام (علیهالسلام) هراس داشت که وقتی قرار شد آن حضرت را از مدینه به بصره آورند، دستور داد چند کجاوه با کجاوه امام (علیهالسلام) بستند و بعضی را نابهنگام و از راههای دیگر ببرند، تا مردم ندانند که امام (علیهالسلام) را به کجا و با چه کسانی بردند، تا یأس بر مردمان چیره شود و به نبودن رهبر حقیقی خویش خو گیرند و سر به شورش و بلوا برندارند و از تبعیدگاه امام(علیهالسلام) بیخبر بمانند. و این همه بازگو کننده بیم و هراس دستگاه بود، از امام (علیهالسلام) و از یارانی که - گمان میکرد - همیشه امام(علیهالسلام) آماده خدمت دارد میترسید، این یاران با وفا - در چنین هنگامی - شمشیرها برافرازند و امام خود را به مدینه بازگردانند. این بود که با خارج کردن دو کجاوه از دو دروازه شهر، این امکان را از طرفداران آن حضرت گرفت و کار تبعید امام (علیهالسلام) را فریبکارانه و با احتیاط انجام داد .
هارون، امام موسی کاظم (علیهالسلام) را - با چنین احتیاط ها و مراقبتهایی از مدینه تبعید کرد . هارون، ابتدا دستور داد امام هفتم (علیهالسلام) را با غل و زنجیر به بصره ببرند و به عیسی بن جعفر بن منصور که حاکم بصره بود، نوشت، یک سال حضرت امام کاظم (علیهالسلام) را زندانی کند، پس از یک سال والی بصره را به قتل امام (علیهالسلام) مأمور کرد. عیسی از انجام دادن این قتل، عذر خواست. هارون امام را به بغداد منتقل کرد و به فضل بن ربیع سپرد. مدتی حضرت کاظم (علیهالسلام) در زندان فضل بود. در این مدت و در این زندان امام(علیهالسلام) پیوسته به عبادت و راز و نیاز با خداوند متعال مشغول بود. هارون، فضل را مأمور قتل امام(علیهالسلام) کرد ولی فضل هم از این کار کناره جست.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجری در سن 55 سالگی به دست مردی ستمکار به نام " سِندی بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهید شد.
چندین سال امام (علیهالسلام) از این زندان به آن زندان انتقال مییافت. در زندانهای تاریک و سیاهچالهای دهشتناک، امام بزرگوار ما با محبوب و معشوق حقیقی خود (الله) راز و نیاز میکرد و خداوند متعال را بر این توفیق عبادت که نصیب وی شده است سپاسگزاری مینمود.
عاقبت آن امام بزرگوار در سال 183 هجری در سن 55 سالگی به دست مردی ستمکار به نام " سِندی بن شاهک " و به دستور هارون مسموم و شهید شد. شگفت آن که، هارون با توجه به شخصیت والای موسی بن جعفر (علیهالسلام) پس از شهادت امام نیز اصرار داشت تا مردم این خلاف حقیقت را بپذیرند که حضرت موسی بن جعفر (علیهالسلام) مسموم نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، اما حقیقت هرگز پنهان نمیماند. بدن مطهر آن امام بزرگوار را در مقابر قریش - در نزدیکی بغداد - به خاک سپردند. از آن زمان آن آرامگاه عظمت و جلال پیدا کرد، و مورد توجه خاص واقع گردید، و شهر "کاظمین" از آن روز بنا شد و روی به آبادی گذاشت .
دشمنی با امام کاظم علیه السلام
بردبارى و گذشت امام کاظم علیه السلام، بى مانند و سرمشق دیگران بود. لقب «کاظم » به دنباله نام آن گرامى، حاکى از همین خصلت وی و نشانه شهرت ایشان به کظم غیظ و گذشت و بردبارى اوست.
در روزگارى که عباسیان، در سراسر بلاد اسلامى خفقان ایجاد کرده بودند و اموال مردم را به عنوان بیت المال مىگرفتند و صرف عیش و نوش مىکردند و بر اثر حیف و میل آنان، فقر عمومى بیداد مىکرد، مردم اغلب بى فرهنگ و فقیر بودند و تبلیغات ضد علوى عباسیان نیز، اذهان ساده لوحان را مىآلود، گهگاه، برخى از سر نادانى، بر امام کاظم(علیه السلام) برمىآشفتند، اما آن بزرگوار، با اخلاق عالى خویش، بر آشفتهها را تسکین مىداد و با ادب و متانت خویش، آنها را تادیب مىکرد.
مردى از اولاد خلیفه دوم در مدینه مىزیست که امام کاظم علیه السلام را آزار مىداد و گاهى به ایشان با دشنام، توهین مىکرد.
برخى از یاران امام کاظم علیه السلام، پیشنهاد مىکردند که او را تادیب کنند؛ اما امام شدیداً ایشان را از این کار باز مىداشت.
روزی امام کاظم علیه السلام بر مرکب سوار شده و به مزرعه آن مرد رفتند و او را در مزرعه یافتند و همچنان سواره وارد مزرعه شدند. او فریاد زد که زراعت مرا پایمال نکن! حضرت اعتنایى به گفته او نکردند و همچنان سواره نزد او رفتند (1) و چون کنار او رسیدند، از مرکب پیاده شدند و با گشادهرویى و بزرگوارى از او پرسیدند:
چقدر براى این مزرعه خرج کردهاى؟
گفت: صد دینار .
فرمود: چقدر امید سود دارى؟
گفت: غیب نمىدانم.
فرمود: گفتم چقدر امیدوار هستى؟
گفت: امید دویست دینار سود دارم.
حضرت سیصد دینار به او مرحمت فرمودند و فرمودند زراعت هم از آن خودت، خدا به تو آنچه به آن امید دارى خواهد رسانید. آن شخص برخاست و سر آن گرامى را بوسید و از او خواست که از گناهان و جسارتهاى وى در گذرد. امام تبسمى فرمودند و بازگشتند ... .
روز بعد، آن مرد در مسجد نشسته بود که امام کاظم(علیه السلام) وارد شدند.
آن مرد تا نگاهش به امام افتاد گفت:
«الله اعلم حیث یجعل رسالته»؛ خدا بهتر مىداند که رسالت خویش را به چه کسانى بدهد. (کنایه از آن که امام موسى بن جعفر به راستى شایستگى امامت دارند.)
دوستانش با شگفتى پرسیدند، داستان چیست، قبلا از او بد مىگفتى؟
او دو باره امام را دعا کرد و دوستانش با او به ستیزه برخاستند...
امام با یارانى از خود که قصد قتل او را داشتند فرمود: کدام بهتر است، نیت شما یا این که من با رفتار خویش او را به راه آوردم؟ (2)
پینوشتها:
1- این کار چون براى اصلاح و به راه آوردن آن شخص انجام مىشده در نظر امام جایز بلکه لازم بوده است.
2- تاریخ بغداد، ج 13، ص 28/ ارشاد مفید، ص 278 .
ظلم ستیزی امام کاظم علیه السلام
ظلم ستیزى در رفتار
فرازهایى از رفتارهاى روشنگرانه و ظلمستیزانه امام کاظم(علیه السلام) را در این زمینه ذکر مینماییم:
رخنه در درون نظام
امام کاظم(علیهالسلام) با تربیت افرادى شایسته، و تأثیرگذارى مثبت بر افکار و اندیشههاى برخى از کارگزاران حکومتى، از وجود آنان در پیشبرد اهداف الهى خویش سود مىجست. على بن یقطین از جمله عوامل نفوذى امام در نظام حکومتى هارون بود که تا مقام نخستوزیرى راه یافته بود. او به لطف خداوند و یارى رهنمودهاى امام و بصیرت و تیزهوشى خویش، کارهاى مهمى را به نفع شیعیان انجام مىداد.
یادآورى نظرات حضرت کاظم(علیهالسلام) به طور غیرمحسوس در جلسات داخلى هیأت حاکمه، گزارش اخبار داخلى و تصمیمات حکومت غاصب به امام، ارسال کمکهاى مالى به امام و شیعیان، تشکیل گروههاى حجّ از شیعیان بىبضاعت، و خدمات ا جتماعى و ادارى به یاران امام هفتم، برخى از دستاوردهاى نفوذ على بن یقطین در حکومت هارون بود.
مسیّب بن زهیر نیز از شیعیان مخلصى بود که در ظاهر، در سمت جانشین سندى بن شاهک، به فرماندهى نیروهاى نظامى هارون منصوب شده بود. او علاوه بر رساندن پیامهاى امام از داخل زندان به دوستان و شیعیان حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) معجزات و کراماتى نیز از آن حضرت نقل مىکرد که در بیدارى برخى افراد تأثیر داشته است.(1) حاکم رى و برخى از کارگزاران حکومتى نیز در شبکه نفوذى حضرت کاظم(علیهالسلام) انجام وظیفه مىکردند.
حمایت از مبارزان راه حق
حسین بن على بن حسن المثنى بن الامام الحسن المجتبى(علیهالسلام) معروف به «شهید فخّ» از افرادى است که در زمان امامت حضرت کاظم(علیهالسلام) بر اثر ستمهاى فرماندار مدینه به علویین به ستوه آمد و بر علیه حکومت هادى عباسى به قیام مسلحانه روى آورد.
بعد از شهادت حسین بن على(علیهماالسلام)، و سایر شهداى فخّ، حضرت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) فرمود: «به خدا سوگند! حسین در حالى از دنیا رفت که مسلمان و نیکوکار و روزهدار و آمر به معروف و ناهى از منکر بود.»
حسین قبل از قیام پرشور خویش، شبانه به محضر امام هفتم(علیهالسلام) آمد و امام ضمن سفارشاتى به وى فرمود: تو شهید خواهى شد، ضربهها را محکم و نیکو بزن! این مردم فاسقاند، و در ظاهر ایمان دارند و در باطن خود نفاق و شک را پنهان مىسازند، «اِنّا للهِ وَ اِنّا اِلَیْهِ راجِعُونَ.»(2)
بعد از شهادت حسین بن على(علیهماالسلام)، و سایر شهداى فخّ، حضرت موسى بن جعفر (علیهماالسلام) فرمود: «به خدا سوگند! حسین در حالى از دنیا رفت که مسلمان و نیکوکار و روزهدار و آمر به معروف و ناهى از منکر بود.»
جلوگیرى از همکارى با طاغوت
آن حضرت اگر احساس مىکرد کسانى که به نظام حکومتى داخل مىشوند، نمىتوانند به نفع اهل حق و شیعیان عمل نمایند، آنان را از همکارى با طاغوت نهى کرده، از عواقب وخیم آن برحذر مىداشت.
زیاد بن ابى سلمه از یاران امام کاظم(علیهالسلام) بود، ولى بدون اطلاع آن حضرت در دستگاه خلافت عباسى مشغول به کار شده بود. او روزى به محضر امام هفتم آمد. حضرت از او پرسید: اى زیاد! آیا تو در امور دولتى اشتغال دارى؟ گفت: بلى.
امام فرمود: چرا با حکومت ستمگران همکارى مىکنى و به شغل آزاد نمىپردازى؟
زیاد گفت: سرورم! مخارج من زیاد است؛ چرا که من فردى اجتماعى هستم و خانهام پر رفت و آمد است و افراد تحت تکفل دارم و هیچگونه پشتوانه اقتصادى هم ندارم. درآمد من منحصر به همین شغل دولتى است. امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: اى زیاد! اگر از کوه بلندى سقوط کنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از این که با ستمگران همراهى و همکارى نمایم، مگر این که غصهاى را از دل مؤمنى برطرف نموده، یا مؤمن گرفتارى را نجات داده، یا مؤمن بدهکارى را از زیر بار بدهى رها سازم. (3)
صفوان بن مهران جمّال یکى دیگر از دوستان امام موسى بن جعفر(علیهماالسلام) مىباشد. او شترهاى متعددى داشت و آنان را در اختیار کاروانهاى تجارتى و زیارتى قرار داده و از اجاره آنان امرار معاش مىکرد. او مىگوید: روزى امام کاظم(علیهالسلام) را زیارت کردم. امام به من فرمود: صفوان تمام کارها و رفتار تو مورد پسند ماست، جز یک عمل تو! عرضه داشتم: فدایت شوم کدام عمل؟ فرمود: شترانت را به این مرد ستمگر (هارون)کرایه دادهاى. عرض کردم: به خدا سوگند! من آن را براى فسق و فجور و شکار و لهو کرایه ندادهام، بلکه براى زیارت بیت الله اجاره دادهام. من هیچگونه علاقهاى به آن مرد ندارم و غلامان خود را به همراه کاروان زیارتى هارون فرستادهام تا به غیر از عمل حج در کار دیگرى به کار گرفته نشوند.
امام کاظم(علیهالسلام) فرمود: اى زیاد! اگر از کوه بلندى سقوط کنم و بدنم قطعه قطعه شود، در نزد من بهتر است از این که با ستمگران همراهى و همکارى نمایم، مگر این که غصهاى را از دل مؤمنى برطرف نموده، یا مؤمن گرفتارى را نجات داده، یا مؤمن بدهکارى را از زیر بار بدهى رها سازم.
امام فرمود: اى صفوان! آیا کرایه تو هنوز به عهده آنان هست یا پرداختهاند؟ گفتم: بلى، هنوز کرایه نگرفتهام. فرمود: صفوان! آیا دوست دارى که هارون و یارانش تا زمانى که کرایهات را نپرداختهاند، زنده بمانند تا برگشته و بدهى تو را بپردازند؟ گفتم: بلى. امام کاظم فرمود: «فَمَنْ أَحَبَّ بَقاءَهُمْ فَهُوَ مِنْهُمْ وَ مَنْ کانَ مِنْهُمْ کانَ وَرَدَ النّار(4)؛ هر کس بقاى ستمگران را (و لو چند روزى) دوست داشته باشد، از آنان محسوب مىشود و هر کس از آنان محسوب شود، داخل آتش(جهنم) خواهد شد.»
رسواسازى یاران طاغوت
امام کاظم(علیه السلام) با این که بسیار صبور و بردبار بود و به خاطر کظم غیظ و فرو خوردن خشم خود به «کاظم» معروف شده بود، اما در مقابل افراد جسورى که مىخواستند براى اربابان ستمگر خود خوشخدمتى کنند و پا را از گلیم خویش فراتر نهند و به حریم مقدس امامت و ولایت تعرض روا دارند، هیچگونه امان نمىداد و با اراده قاطع و با صلابت کامل برخورد مىکرد و همفکران آنان را تا ابد پشیمان مىنمود.
على بن یقطین مىگوید: هارون الرشید مرد ساحرى را دعوت کرده بود تا در جلسهاى با حضور خلیفه و دیگران با کارهاى سحرآمیز و خارقالعاده خویش حضرت موسى بن جعفر(علیهماالسلام) را خوار و شرمنده سازد. هنگامى که غذا را آوردند، آن مرد ساحر جادویى را به کار برد که وقتى خادم امام مىخواست براى حضرت کاظم(علیهالسلام) نان بردارد و نزد حضرت بگذارد، نان از دست او مىپرید و دور مىشد. هارون از این عمل ساحر آنچنان خوشحال شده و به وجد آمده بود که در پوست خود نمىگنجید و به شدّت مىخندید. امام وقتى احساس کرد که این نقشه براى اهانت به حجت خدا طراحى شده است، با صلابت و قاطعیت تمام سر مبارک خویش را بلند کرده و به عکس شیرى که روى پرده کشیده شده بود اشاره نمود که: «یا اَسَدَ اللهِ خُذْ عَدُوَّ اللهِ؛ اى شیر خدا بگیر دشمن خدا را!»
آن تصویر به صورت شیر درندهاى مجسم شد و در یک لحظه آن مرد ساحر را درید و به کام مرگ فرستاد و سپس به جاى خود برگشت. هارون نیز از ترس غش کرد و به رو افتاد. هنگامى که به هوش آمد از امام استدعا کرد که آن مرد را دوباره زنده کند و از شکم شیر بیرون آورد. امام فرمود: اگر عصاى حضرت موسى(علیهالسلام) ریسمانها و سایر لوازم ساحران را برگردانده بود، این تصویر نیز آن مرد را که بلعیده برمىگرداند. (5)
پینوشتها:
1- معجم رجال الحدیث، ج19، ص 179.
2- مقاتل الطالبین، ص449.
3- الکافى، ج5، ص110.
4- معجم رجال الحدیث، ج10، ص133.
5- المناقب، ج4، ص300.
امام کاظم(علیهالسلام) و مقابله با منکرات
امام کاظم(علیهالسلام) افزون بر تلاشها و مقاومتهایى که در مقابل جبّاران و حاکمان ستمگر از خود نشان مىداد، با صبر و بردبارى تمام به منکرات و مفاسد اجتماعى در سطح جامعه نیز توجه داشت و با شیوههایى مناسب با آنان مقابله مىکرد. علامه حلّى در کتاب شریف منهاج الکرامة داستانى را نقل کرده است که نشانگر ایستادگى امام کاظم(علیهالسلام) در برابر مفاسد رائج و ناهنجاریهاى دینى و اخلاقى بوده است:
«آن روز حضرت از کوچههاى بغداد عبور مىکرد و صداى موسیقى از منزل یکى از اشراف ساکن آنجا، تمام کوچه را پر کرده بود. در آن حال، یکى از خدمتگزاران همان خانه براى کارى به بیرون منزل آمد. امام کاظم(علیهالسلام) از این وضعیت شدیدا ناراحت بود، آن خادم را صدا کرد و پرسید: آیا صاحب این خانه آزاد است یا بنده؟ او گفت: البته که آزاد است. امام فرمود: «لَوْ کانَ عَبْدا لَخافَ مِنْ مَوْلاهُ؛ (راست مىگویى) اگر او بنده بود، از مولاى خود واهمه داشت.»
خادم به خانه برگشت و صاحب منزل که بُشر بود و در کنار سفره شراب با رفقایش نشسته بود، پرسید: در بیرون منزل با که صحبت مىکردى؟ و او سخنان امام را بیان کرد.
کلمات حیاتبخش امام آنچنان در اعماق قلب بُشر تأثیر گذاشت که با پاى برهنه بیرون دوید و خود را به امام رسانیده و از محضرش عذر خواسته، و به دست آن حضرت توبه کرد و بعد از آن، به بُشر حافى موسوم شد و به مقامات عالى معنوى نائل گردید.»
برگرفته از منهاج الکرامة، ص65.
امام کاظم(علیه السلام) قهرمان صبر و استقامت دربندزندان
امام کاظم(علیه السلام)، هفتمین جلوه شمس هدی، وارث ولایت کبری، فروغ تابان امامت است. زندگس سراسر درخشان ایشان درس سازندگی، عرفان، اخلاق، مبارزه، عبودیّت و ارزشهای والای دیگر است، چرا که او خمیرهای از «روحالقدس» و شکوه ابدی، و آیینه و مظهر صفات جمال و جلال خداوندی بود. در این مقاله قصد داریم از گوشه زندان او پرده برداریم، آنجا که آزادمردی در بند را با یک جهان شکوه و وقار مینگریم، که امواج نیلِ صبر و مقاومتش چونان موسای کلیم(علیه السلام) فرعون عبّاسی را به لجّه هلاکت و فلاکت افکنده است.
او همچون الماس در زندان تاریک بود، و هارون بر سریر سلطنت چون مُهرهای تیره و بیبها. زندگی قهرمانانه امام(علیه السلام) در زندان، حقیقت توحید و ارتباط خالص با خدای بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاریخ آموخت که با بند و زنجیر، نمیتوان چراغ آزادی و فضیلت را خاموش کرد. «کاظم» کلمه نبود، بلکه یک جهان مقاومت و ایستادگی در برابر جبّاران شکنجهگر بود، شکوهی وصفناپذیر به بلندای خورشید بود، فریادی صاعقهخیز بر خرمن هستی پلید طاغوتیان.
شمشیر علی(علیه السلام) در دست داشت و فریاد فاطمه(علیهاالسلام) در حنجره، و خون حسین(علیه السلام) در رگهایش جاری بود، او وجود عینی قرآن بود، حرکتهای پرصلابت، و واکنش قاطع او در برابر زورمندان زراندوز و تزویرگران سالوس صفت، چون طوفان کوبندهای بود که روزگار آنها را سیاه میکرد.
امام همچون الماس در زندان تاریک بود، و هارون بر سریر سلطنت چون مُهرهای تیره و بیبها. زندگی قهرمانانه امام(علیه السلام) در زندان، حقیقت توحید و ارتباط خالص با خدای بزرگ را نشان داد، و با صبر و مقاومتش بر ستمگران تاریخ آموخت که با بند و زنجیر، نمیتوان چراغ آزادی و فضیلت را خاموش کرد. «کاظم» کلمه نبود، بلکه یک جهان مقاومت و ایستادگی در برابر جبّاران شکنجهگر بود، شکوهی وصفناپذیر به بلندای خورشید بود، فریادی صاعقهخیز بر خرمن هستی پلید طاغوتیان.
وصفش را از کوه دماوند پرسیدم، گفت: از من استوارتر است، از امواج کوه پیکر اقیانوس پرسیدم گفت: از من خروشانتر است، از خورشید پرسیدم گفت: از من درخشانتر است، از ماه پرسیدم گفت: از من تابانتر است، از غرّش رعد و برق پرسیدم، گفتند: غرّش او بر ستمگران جبّار از غرّش ما بلندتر و نافذتر است، از خدای بزرگ پرسیدم، فرمود: بنده صالح ما است و همواره در سجدههای طولانی با ما در راز و نیاز است، از قرآن پرسیدم، گفت: آیه آیه من در زندگیش دیده میشود، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسیدم، فرمود: «جبرئیل برایم این پیام را از سوی خداوند آورد، که خداوند فرمود: موسی عَبدی وَ حَبیبی وَ خِیَرَتی؛(1) حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) بنده و دوست من، و برگزیده من از میان انسانها است.»
برای یافتن این مفاهیم در زندگی امام کاظم(علیه السلام) نظر شما را به چند نمونه از مقاومت و صبر انقلابی و پرصلابت آن حضرت در برابر هارون الرّشید، پنجمین طاغوت دیکتاتور عبّاسی، جلب میکنیم:
1ـ هارون الرّشید در سال 179 ه.ق، در سفر حج وارد مدینه شد، و امام کاظم(علیه السلام) را به جرم این که تسلیم حکومت جابرانه او نبود، بلکه رو در روی او قرار گرفته بود، دستگیر کرده و همراه دژخیمان بیرحمش به سوی بصره فرستاد، و آن حضرت را در بصره به زندان افکندند، او در زندان آنچنان صبور و مقاوم بود که گویی حادثهای در زندگیاش رخ نداده، بلکه مکرّر به درگاه خدا سپاسگزاری میکرد و در دعا چنین میگفت: «أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ اَنّی کُنْتُ أَسْئَلُکَ أَنْ تَفَرَّغَنِی لِعِبادَتِکَ، أَللّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ(2)؛ خدایا تو بر حال من آگاهی که از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهی تا با فراغت بیشتر تو را عبادت کنم، تقاضایم را برآوردی، تو را شکر و سپاس میگویم.»
آری آن حضرت زندانی شدن را که در مسیر نهی از منکر بود، از نعمتهای الهی میدانست، و از این که در زندان توفیق بیشتر برای ارتباط با خدا یافته، شکر و سپاس الهی را به جای میآورد.
از خدای بزرگ پرسیدم، فرمود: بنده صالح ما است و همواره در سجدههای طولانی با ما در راز و نیاز است، از قرآن پرسیدم، گفت: آیه آیه من در زندگیش دیده میشود، از پیامبر(صلی الله علیه و آله) پرسیدم، فرمود: «جبرئیل برایم این پیام را از سوی خداوند آورد، که خداوند فرمود: موسی عَبدی وَ حَبیبی وَ خِیَرَتی؛ حضرت موسی بن جعفر(علیهماالسلام) بنده و دوست من، و برگزیده من از میان انسانها است.»
2ـ در آن هنگام که امام کاظم(علیه السلام) را به زندان سخت «سندی بن شاهک» بردند، و در آنجا تحت شکنجههای شدید قرار گرفت، هارون یکی از درباریان خود به نام «ربیع» را طلبید، و او را مأمور کرد که به زندان نزد امام کاظم(علیه السلام) برود و از او دلجویی نماید و پیشنهاد آزاد شدن از زندان را به او بدهد، و به تقاضاهایش توجه کند. ربیع در زندان، به محضر امام کاظم(علیه السلام) رسید و به آن حضرت چنین گفت: «برادرت (هارون) مرا نزد تو فرستاده او سلام رساند و گفت به شما چنین عرض کنم؛ چیزهایی درباره تو به من خبر دادهاند که مرا پریشان ساخت. از این رو، از مدینه تو را به اینجا (بغداد) نزد خودم آوردم، در مورد آن چیزها تحقیق کردم دیدم، تو از همه عیوب پاک هستی، و فهمیدم که نسبت دروغ به تو دادهاند.
اینک با خود فکر کردم که تو را به خانهات (در مدینه) بازگردانم، یا نزد خود نگهدارم، به این نتیجه رسیدم که اگر در نزد من باشی، سینهام از عداوت تو خالیتر خواهد شد، و دروغ بدخواهان را آشکارتر خواهد کرد، من ربیع را مأمور نمودم تا هرگونه غذایی را مایل هستی و هرگونه تقاضایی داری تأمین کند، با کمال روگشادی از او بخواه که برآورده خواهد شد.»
امام کاظم(علیه السلام) با کمال بیاعتنایی به پیام هارون، در دو جمله کوتاه و پرمعنی که نشاندهنده مقاومت و صلابتش بود، در پاسخ ربیع فرمود: «لا حاضِرٌ مالی فَیَنْفَعُنِی وَ لَمْ اُخْلَقُ سَؤُولاً؛ اموال خودم در نزد من حاضر نیست تا از آن بهرهمند گردم، و خداوند مرا درخواست کننده از خلق نیافریده است.»
آنگاه امام بیدرنگ برخاست و گفت: أَللّهُ أَکْبَرُ و مشغول نماز شد.
ربیع، پس از انجام مأموریت، نزد هارون بازگشت و ماجرای ملاقات خود را با امام کاظم(علیه السلام) به هارون گزارش داد. هارون به ربیع گفت: «روحیه موسی بن جعفر(علیهماالسلام) را چگونه دیدی؟ و نظرت درباره او چیست؟»
ربیع در پاسخ گفت: «یا سَیِّدی! لَوْ خُطِطَتً فِی الأَرْضِ خِطَّةٌ فَدَخَلَ فیها مُوسَی بْنِ جَعْفَرٍعلیه السلام ثُمَّ قالَ لا أَخْرُجُ مِنْها ما خَرَجَ مِنْها؛ ای سرور من! هرگاه بر روی زمین، خطی ترسیم شود، و موسی بن جعفر(علیهماالسلام) وارد آن خط گردد، سپس بگوید از آن خط خارج نمیشوم، هرگز خارج نخواهد شد.»
هارون که امام کاظم(علیه السلام) را میشناخت و از مقاومت و اراده قاطع آن حضرت با خبر بود، سخن ربیع را تصدیق کرد و گفت: «همین گونه است که گفتی و من بیشتر دوست دارم که او در نزد من در همین جا (زندان بغداد) بماند.» [یعنی مقاومت و استواری او آنچنان محکم است که بازگشت او به مدینه برای حکومت ما خطر آفرین خواهد بود.]
آنگاه هارون به ربیع گفت: «این موضوع محرمانه بماند، مبادا آن را برای کسی نقل کنی.»
ربیع میگوید: تا هارون زنده بود، از ترس او، این ماجرا را به کسی نگفتم.(3)
3ـ در مورد دیگر، هارون به وسیله یحیی بن خالد برای امام کاظم(علیه السلام) که در زندان بود، پیام داد که هرگاه به طور کوتاه عذرخواهی کنی که از ذمّه سوگندم بیرون آیم، تو را آزاد خواهم کرد، زیرا قبلاً سوگند یاد نمودهام تا اقرار نکنی که با من بدرفتاری نمودهای، تو را آزاد نسازم.
امام کاظم(علیه السلام) با کمال بیاعتنایی به پیام هارون، به یحیی فرمود: «مرگ من نزدیک است و بیش از یک هفته در دنیا باقی نخواهم بود.»(4)
4ـ هارون خواست از راه تطمیع، امام کاظم(علیه السلام) را بفریبد، خود را به زندان فضل بن ربیع رسانید و امام با وساطت «فضل بن ربیع» نزد هارون آمد، هارون به حضرت احترام شایانی نمود، آنگاه پرسید: «چرا به دیدار ما نمیآیی؟»
امام در زندان آنچنان صبور و مقاوم بود که گویی حادثهای در زندگیاش رخ نداده، بلکه مکرّر به درگاه خدا سپاسگزاری میکرد و در دعا چنین میگفت: «أَللّهُمَّ إِنَّکَ تَعْلَمُ اَنّی کُنْتُ أَسْئَلُکَ أَنْ تَفَرَّغَنِی لِعِبادَتِکَ، أَللّهُمَّ وَ قَدْ فَعَلْتَ فَلَکَ الْحَمْدُ؛ خدایا تو بر حال من آگاهی که از درگاهت تقاضا داشتم مرا در خلوتگاه قرار دهی تا با فراغت بیشتر تو را عبادت کنم، تقاضایم را برآوردی، تو را شکر و سپاس میگویم.»
امام کاظم(علیه السلام) در پاسخ فرمود: «وسعت سلطنت و علاقه و دلبستگی تو به دنیا باعث شده که با تو ملاقات نکنم.»
هارون مقداری درهم و دینار و خلعت، به آن حضرت اهدا کرد، امام کاظم(علیه السلام) آن را پذیرفت، و هنگام پذیرفتن چنین فرمود: «سوگند به خدا اگر هزینه مسأله ازدواج مجردهای خاندان ابوطالب و در نتیجه قطع نسل آنها نبود، هرگز این پولها را نمیپذیرفتم.»
امام پس از این سخن، روی خود را به عنوان اعتراض از هارون برگردانید، و حمد و سپاس الهی را به جای آورد.(5)
5ـ هارون در ملاقاتی به امام کاظم(علیه السلام) عرض کرد: «فدک را (که حق شما است) بگیر تا آن را در اختیار شما بگذارم.» امام امتناع ورزید تا این که پس از اصرار بسیارِ هارون، امام فرمود: «آن را با حدودی که دارد میگیرم.»
هارون گفت: حدود آن چقدر است؟
امام کاظم(علیه السلام) فرمود: «اگر حدود آن را مشخّص کنم، آن را در اختیار من نمیگذاری.»
هارون گفت: به حق جدّت سوگند، آن را در اختیار شما میگذارم.
امام فرمود: «حدّ اول آن، عَدَن است، حدّ دوم آن سمرقند است، حدّ سوم آن آفریقا است، و حدّ چهارم آن سیف البحر نزدیک جزایر ارمنستان است.»
امام هنگامی که این حدود را نام میبرد، رنگ هارون لحظه به لحظه تغییر میکرد، به طوری که سیاه شد و فریاد زد: «دیگر برای ما چیزی نماند بنابراین بر مسند من بنشین.» [یعنی تو خواهان حکومت هستی، و با این بیان میگویی زمام امور رهبری باید در دست من باشد.]
امام کاظم(علیه السلام) فرمود: «من که گفتم اگر حدود فدک را مشخص کنم آن را در اختیارم نمیگذاری.» در این هنگام هارون تصمیم گرفت تا آن حضرت را به شهادت برساند.(6)
6ـ هنگامی که امام کاظم(علیه السلام) در زندان بود، هارون به دلیل مقاصد شومی که داشت، کنیز زیبارویی را به عنوان خدمتگزاری به امام، به زندان فرستاد، آن کنیز را به زندان آوردند، و مراحم و الطاف هارون را به عرض امام رساندند [هارون میخواست از این طریق، امام را از خود خشنود سازد] امام آن کنیز را نپذیرفت و به عامری (شخصی که واسطه رساندن کنیز شده بود)، فرمود: به هارون بگو «بَل أَنْتُمْ بِهَدیَّتِکُمْ تَفْرَحُونَ؛ بلکه این شمایید که به هدایایتان شاد هستید.»(7)
عامری بازگشت و ماجرا را به هارون گفت، هارون خشمگین شد و به عامری گفت: «به موسی بن جعفر(علیهماالسلام) بگو نه ما با رضایت تو، تو را زندانی کردهایم و نه با رضایت تو خدمتگزار به نزد تو فرستادهایم.» سپس کنیز را در آنجا رها کن و بیا. آنگاه خادم خود را مأمور کرد تا محرمانه وضع امام و کنیز را به او گزارش دهد. خادم پس از مدتی به هارون گزارش داد که آن کنیز آنچنان تحت تأثیر چهره ملکوتی امام قرار گرفته که به سجده افتاده و سر از سجده برنمیدارد، و مکرّر خدا را تسبیح و تقدیس میکند و میگوید «قُدُّوسٌ سُبْحانَکَ سُبْحانَکَ.»
هارون گفت سوگند به خدا موسی بن جعفر(علیهماالسلام) او را جادو نموده، او را نزد من بیاور، عامری کنیز را نزد هارون آورد، در حالی که کنیز از خوف خدا به شدت میلرزید هارون گفت: این چه حالی است که پیدا کردهای؟ کنیز گفت: «امام را دیدم شب و روز غرق در عبادت و تسبیح است به آن حضرت گفتم برای خدمتگزاری شما آمدهام، چه کاری داری تا انجام دهم؟ فرمود: نیازی به تو ندارم، اینها چه خیال میکنند ناگاه به سویی متوجه شد، من نیز به آن سو متوجه شدم، باغی پرصفا با حوریان و غلمان دیدم، بیاختیار به سجده افتادم، تا این غلام مرا به اینجا آورد.
هارون خشمگین شد و دستور داد آن زن را تحت نظر بگیرند تا وقایع زندان را به کسی خبر ندهد، او هم چنان تحت نظر مشغول عبادت بود تا از دنیا رفت.(8)
پینوشتها:
1- محدّث کلینی، اصول کافی، ج1، ص528 ، حدیث لَوْح.
2- شیخ مفید، ارشاد مفید (ترجمه شده) ج2، ص232.
3- محدّث قمی، انوار البهیّه، ص303 و 304.
4- همان.
5- شیخ صدوق، عیون اخبار الرّضا، ج1، ص76/ علاّمه مجلسی، بحار، ج48، ص217.
6- محقّق سروی، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص321.
7- نمل، آیه 36، این سخن در قرآن از زبان حضرت سلیمان(علیه السلام) نقل شده که به هدیه آورندگان بلقیس (ملکه کافر سبأ) فرمود.
8- محقق سروی، مناقب آل ابیطالب، ج4، ص298.
تالیف: حجةالاسلام والمسلمین محمد محمّدی اشتهاردی (با تصرف)
منبع : مواردفوق برگرفته ازسایت تبیان به نشانی:
http://www.tebyan.net/index.aspx?pid=458 میباشد.