دکترعلی شریعتی
دکترعلی شریعتی یکی ازمتفکران،ادیبان وجامعه شناسان مسلمان بزرگ دوران معاصرایران(قبل از انقلاب اسلامی)است که نقش بسیاربزرگ وتعیین کننده دربیداری اسلامی نسل جوان وبویژه دانشجویان ودانشگاهیان داشت.اوکسی بودکه ازیکسوبه جوانان مرعوب غرب وغربزده وبی اطلاع ازفرهنگ غنی اسلامی ودلباخته به سرمایه داری غرب وهمچنین گروه به اصطلاح روشنفکران چپگرا که دربست بدنبال گروههای چپی وکمونیستهاوسوسیالیستهاو...بودندنهیب عالمانه وروشنگرانه میزدوآنان راازپیروی کورکورانه غرب سرمایه داری وشرق سوسیالیست وکمونیست بازمی داشت وازسوی دیگر از روحانیت متحجر و واپس گرا که مغزاسلام رارهاکرده وتنهابه پوسته آن چسبیده بودندواسلام را تنها غنودن درمساجد وخواندن نماز ودعامی دانستندوکاری به سرنوشت سیاسی جامعه مسلمان نداشتند رویگردان بود.اوکسی بودکه ضمن اینکه درخانواده ای متدین وروحانی وروشنفکر بزرگ شده بودوازاسلام آگاهی خیلی خوبی داشت ودررشته ادبیات درایران مدرک کارشناسی وسپس درفرانسه مدرک دکترای تاریخ گرفت .سالها درجامعه دانشگاهی غرب وبویژه فرانسه تحصیل علم تاریخ وجامعه شناسی کرده بود ونظریات ، مسلکها ،مشربهای فلسفی واجتماعی قدیم وجدیدوهمچنین فرهنگ غرب رابخوبی می شناخت وبه نقاط قوت وضعف آنها پی برده و بامعایب ومحاسن غرب آشنا بود وهم آگاهی قابل قبول ازفرهنگ اسلامی داشت وهم دردعقب ماندگی جامعه مسلمان ایرانی بلکه جوامع اسلامی بطوراعم اورا زجر می داد. بنابراین پرچم مبارزه بانظام پادشاهی خاندان پهلوی رابرافراشت وبا ایرادسخنرانیهای عالمانه وانقلابی درحسینیه ارشادتهران ومراکز دانشگاهی ، بقدری نقش روشنگرانه وبرانگیزاننده جوانان ودانشجویان وروشنفکران را برای حرکت انقلابی داشت که با شروع نهضت انقلاب اسلامی به رهبری امام خمینی شایدبتوان گفت بیش از۹۰ درصدجوانان وتحصیلکرده های دانشگاهی پیرو مکاتب غرب وهوادارگروههای چپ جذب انقلاب اسلامی شدندبطوریکه کمترروشنفکروروحانی توانست چنین نقشی ایفاءنمایدوشایدبتوان گفت از این جهت بی نظیربود. بنابراین ایشان حق بسیاربزرگی برگردن مردم وانقلاب اسلامی ایران داردولی متأسفانه آنگونه که شایسته این بزرگوار است حق ایشان ادا نگردیده ودرمورد او بیشترسکوت شده تا تبیین نظرات وخدمات او.روحش شادباد.
ذیلا" زندگینامه این دکتردانشمند وانقلابی مسلمان از سایت ویکی پدیا ومنابع دیگرجهت اطلاع ارائه میگردد.
مطالب زیرازسایت ویکی پدیا دانشنامه آزاد به نشانی:
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C
برگرفته شده است.درمتن نوشته ها دخل وتصرفی صورت داده نشده بلکه تنها برخی ازبخشها وعناوین وسرفصلهاوپیوندها برای رعایت اختصارحذف شده است.
دکترعلی شریعتی
زندگی
علی شریعتی در دوم آذر سال ۱۳۱۲ در روستای کوچک و کویری کاهک از توابع مزینان در نزدیکی سبزوار زاده شد. پدرش محمد تقی شریعتی، موسس کانون نشر حقایق اسلام و مادرش زهرا امینی، زنی روستایی متواضع و حساس بود. پدر پدر بزرگ علی، ملاقربانعلی، معروف به آخوند حکیم، مردی فیلسوف و فقیه بود که در مدارس قدیم بخارا و مشهد و سبزوار تحصیل کرده و از شاگردان برگزیده ملاهادی سبزواری محسوب میشد. [۱]
در سال ۱۳۳۱ اولین بازداشت او رخ داد و این اولین رویارویی او و نظام حکومتی بود. در تاریخ ۲۴ تیر سال ۱۳۴۷ با پوران شریعت رضوی همکلاسیش ازدواج کرد. [۲]
شریعتی تحصیلات دانشگاهی خود را در مشهد گذراند و تحصیلات عالی خود را در سال ۱۳۴۱ در فرانسه و در رشته ادبیات ادامه داد. در سال ۱۳۴۳ به ایران برگشت و در مرز دستگیر شد. حکم دستگیری از سوی ساواک(سازمان اطلاعات و امنیت کشور) بود و متعلق به ۲ سال پیش یعنی در هنگام خروج از ایران که به همان دلیل معلق مانده بود و در عین حال لازمالاجرا بود. بعد از بازداشت به زندان قزلقلعه در تهران منتقل شد. اوائل شهریور همان سال بعد از آزادی به مشهد برگشت.[۲]
از آبان ماه ۱۳۵۱ تا تیر ماه ۱۳۵۲، به زندگی مخفی روی آورد. ساواک به دنبال او بود و از تعطیلی به بعد، متن سخنرانیهای شریعتی با اسم مستعار به چاپ میرسید. در تیر ماه ۱۳۵۲، علی شریعتی در نیمه شب به خانهاش مراجعه کرد و دو روز بعد به شهربانی مراجعه کرد و خودش را معرفی کرد. بعد از آن روز به مدت ۱۸ ماه به انفرادی رفت.[۲]
شریعتی این شرایط را نپذیرفت و تصمیم به هجرت از ایران گرفت. اما سه هفته بعد از ورود به ساوتهمپتون انگلستان، به طرز مشکوکی از دنیا رفت. دلیل رسمی مرگ وی حمله قلبی اعلام شد. در عین حال این احتمال که وی خودکشی کرده باشد نیز مطرح میشود. شریعتی وصیت کرده بود که وی را در حرم امام هشتم شیعیان در مشهد دفن کنند، ولی به علت مخالفت رژیم شاه در خاکسپاری جسدش در ایران ، در قبرستانی کنار آرامگاه زینب خواهر حسین بن علی در شهر دمشق به خاک سپرده شد.
فعالیتهای سیاسی-انتقادی
او تحت تاثیر سنتهای خانوادهاش، بویژه افکار نوگرایانه پدرش محمدتقی شریعتی، قرار گرفت. پدربزرگش آخوند حکیم و عموی پدرش عادل نیشابوری از دانشمندان فقه، فلسفه و ادب بهشمار میآمدند. پدرش «کانون نشر حقایق اسلامی» مشهد را بنیان نهاد و از مبتکرین و آغازگران جنبش نوین اسلامی بهحساب میآید.
شریعتی از پیرامون به مرکز مبارزه وارد شد و به شاخه مشهد نهضت مقاومت ملی به رهبری سید محمود طالقانی مهندس مهدی بازرگان و یدالله سحابی پیوست. علی شریعتی یکی از سخنگویان و فعالان آتشین این نهضت علیه سلطه و استثمار غرب در ایران بود. فعالیتهای بیدارگرانهاش باعث دستگیری او در سال ۱۳۳۶ و انتقال فوریاش به زندان قزلقلعه در تهران به مدت هشت ماه شد.
پس از قبول شدن در بورس تحصیلی، علی شریعتی برای مدتی دست از فعالیتهای سیاسی کشید و برای ادامه تحصیلات عالیه به فرانسه رفت. او از این دوران برای مطالعه جدی و نیز فعالیت علنی سیاسی در راه احقاق حقوق بشر و آزادی دموکراتیک در ایران، بهرهبرداری خوبی کرد. وی اندکی پس از رسیدن به پاریس به گروه فعالان ایرانی نظیر ابراهیم یزدی، ابوالحسن بنیصدر، صادق قطبزاده و مصطفی چمران پیوست و در سال ۱۳۳۸ سازمانی بنام «نهضت آزادی ایران» (بخش خارج از کشور) بنیان گذاشته شد. حدود دو سال بعد شریعتی دو جبهه تحت نامهای جبهه ملی ایران در آمریکا و جبهه ملی ایران در اروپا را تأسیس کرد. در جریان کنگرة جبهه ملی در ویسبادن (جمهوری آلمان فدرال) در اوت ۱۹۶۲، شریعتی با توجه به قدرت فکری و قلمیاش، بعنوان سردبیر روزنامه فارسیزبان جدیدالانتشار ایرانی در اروپا یعنی «ایران آزاد» انتخاب شد. اولین شماره این نشریه در ۱۵ نوامبر ۱۹۶۲ منتشر گردید. این نشریه دیدگاههای روشنفکران ایرانی خارج و نیز واقعیتهای مبارزات مردم ایران را منعکس میکرد.
اندیشهها
شریعتی یکی از متفکران مسلمان بود و در عین حال، رویکردی نقادانه نسبت به برخی از باورهای مذهبی داشت. او بهطور خاص، تشیع صفوی را مظهر سنت مسخ شده میداند و آن را توأم با اسارتپذیری، خرافه، تقلید و جبر گرایی معرفی میکرد. [۳] وی همچنین از نگاه سطحی به مدرنیته نیز انتقاد میکرد و معتقد بود که راه پیشرفت و ترقی ملتهای شرقی، متفاوت از راهی است که غرب پیمودهاست. [۳] البته استفاده آگاهانه از تجربیات مدرنیته در غرب، مورد پذیرش شریعتی قرار داشت.
در عین حال که وی به مکتبهای غیر اسلامی در جهان منتقد بوده و با آنها ضدیت میکرد، ولی در عمل تا حدی تحت تاثیر مارکسیسم بالاخص سوسیالیم اقتصادی و سوسیالیسم انقلابی قرار داشت. در آثار و سخنان وی، رگههای این تاثیرپذیری در موارد متعدد مشهود است. ترجمه کتاب جوده السحار در مورد ابوذر، که عنوان ابوذر؛ خداپرست سوسیالیست را بر آن نهاد از این جملهاست.
تشیع علوی، تشیع صفوی
در تحلیل شریعتی از تشیع میان تشیع اولیهای که در دوران علی و صحابهاش تکامل یافت و تشیع تحریف شده توسط صفویان در ایران، تفاوت و تمایز عمدهای وجود دارد. درحالیکه تشیع صفوی از طریق فشار و زور تحمیل شد، تشیع علوی برپایه شناخت و عدالت بود. تشیع صفوی تنها به خلیفه اشاره داشت و نه به نهاد خلافت، به گذشته تملک داشت، نه به حال، به درد زندگی بعد از مرگ میخورد، و نه دوران حیات انسان. هدف تشیع علوی، رهائی شیعیان از چنگال بیعدالتی، حکومتهای زور، و حکام و رهبران جاهل بود. تشیع صفوی نه تنها شیعه را به مذهب تشریفات و شعایر تبدیل کرد، بلکه اصول امامت را نیز تحریف نمود و اصول عمده و اساسی مسئولیت و تعهد در قبال مستضعفین و فقرا را انکار نمود.[نیازمند منبع]
مجموعه آثار
(آثاردکترشریعتی دو دسته هستند یک دسته بصورت آثارمکتوب ودسته دیگر سخنرانیهای او که ازنوارها پیاده شده وبصورت کتاب چاپ شده اند.این دو دسته ازآثارشریعتی یابصورت تکی چاپ گردیده یابصورت مجموعه ای ازآثار که مجموعه آثار دکتر علی شریعتی بشرح زیراست: )
· آثار ۱: با مخاطبهای آشنا
· مجموعه آثار ۲: خودسازی انقلابی
· مجموعه آثار ۳: ابوذر
· مجموعه آثار ۴: بازگشت
· مجموعه آثار ۵: ما و اقبال
· مجموعه آثار ۶: تحلیلی از مناسک حج
· مجموعه آثار ۷: شیعه
· مجموعه آثار ۸: نیایش
· مجموعه آثار ۹: تشیع علوی و تشیع صفوی
· مجموعه آثار ۱۰: جهت گیری طبقاتی در اسلام
· مجموعه آثار ۱۱: تاریخ تمدن (جلد ۱)
· مجموعه آثار ۱۲: تاریخ تمدن (جلد ۲)
· مجموعه آثار ۱۳: هبوط در کویر
· مجموعه آثار ۱۴: تاریخ و شناخت ادیان (جلد ۱)
· مجموعه آثار ۱۵: تاریخ و شناخت ادیان (جلد ۲)
· مجموعه آثار ۱۶: اسلام شناسی ۱ (درسهای حسینیه ارشاد)
· مجموعه آثار ۱۷: اسلام شناسی ۲ (درسهای حسینیه ارشاد)
· مجموعه آثار ۱۸: اسلام شناسی ۳ (درسهای حسینیه ارشاد)
· مجموعه آثار ۱۹: حسین وارث آدم
· مجموعه آثار ۲۰: چه باید کرد؟
· مجموعه آثار ۲۱: زن
· مجموعه آثار ۲۲: مذهب، علیه مذهب
· مجموعه آثار ۲۳: جهان بینی و ایدئولوژی
· مجموعه آثار ۲۴: انسان
· مجموعه آثار ۲۵: انسان بی خود
· مجموعه آثار ۲۶: علی
· مجموعه آثار ۲۷: بازشناسی هویت ایرانی ـ اسلامی
· مجموعه آثار ۲۸: روش شناخت اسلام
· مجموعه آثار ۲۹: میعاد با ابراهیم
· مجموعه آثار ۳۰: اسلام شناسی
· مجموعه آثار ۳۱: ویژگیهای قرون جدید
· مجموعه آثار ۳۲: هنر
· مجموعه آثار ۳۳: گفتگوهای تنهائی (دو جلد)
· مجموعه آثار ۳۴: نامهها
· مجموعه آثار ۳۵: آثار گونه گون (دو جلد)
· مجموعه آثار ۳۶: آثار جوانی
آثار
(آثاردکترشریعتی بصورت مجزابشرح زیراست):
· ابوذر
· اسلام شناسی
· امت وامامت
· انسان
· انسان بیخود
· اومانیسم اسلامی
· با مخاطبهای آشنا
· بازگشت به خویش، بازگشت به کدام خویش
· تحلیلی از مناسک حج
· تشیع علوی و تشیع صفوی
· توتم پرستی
· جهاد و شهادت
· جهانبینی و ایدئولوژی
· جهتگیریهای طبقاتی اسلام
· چه باید کرد؟
· حج
· حسین وارث آدم
· خودسازی انقلابی
· روش شناخت اسلام
· زن در اسلام
· علی انسان تمام
· فاطمه، فاطمه است
· فلسفه تاریخ در اسلام
· کویر (مجموعه مقالات)
· گفتوگوهای تنهایی
· ما و اقبال
· مذهب علیه مذهب
· مسئولیت شیعه بودن
· میعاد با ابراهیم
· نامهها
· نیازهای انسان امروز
· نیایش
· هجرت وتمدن
· هنر
· یک جلوش تا بینهایت صفرها
· ویژگیهای قرون جدید
· هبوط
· استحمار
· هبوط در کویر
پانویس
1. ↑ وبگاه شهید آوینی
2. ↑ ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ زندگی دکتر شریعتی، زینب س.
3. ↑ ۳٫۰ ۳٫۱ مسعود پدرام. «قدر شریعتی». ماهنامه ایران فردا. تیر ۱۳۷۶. شماره ۳۴، صفحه ۲۳.
منابع
· زندگی دکتر شریعتی. شرقیران. بازدید در تاریخ ۲ ژوئیه ۲۰۰۷.
· مسعود پدرام. «قدر شریعتی». ماهنامه ایران فردا. تیر ۱۳۷۶. شماره ۳۴، صفحه ۲۳.
· دکتر علی شریعتی
· دکتر علی شریعتی
· رند خام-شریعتی شناسی، رضا علیجانی، تهران، نشر شادگان، ۱۳۸۰.
پیوند به بیرون
· مستند بررسی زندگینامه دکتر شریعتی
· وبگاه اطلاعرسانی دکتر علی شریعتی
· وبگاه دانلود آثار دکتر علی شریعتی
· کانون آرمان شریعتی ۱
· کانون آرمان شریعتی ۲
مطالب فوق از سایت ویکی پدیا دانشنامه آزادبه نشانی:http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B9%D9%84%DB%8C_%D8%B4%D8%B1%DB%8C%D8%B9%D8%AA%DB%8C
برگرفته شده است.
ذیلا" سالشمارزندگی معلم شهید دکترعلی شریعتی درج می گردد:
سالشمارزندگی شهید دکترعلی شریعتی:
|
|
۱۳۱۲ پنجشنبه دوم آذرماه، در روستای کاهک، از توابع سبزوار، و در حاشیهی کویر، زاده شد. زادگاه او را مزینان نیز گفتهاند؛ از آن رو که در مزینان بالید و نام خانوادگی او، در اصل، «مزینانی» است. مادرش زهرا امینی و پدرش محمدتقی نام داشت. پدر و اجداد پدری او در شمار عالمان دینی بودند.۱۳۱۹ ورود به دبستان ابنیمین در مشهد.۱۳۲۵ ورد به دبیرستان فرودسی در مشهد.۱۳۲۷ به عضویت در کانون نشر حقایق اسلامی، که پدرش پایهگذار آن بود، درآمد و از طریق آن با حقایق اسلامی آشنا شد.۱۳۲۹ سیکل اول دبیرستان (کلاس نهم نظام قدیم) را به پایان رساند و به دانشسرای مقدماتی (تربیت معلم) وارد شد.۱۳۳۱ دورهی دانشسرا را به پایان رساند و با دریافت دیپلم آن، به عنوان معلم در مدرسهی کاتبپور، در منطقهی احمدآباد مشهد، به تدریس پرداخت. ۱۳۳۱ انجمن اسلامی دانشآموزان و دانشجویان را پایهگذاری کرد و به مدت هشت سال، تا هنگام خروج از کشور برای ادامهی تحصیل، مسؤلیت جلسات هفتگی آن را، که سخنرانی و بحث و تحقیق دربارهی مسایل عقیدتی و مکتبهای فلسفی و اجتماعی بود، برعهده داشت.۱۳۳۱ در حمایت از نهضت ملی و دولت دکتر محمد مصدق و اعتراض به روی کارآمدن دولت قوامالسلطنه، در یکی از روزهای دههی آخر تیرماه دستگیر و سپس آزاد شد.۱۳۳۲ عضویت و فعالیت در نهضت مقاومت ملی.۱۳۳۲ ثبتنام و شرکت در کلاس ششم دبیرستان در رشتهی ادبی.۱۳۳۳ پایان تحصیلات دبیرستان و دریافت دیپلم کامل ادبی.۱۳۳۴ هر هفته دوبار در رادیو مشهد به سخنرانی پرداخت؛ عصر روز سهشنبه و جمعه.۱۳۳۴ یا ۱۳۳۵ ورود به دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی مشهد و تحصیل در رشتهی ادبیات فارسی.۱۳۳۵ پایهگذاری انجمن ادبی و تصدی مسوولیت آن. در این انجمن بود که شعر نو، برای نخستینبار، در محیط راکد و بستهی خراسان قامت برافراشت.۱۳۳۶ در پی حمایت نهضت مقاومت ملی از مصدق و اعتراض به معاملات نفتی، تنی چند از اعضای نهضت در تهران و مشهد، از جمله دکتر شریعتی و پدرش، دستگیر شدند. شریعتی به مدت یک ماه در زندان قزلقلعهی تهران حبس شد.۱۳۳۷ تدریس در دبیرستان دخترانهی مهستی در مشهد. ۱۳۳۷ ازدواج با بیبی فاطمه (پوران) شریعت رضوی، خواهر شهید علیاصغر شریعت رضوی(در مقابله با ارتش روس در سال ۱۳۲۰)، و شهید مهدی (آذر) شریعت رضوی (در اعتراض به سفر نیکسون به ایران، در ۱۶ آذر ۱۳۳۲). ۱۳۳۷ با کسب مقام اول دانشکدهی ادبیات و علوم انسانی موفق به دریافت لیسانس ادبیات شد. پایان نامهی تحصیلی او ترجمهی کتاب در نقد و ادب، تالیف محمد مندور، بود.۱۳۳۸ سفر به فرانسه برای ادامهی تحصیل، با بورس دولتی، به دلیل کسب رتبهی نخست در دورهی کارشناسی.۱۳۳۸ به جوانان نهضت ملی ایران پیوست و با کمک دوستانش در این گروه کوچک، اعلامیههای افشاگرانهای علیه رژیم شاه منتشر ساخت.۱۳۳۸ به سازمان آزادیبخش الجزایر پیوست و برای رهایی الجزایر از استعمار فرانسه به مجاهدت پرداخت. در نتیجه روزی پلیس فرانسه به وی حمله و مضروبش کرد و بدین علت سه هفته در بیمارستان بستری شد.۱۳۳۸ تولد نخستین فرزندش، احسان.۱۳۳۹ تا ۱۳۴۱ همکاری با استادش لویی ماسینیون، در گردآوری و ترجمهی متون فارسی دربارهی حضرت فاطمه.۱۳۳۹ به ایران بازگشت و همسر و فرزندش را به پاریس برد.۱۳۴۰ در پی کشته شدن پاتریس لومومبا، رهبر آزادیخواهان کنگو، تظاهراتی از سوی سیاهپوستان در مقابل سفارت بلژیک در پاریس برگزار شد. شریعتی در این تظاهرات شرکت کرد و با حملهی پلیس فرانسه دستگیر و به زندان سیته افکنده شد. در آغاز، دولت فرانسه قصد اخراج او را از آن کشور داشت، اما با حمایت قاضی دادگاه، اجرای حکم اخراج را به حال تعلیق گذاشت. ۱۳۴۰ شرکت در کنگرهی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی خارج از کشور در پاریس.۱۳۴۱ در پی مرگ مادرش، زهرا، به ایران بازگشت و پس از چند روز دوباره به پاریس رفت.۱۳۴۱ با انتشار مقالهای به افشاگری علیه انقلاب سفید شاه پرداخت.۱۳۴۱ با کمک دوستانش، جبههی ملی ایران (جبههی ملی دوم)، را در خارج از کشور پایهگذاری کرد. سپس مسوولیت انتشار مجلهی جبههی ملی به او واگذار شد و مدتی مسوول مجلهی ایران آزاد بود. شریعتی مقالات خود را در این مجله با نام مستعار شمع، که از سه حرف اول نام خانوادگی و نامش تشکیل شده بود (شریعتی ، مزینانی ، علی) امضا میکرد.۱۳۴۱ با کمک دوستانش، نهضت آزادی ایران را در خارج از کشور پایهگذاری کرد.۱۳۴۱ شرکت و فعالیت در دومین کنگرهی کنفدراسیون دانشجویان ایرانی در خارج از کشور (کنگرهی وحدت)، در شهر لوزان سویس.۱۳۴۱ تولد دومین فرزندش، سوسن.۱۳۴۲ پایان تحصیلات دانشگاهی و گذراندن کلاسهای جامعهشناسی در مدرسهی تتبعات عالی و دریافت مدرک دکترا در تاریخ. برخی استادان او عبارت بودند از: لوئی ماسینیون، ژرژ گورویچ، ژاک برک و هانری لوفور. پایاننامهی دکترای او تصحیح کتاب فضایل بلخ بود.۱۳۴۲ تولد سومین فرزندش، سارا.۱۳۴۳ به ایران بازگشت و در مرز بازرگان دستگیر شد. خانوادهاش را در سر مرز رها کردند و او را به ادارهی ساواک ماکو و سپس به زندان خوی و بعد از آن به زندان رضاییه(ارومیه) بردند. سرانجام او را به تهران روانه کردند و مدت یک ماه در زندان قزلقلعه حبس شد.۱۳۴۳ تقاضایش برای تدریس در دانشگاه رد شد. سرانجام با رتبهی آموزگاری به تدریس در هنرستان کشاورزی (در روستای طرق مشهد)، دبیرستان پسرانهی ملکی و دبیرستان دخترانهی ایراندخت پرداخت.۱۳۴۴ به عنوان کارشناس وزارت آموزش و پرورش استخدام و به تهران منتقل شد و با دکتر بهشتی، دکتر باهنر و سیدرضا برقعی، که از مسوولان بررسی کتب دینی بودند. همکاری کرد.۱۳۴۴ سرانجام تقاضایش برای تدرس در دانشگاه پذیرفته گردید و پس از موفقیت در امتحان استادیاری، استادیار رشتهی تاریخ در دانشکدهی ادبیات مشهد شد. ۱۳۴۵ آغاز تدریس در دانشگاه مشهد و استقبال بینظیر دانشجویان از درسهای او؛ این در حالی بود که شریعتی در کلاس حضور و غیاب نمیکرد. مهمترین درس او در دانشگاه، تاریخ تمدن و اسلامشناسی بود. کسی پیش از او از اصطلاح «اسلامشناسی» استفاده نکرده بود.۱۳۴۷ سفر به روستای کاهک و احداث پارکی در آن منطقه با همکاری مردم و کمک به روستاییان برای خرید وسایل کشاورزی.۱۳۴۷ به کمک زلزلهزدگان جنوب خراسان شتافت و تا یک هفته بدان اهتمام داشت.۱۳۴۷ ممانعت ساواک از مسافرت شریعتی به عراق با دانشجویان.۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ به ایراد سخنرانی در دانشگاههای مختلف کشور دعوت و با استقبال بیمانند دانشجویان روبرو شد.۱۳۴۷ تا ۱۳۵۱ به تدریس و سخنرانی در موسسهی حسینیهی ارشاد دعوت و با استقبال فوقالعادهی مردم، بویژه جوانان و دانشجویان، مواجه شد. در درسها و سخنرانیهای شریعتی بیش از پنج هزار نفر شرکت میکردند که این تعداد جمعیت بی سابقه بود. بر پایهی برنامهریزی شریعتی، حسینیهی ارشاد دارای سهبخش (تحقیق، آموزش و تبلیغ) و نُه واحد سازمانی و هر بخش شامل چند گروه بود.۱۳۴۸ نخستین سفر به حج و زیارت بیتالله الحرام با کاروان حسینیهی ارشاد. در این سفر، دانشجویان خارج از کشور با شریعتی ملاقات و دربارهی فلسطین و نهضتهای آزادیبخش با او مشورت کردند. سرانجام تصمیم گرفته شد برای کمک به فلسطین پول جمعآوری شود. ۱۳۴۹ دعوت از شریعتی برای شرکت در کنگرهی بینالمللی مذهب و صلح در ژاپن و عدم موافقت رییس دانشکده ی ادبیات و علوم انسانی مشهد.۱۳۴۹ با همکاری و تشویق شریعتی، نمایش ابوذر در دانشگاه فرودسی مشهد اجرا و با استقبال فراوان مردم روبرو شد. متن این نمایش اقتباس از کتاب ابوذر غفاری خداپرست سوسیالیست، ترجمهی و تالیف شریعتی، بود و به قلم رضا دانشور و با همکاری ایرج صغیری فراهم شده بود. کارگردان این نمایش داریوش ارجمند و بازیگر اصلی آن (در نقش ابوذر)، ایرج صغیری بود. نمایش ابوذر نخستین نمایش مذهبی در ایران بود.۱۳۴۹ دومین سفر به حج و زیارت بیتالله الحرام با کاروان حسینیهی ارشاد.۱۳۵۰ به دستور ساواک درسهای شریعتی در دانشگاه در آستانهی برگزاری جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی تعطیل شد. پس از برگزاری جشنها نیز از تدریس شریعتی در دانشگاه جلوگیری و به بخش تحقیقات وزارت علوم و آموزش عالی منتقل شد. سپس حضور او در وزارت علوم نیز خطرناک دانسته شد و از او خواستند به محل کار نیاید و در خانه به تحقیق بپردازد.۱۳۵۰ برای چندمین بار به ساواک احضار و از او خواسته شد دیدگاهش را در بارهی سیاستهای جاری کشور بنویسد.۱۳۵۰ سفر به مصر برای دیدن اهرام سه گانه. (کتاب آری این چنین بود برادر، رهاورد این سفر است)۱۳۵۰ تولد چهارمین فرزندش، مونا.۱۳۵۰ سومین و آخرین سفر به حج و زیارت بیتالله الحرام با کاروان حسینیهی ارشاد. شریعتی در این سفر به ایراد سخنرانی در کنگرهی اسلامی مکه دعوت شد، ولی سرانجام به اتهام شیعهی غالی بودن از ایراد سخنرانی او ممانعت گردید.۱۳۵۰ در پی اعدام چند تن از جوانان انقلابی، از جمله مسعود احمدزاده و مجید احمدزاده و امیر پرویز پویان، که شریعتی آنها را از نزدیک میشناخت، دو سخنرانی با عنوان شهادت و پس از شهادت، در حسینیهی ارشاد و مسجد جامع نارمک ایراد کرد. در سخنرانی پس از شهادت، اشارتی به در خون تپیدن مبارزان و دعوت مردم به قیام شده است. پس از این سخنرانی، تظاهراتی در اطراف مسجد صورت گرفت و پلیس عدهای را دستگیر کرد و شریعتی متواری شد.۱۳۵۱ نمایش ابوذر، با عنوان یک بار دیگر ابوذر، در حسینیهی ارشاد اجرا و مانند قبل با استقبال فراوان مردم روبرو شد. چند دقیقه پیش از اجرای این نمایش فردی ناشناس به حسینیهی ارشاد تلفن زد و گفت زیر سن نمایش بمب گذاشته شده است. آنگاه شریعتی پیش از اجرای نمایش به ایراد سخنرانی پرداخت و سخنان خود را چندان طول داد که اگر بمبی در زیر سن کار گذاشته شده باشد، تنها او را از پا درآورد و به دیگران صدمهای نرساند. پس از اجرای این نمایش مردم به خیابان ریختند و شعار الله اکبر و یا حسین و دیگر شعارهای مذهبی دادند. این نمایش را دهها هزار نفر دیدند و حتی عدهای از رادیو و تلویزیون برای ضبط آن به حسینیهی ارشاد آمدند. اما شریعتی با آن مخالفت کرد و گفت ابوذر متعلق به ایمان ماست، راهی به تلویزیون شاهنشاهی نباید داشته باشد.۱۳۵۱ نمایش سربداران، به اهتمام گروه هنری حسینیهی ارشاد، در یک شب در حسینیهی ارشاد اجرا شد و ساواک از تکرار آن جلوگیری کرد.۱۳۵۱ تا ۱۳۵۲ مخالفت شخصیتهای واپسگرا با افکار و آثار شریعتی، چه از طریق نگارش کتاب و چه در سخنرانیهای عمومی، بیش از پیش شدت یافت. واپسگراها چنین مینمودند که شریعتی فردی منحرف، اهل بدعت، منکر امامت و ولایت است و در حسینیهی ارشاد دست بسته نماز میخواند و شهادت به ولایت امیرالمومنین را از اذان و اقامه حذف کردهاست. ۱۳۵۱ سرانجام رژیم شاه تصمیم گرفت حسینیهی ارشاد را تعطیل کند؛ بویژه اینکه از چندی پیش به مناسب ماه رمضان، در برخی مساجد تهران، تبلیغات وسیعی علیه شریعتی آغاز شده و زمینهی مناسبی فراهم آمده بود. بدین ترتیب پلیس به محاصرهی حسینیهی ارشاد پرداخت و پس از درگیری با شاگردان و دانشجویان، عدهای را دستگیر و حسینیهی ارشاد را تعطیل کرد. (تعطیل کردن حسینیهی ارشاد، خواستهی مشترک روحانیون سنتی و رژیم شاهنشاهی بود و این دو با همکاری یکدیگر آنجا را تعطیل کردند. در یادداشتهای اسدالله علم، وزیر دربار شاه، آمده است که شاه به او گفت: «چند روز پیش به تو گفته بودم که ملاها دارند کارهایی انجام میدهند. دیدید که خودتان مجبور شدید حسینیهی ارشاد را ببندید.» و علم میافزاید: «من گفتم که همین دو- سه روزه حسینیهی ارشاد را میبندیم.» اسداله علم، یادداشتهای علم ( چاپ اول: تهران، انتشارات مازیار و معین، ۱۳۷۷)، ج ۲، ص ۳۸۹/ در اسناد ساواک آمده است که شاه گفت: « ریشهی همهی اینها [معترضان]، به حسینیهی ارشاد منتهی میشود.» مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، حسینیهی ارشاد به روایت اسناد ساواک (چاپ اول: تهران، مرکز بررسی اسناد تاریخی وزارت اطلاعات، ۱۳۸۳)، ص ۳۴۸/ نیز گفت: «اغلب مارکسیستهای اسلامی [مسلمانان مبارز]، سرنخشان از همان حسینیهی ارشاد سرچشمه میگیرد.» همان، ص ۳۴۹، ۳۵۶/ شاه از بسته شدن حسینیهی ارشاد بسیار خوشحال بود و هیچگاه نمیخواست دوباره باز شود. شاهد اینکه هنگامی که ارتشبد نصیری، رییس ساواک، به اطلاع شاه رساند که « حسینیهی ارشاد کماکان بکلی تعطیل است و تا ترتیبات صحیح و اطمینان بخش برای تجدید فعالیت آن داده نشود، افتتاح نخواهد شد»، شاه به او گفت: «شما نیستید که در مورد افتتاح و یا عدم افتتاح تصمیم بگیرید.» همان، ص ۳۵۴- ۳۵۵ و ۳۵۷/ دکتر علی امینی، نخستوزیر اسبق شاه، میگوید که در آستانهی پیروزی انقلاب، به دیدار شاه رفتم و از بدرفتاری با شریعتی سخن گفتم. «وقتی راجعبه شریعتی به او گفتم، گفت اشتباه بزرگی بود. گفتم نه فقط شریعتی را، بلکه پدر شریعتی را هم گرفتهاند. گفت عجب. بعد من رفتم پیش علم. البته با شریعتی ارتباط زیادی نداشتم، ولی میدانستم که واقعاً آخوند روشنفکری است. رفتم پیش علم، گفتم شریعتی را برای چه گرفتهاید؟ گفت این آخوندها با هم دعوا دارند. گفتم بهتر شما. این آخوند متجدد با آن آخوند جنوبشهری دارد دعوا میکند. خوب بگذارید به نفع شما این کار را بکند. بعد یک کمیسیونی معین کرد که کتابهای او را بخوانند. گفتم آقا مگر مریض هستید. اینها اصلاًاین کتابها را نمیفهمند. آخر این چه حرکتی است که شما میکنید. بعد او را بردهاید زندان با یک عده چاقوکش و فلان گذاشتهاید. اصلاً توهین است. این کارها را واقعاً نمیدانم چه کسی تلقین میکرد.» عبدالرضا هوشنگ مهدوی، انقلاب ایران به روایت رادیو بیبیسی (چاپ اول: طرح نو، ۱۳۷۲)، ص ۱۸۰؛ نیز بنگرید به: ع. باقی، تحریر تاریخ شفاهی انقلاب اسلامی ایران: مجموعهی برنامهی داستان انقلاب از رادیو بیبیسی (چاپ اول: تهران و قم، نشر تفکر، ۱۳۷۳)، ص ۲۳۸- ۲۳۹/ ۱۳۵۱ به اهتمام پارهای از روشنفکران بازار و با حضور برخی شخصیتهای برجستهی اسلامی، مجلس جشنی در روز عید فطر برای بزرگداشت شریعتی تشکیل شد. در این مجلس یک جلد کتاب فاطمه، فاطمه است و سند و کلید یک دستگاه ماشین پیکان به او هدیه شد.۱۳۵۱ تا ۱۳۵۲ در پی تعطیلی حسینیهی ارشاد، شریعتی از تور ساواک گریخت و از آبان ۱۳۵۱ تا تیر ۱۳۵۲ در خانهی یکی از بستگانش در سرآسیاب دولاب در تهران مخفی شد.۱۳۵۲ ساواک در یک روز به منزل شریعتی و پدرش در مشهد و منزل برادر همسرش در تهران، حمله کرد. در حمله به منزل شریعتی مقداری از کتابهای او را به یغما بردند و در حمله به منزل پدر و برادر همسرش، ان دو را دستگیر کردند تا محل اختفای شریعتی را از طریق آنها بیابند و یا آنها را گروگان بگیرند تا شریعتی خود را معرفی کند.۱۳۵۲ اقامت خانوادهاش در تهران.
۱۳۵۲ سرانجام شریعتی تنها چاره را در این دید که خود را معرفی کند. بدین ترتیب در مهرماه خود را به مرکز ساواک تهران معرفی کرد و مدت هجدهماه در زندان بود که پانزده ماه را در سلول انفرادی گذراند و سه ماه دیگر آن را با کسی همسلول بود که رژیم او را برای کسب اطلاعات از شریعتی در سلول گماشته بود. (بدین ترتیب شریعتی، روی هم رفته، پنج بار و نزدیک به دو سال بازداشت و زندانی شد. بازداشتگاه او در مشهد و ماکو، و زندان او در تهران و پاریس و خوی و رضاییه(ارومیه) بود. همچنین وی، چنانکه گفته خواهد شد، دو سال و دو ماه، از آغاز سال ۱۳۵۴ تا اردیبهشت ۱۳۵۶، تحت مراقبت و نظر ساواک بود. بیفزاییم که وی به مدت نه ماه، از آبان ۱۳۵۱ تا تیر ۱۳۵۲، مخفیانه زندگی میکرد. بنابراین شریعتی، به روی هم، نزدیک به پنج سال از عمر کوتاه خویش را در بازداشتگاه و مخفیگاه و زندان و تحت مراقبت گذراند.)۱۳۵۲ چندماه پس از زندانی شدن، از دانشگاه بازنشسته شد. سابقهی خدمت او ۲۱ سال بود.۱۳۵۳ تا ۱۳۵۶ کتابهای شریعتی از سوی رژیم شاه گمراه کننده و ممنوع دانسته شد و در پی آن از کتابخانهها جمعآوری گردید. بعد از این (تا اواسط سال ۱۳۵۶)، به کتابهای او اجازه چاپ داده نمیشد و با نامهای مستعار علی علوی، علی سبزواری، علی سربداری، علی شریفی، علی مزینانی، علی زمانی، علی سبزواری زاده، شیخ علی اسلامدوست، محمدعلی آشنا، محمدعلی اثنیعشری، محمدعبدالخطیب مصری، م. رفیعالدین، شمع، احسان خراسانی، رضا پایدار، کمالالدین مصباح و… چاپ میشد.۱۳۵۳ سرانجام استاد محمدتقی شریعتی، پس از تحمل یک سال زندان، تنها به جرم پدر دکتر شریعتی بودن! از زندان آزاد شد. ۱۳۵۳ در آخرین روزهای این سال از زندان آزاد شد. آزادی او به علت فعالیتهای دفاعی دوستان و شاگردانش در محافل بینالمللی و تقاضای ژاک برک از شاه بود. ژاک برک، استاد دانشگاه سوربن، که شریعتی در پاریس شاگردش بود، با شاه در سویس که برای گذراندن تعطیلات زمستانی رفته بود، ملاقات کرد و از او خواست شریعتی از زندان آزاد شود.۱۳۵۴ رژیم که از دستگیری و حبس شریعتی طرْفی نسبته و نتیجهای نگرفته بود، بر آن شد تا با او به طرز «علمی»! برخورد کند. بدین منظور کمیتهای به نام «شریعتی شناسی» که در آن افرادی چون رضا عطارپور، معروف به حسینزاده، از همکاران ساواک، و تنی چند از محققان رژیم و زندانیان سیاسی بریده، عضو بودند. کار این کمیته مطالعهی اثار شریعتی و شنیدن نوار سخنرانیهای او برای جعل کتاب و نوار به نام شریعتی بود.۱۳۵۴ رژیم شاه برای وانمود کردن همکاری شریعتی با رژیم و برای تحقق هدف کمیتهی شریعتی شناسی، که مخدوش کردن چهرهی او به طرز علمی! بود، یک سلسله از درسهای شریعتی را که پیشتر با عنوان انسان، اسلام و مکتبهای مغرب زمین منتشر شده بود، با عنوان مجعول، «مارکسیسم، ضد اسلام» در روزنامهی کیهان به چاپ رساند. در پی این توطئه، شریعتی از طریق دکتر احمد صدر حاج سید جوادی به مسوولان روزنامهی کیهان اعتراض کرد و آنها عذر آورند که تقصیری ندارند و ساواک این مقاله را فرستاده است. سرانجام با اعتراض انجمن اسلامی دانشجویان آمریکا و کانادا و افشاگری دوستان و شاگردان شریعتی، این توطئهی رژیم افشا و خنثی شد.۱۳۵۴ تا ۱۳۵۶ تحت مراقبت و نظر ساواک قرار داشت و امکان فعالیت و سخن گفتن و منتشر کردن کتابهایش از وی سلب شد. خود میگفت: نوع زندانم تغییر کرده و از زندان دولتی به زندان خانه منتقل شدم. در این مدت چند بار به ساواک احضار شد و یا مقامات بلندمرتبهی ساواک، به صورت سرزده، به خانهاش میرفتند.۱۳۵۵ پسرش را، که از نظر امنیتی به علت ارتباط با جوانان مبارز به مخاطره افتاده بود و ممکن بود در پروندهی او هم تاثیر بگذارد، برای ادامهی تحصیل به خارج از کشور فرستاد.۱۳۵۶ در پی نامه ی سرگشادهی دکتر علی اصغر حاج سیدجوادی در اعتراض به فساد و اختناق رژیم، مجلسی به افتخار وی و با حضور عدهای از مبارزان تشکیل شد. در این مجلس، شریعتی و مهندس بازرگان و حاج سید جوادی در ضرورت یک حرکت سازمان یافته به منظور مبارزه با رژیم استبدادی شاه صحبت کردند. این مجلس، چند بار دیگر، برای تحقق پیشنهاد فوق، تشکیل شد و سرانجام جمعیت ایرانی دفاع از آزادی و حقوق بشر تأسیس گردید.۱۳۵۶ به علت هجرتی که در پیش داشت از عضویت هیات مدیرهی صندوق خیریهی فاطمهی زهرا در روستای کاهک استعفا خواست. همچنین دو قطعه زمین را، که در آن روستا داشت، از طریق آن صندوق، به مردم آنجا واگذار کرد.۱۳۵۶ تشکیل جمعیت سادهزیستی، با همکاری دکتر محمد مفتح، مهندس عباس تاج، رضا اصفهانی، محمدمهدی جعفری و عدهای دیگر از روشنفکران دینی.۱۳۵۶ بر آن شد، به هرگونه که شده است، از ایران هجرت کند. از این رو چون دانست که از کشور ممنوعالخروج است، سه راه را برای هجرت پیشبینی کرد: گرفتن دعوتنامهای رسمی از مقامات دانشگاهی الجزایر برای تدریس در آنجا؛ خروج مخفیانه از مرز، گرفتن گذرنامه با نامی دیگر. هر سه راه به سعی دوستان شریعتی بررسی و، سرانجام، مشخص شد که همه ی پروندههای شریعتی به نام علی شریعتی یا علی شریعتی مزینانی است و نه علی مزینانی. حال آنکه نام خانوادگی او، در اصل، و چنانکه در شناسنامهاش بود، مزینانی است و نه شریعتی یا شریعتی مزینانی. بدین ترتیب شریعتی از راه سوم وارد عمل شد و با تدابیر ویژهای به نام علی مزینانی گذرنامه گرفت.۱۳۵۶ در ۲۶ اردیبهشت، به مقصد بلژیک هجرت خود را آغاز کرد. به هنگام توقف هواپیما در آتن؟، بدون هیچ برنامهی قبلی و به احتمال قوی برای رعایت تدابیر امنیتی، از هواپیما پیاده شد و پس از یک روز یا یک شبانهروز توقف در آتن؟با هواپیمای دیگری به بلژیک رفت. سپس دو یا سه روز در بروکسل توقف کرد و از آنجا به انگلستان رفت تا از همسر و فرندانش، که قصد پیوستن به او را داشتند، استقبال کند. در این مدت چند روز به فرانسه رفت و سپس در شب ۲۶ خرداد به انگلستان برگشت و منتظر خانوادهاش ماند که قرار بود ۲۸ خرداد به مقصد انگلستان هجرت کنند. ۱۳۵۶ چند روز پس از هجرت شریعتی از کشور، ساواک از غیبت او مطلع شد و سخت به تکاپو و تلاش افتاد تا او را بیابد. سرانجام ساواک د راواسط خرداد کشف کرد که شریعتی با گذرنامهی علی مزینانی از کشور خارج شده است. از این رو ساواک برای وادار کردن شریعتی به بازگشت و یا امتیاز گرفتن از او، از خروج همسرش جلوگیری کرد. در روز ۲۸ خرداد همسر و فرزندان شریعتی به قصد خروج از کشور روانهی فرودگاه شدند. در آنجا اعلام شد که شریعت رضوی (همسر شریعتی)، ممنوعالخروج است. بدین ترتیب وی با فرزند خردسالش (مونا)، در ایران ماندند و دو فرزند نوجوانش (سوسن و سارا)، به مقصد انگلستان و پیوستن به شریعتی از ایران خارج شدند.۱۳۵۶ در ۲۸ خرداد دو فرزند شریعتی به لندن رسیدند و شریعتی در فرودگاه به استقبال آنها شتافت و از آنجا به محل اقامتشان رفتند. ساعت هشت صبح یکشنبه ۲۹ خرداد پیکر شریعتی را در آستانهی در ورودی اتاق، که پنجرهاش باز شده بود، به پشت افتاده و در حالی که بینیاش سیاه و باد کرده بود، بیجان یافتند.۱۳۵۶ سرانجام روزنامههای اطلاعات و کیهان، پس از چند روز سکوت دربارهی درگذشت شریعتی، در ۳۱ خرداد اعلام کردند: مرحوم دکتر علی شریعتی که برای درمان ناراحتی چشم و کسالت قلبی خود به انگلستان رفته بود، در آنجا بر اثر سکتهی قلبی درگذشت. همچنین در روزنامهی کیهان دوم تیر آمده بود: دکتر شریعتی از مدتی قبل از بیماری قلبی در رنج بود و سرانجام در ۱۳۵۶/۳/۲۹بر اثر آخرین حملهی قلبی بدرود حیات گفت. حال آنکه شریعتی در سراسر عمر خود حتی یک بار هم به پزشک قلب رجوع نکرده بود. او نه برای «کسالت قلبی» خود به انگلستان رفته بود و نه از «مدتی قبل» بیماری قلبی داشت. پس از آزادی از آخرین زندان، نواری از ضربان قلب او توسط دکتر محمود فرهودی (استاد دانشگاه علوم پزشکی)، که اینک گواه هستند، برداشته شد. نتیجهی کاردیوگرافی رفع هر گونه نگرانی کرد و نشان داد که شریعتی از ناحیهی قلب کاملا" سالم است.۱۳۵۶ گروهی از اعضای ساواک، به سرپرستی یک افسر امنیتی، برای تصاحب پیکر شریعتی و انتقال به ایران، وارد لندن شدند. نقشهی رژیم شاه این بود که پیکر شریعتی را در برنامهی «دولتی» و با حضور مقامات رسمی کشور به ایران حمل کنند و با ادای احترام صوری، خود را بیگناه نشان دهند. اما با هوشیاری خانواده و دوستان شریعتی و دانشجویان خارج از کشور و اعضای نهضت آزادی ایران در خارج از کشور، نقشههای رژیم نقش بر آب شد، و وکیل احسان شریعتی از دولت انگلیس خواست پیکر پدرش به ماموران ایران تحویل داده نشود.۱۳۵۶ پیکر شریعتی در بعدازظهر جمعه سوم تیر۱۳۵۶، با مشارکت صادق قطبزاده، عبدالکریم سروش و کمال خرازی، غسل داده و کفن شد. آنگاه امام جماعت مسجد هامبورگ، حجت الاسلام محمد مجتهد شبستری، و تنی چند از دوستان شریعتی، بر پیکر او نماز گزاردند.۱۳۵۶ خانواده و دوستان شریعتی، پس از گفتگوهای فراوان، بر آن شدند پیکر شریعتی را در زینبیه دفن کنند. بدین ترتیب در روز یکشنبه، پنجم تیر، پیکر شریعتی از لندن به دمشق منتقل شد. در آنجا امام موسی صدر، دوستان شریعتی و بزرگان سوری و لبنانی و فلسطینی بر پیکر او بار دیگر نمازگزاردند و پس از طواف در حرم حضرت زینب( س)در محلی درکنار مرقد آن حضرت به خاک سپردند. |
سالشمارزندگی شریعتی برگرفته ازوبلاگ اینترنت سیتی به نشانی:
www.internet30ty.blogfa.com/post-217.aspx
خلاصه بیانات آیة الله خامنهای درباره شهیددکترعلی شریعتی
1- دکتر شریعتی برای حاکمیت اسلام و جمهوری اسلامی تلاش میکرد.
2- مرحوم شریعتی از جمله با کسانیکه خیلی کوشش میکرد تا آشنا بشود، آقای حاج شیخ ابوالحسن شیرازی بود که اکنون امام جمعه مشهد می باشند.
3- مرحوم شریعتی به استاد مطهری ارادت خاصی میورزید.
4- دکتر شریعتی علاقه بسیاری داشت که رابطهای با «مدرسین حوزه علمیه قم» داشته باشند.
5- هر گروهی که بخواهد از شریعتی به عنوان یک وسیله اختلاف استفاده بکند یقیناً حرکت او یک حرکت خائنانه است.
6- اگر نقدی بر آثار شریعتی انجام گیرد و نقطه های روشن و مفید در معرض دید مَردم قرار گیرد و احیاناً اگر موارد مناقشهای هست آن موارد، مناقشه بشود فکر و عمل بسیاری مفیدی برای جامعه است.
7- علاقه شریعتی نسبت به امام علاقهای عاشقانه بود.
8- نقطه شروع یک تحرک همگانی در بین جوانان از زمانی است که شریعتی پا در میدان کار تبلیغات اسلامی گذاشت.
9- یکی از کارهای دکتر فرو ریختن و بی اعتبار کردن فرهنگ غربی در میان نسل میانه جامعه بود.
10- شریعتی نسبت به روحانیت مبارز و مترقی شدیداً ارادت میورزید و بارها این موضوع را اعتراف کرده بود.
11- رابطه ذهنی شریعتی با روحانیت یکی از ظریفترین و کشف نشدهترین ابعاد شخصیت او میباشد.
12- شریعتی در مقابل با روحانیت، با آن روحانیتی که به آن معنی من و شما میفهمیم روبرو نبود، با یک جریان روبرو بود.
13- گرایش دکتر شریعتی به "اقبال" و گرایش عاطفی شدید به "مرحوم آل احمد" بخاطر آن موضع گیری تند در مقابل سلطه فرهنگ غرب بود.
14- نقش دکتر شریعتی در ترقی نسل جوان به انگیزههای مذهبی و اسلامی و تفکرات اسلام راستین، نقش بسیار اصیل و عمیق و همه جانبه بوده.
15- مهمترین کارش مطرح کردن تفکر و اندیشه اسلامی در سطح بسیار وسیعی در بین جوانها بود.
16- حقیقت این است که شریعتی خیلی چیزهای یکطرفه و تازه را از اسلام میفهمید.
17- نقش شریعتی در گسترش فکر اسلامی و همچنین تلاش برای فهمیدن اسلام برای جوانان یک نقش استثنائی بود.
18- یک عده از روحانیونی که در هیچگونه از مسائل سیاسی و اجتماعی جامعه شرکت نمیکردند، کارشان شده بود دیدن اشتباه از دیگران و بمباران کردن و در مقابل شریعتی ایستادن.
- متن نامهی شهید مرتضی مطهری به معلم شهید دکتر علی شریعتی
برادر عزیزو دانشمندم جناب آقای دکتر علی شریعتی
قلب خود شما گواه است که چه اندازه به شما ارادت می ورزم و به آینده شما از نظر روشن کردن نسل جوان به حقایق اسلامی امیدوارم. خداوند مثل شما را فراوان فرماید. انتظار می رود که قبل از مهر سفری به تهران بفرمایید و دوستان و ارادتمندان را دلشاد نمایید متاسفانه این توفیق برای دوستان حاصل نشد، بهرحال ما سلامت و سعادت و موفقیت بیشتر شما را از خداوند متعال مسالت داریم.چندی پیش ابوی مکرم حضرت عالی و سرور عزیز ما جناب اقای شریعتی بر حسب تقاضای اینجانب نامه ای به حضرتعالی مرقوم داشتند و نوشتند که قرار است به مناسبت چهاردهمین قرن بعثت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم کتابی تالیف شود که از نظر معرفی شخصیت رسول اکرم
مفید باشد و تا حد امکان روی آن کار بشود.
رفقا مجموعا بیست موضوع برای آن کتاب در نظر گرفتند که البته لیست آن خدمتتان فرستاده خواهد شد، سه موضوع از آن بیست موضوع مربوط است به تاریخ زندگی آن حضرت از ولادت تا بعثت و از بعثت تا هجرت و ازهجرت تا وفات یعنی در سه بخش، بخش اول و دوم را آقای دکتر سید جعفر شهیدی به عهده گرفتند که البته لیاقت این کار را دارند و بخش سوم آن را که از دو بخش اول مهمتر است برای حضرتعالی در نظر گرفتیم و شاید قسمت اصلی و اساسی کتاب با توجه به نویسندگان مبرزولایقش همین سه بخش باشد.
قهرا بخش سوم مفصل تر خواهد بود هر چند بنا است که مجموعا هر بخش از سی چهل صفحه تجاوز نکند اما به عقیده من بخش مربوط به حضرتعالی اگر پنجاه صفحه هم شد مانعی ندارد. مسلما جزییات را نمی شود در پنجاه صفحه گنجانید ولی ما از ذوق و ابتکار و حسن انتخاب حضرتعالی انتظار داریم که بطور فشرده و در عین حال روشن ،همه نکات روشن آن قسمت از زندگی حضرت را مرقوم فرمایید و مخصوصا قسمت هایی که کمتر مورد توجه دیگران است با نظر روشن بین خود آنها را بشکافید از قبیل عللی که منتهی به هجرت شد و فایده ای که رسول اکرم از ایجاد مرکزی در خارج مکه نفع اسلام برد. و همین طرز رفتار اسلام و رسول اکرم با اتباع سایر مذاهب و طرز حکومت و سیستم اداره مسلمین از جنبه های سیاسی و اجتماعی و غیره، تربیت اجتماعی مسلمین، تحلیلی از نامه ها و پیام های آن حضرت به سران جهان آن عصر، و امثال این مسایل که خود شما بهتر می دانید. بنده احتمالا تا دو هفته دیگر به مشهد خواهم آمد و پس ازیک شب توقف به فریمان خواهم رفت. امیدوارم توفیق زیارت عالی را پیدا کنم. همه دوستان را سلام برسانید.
و السلام علیکم
مرتضی مطهری
30/7/46
- نظرات دکتر عزتی از دوستان نزدیک دکتر علی شریعتی:
1- دکتر شریعتی را هیچ گروهی نمیتواند منحصر به خودش بکند و یا خودش را به او متصل بکند و از این طریق بهرهبرداری و یا سوء استفاده بکند، شریعتی از افرادی است که نمیتواند متعلق به یک گروه یا دسته باشد.
2- او میدید که اسلام یک مکتب و یک دینی است که تمام شرایط لازم را برای نجات دادن یک امّت در بر دارد.
3- همیشه به اسلام تقلیدی حمله میکرد و این نوع پیروی از اسلام و از تشیع را رد میکرد و طرد میکرد.
4- او معتقد بود استعمار وقتی بخواهد یک جامعهای را به استسمار بکشد باید اول طرز فهم و فرهنگش را عوض بکند و او را از خودش بیگانه بکند.
5- در کتاب "چه باید کرد" دکتر دقیقاً کیفیت آشنا کردن مجدد امّت مسلمان با فرهنگ اسلامی بررسی شده.
6- دکتر رسماً در نوشتههای خود این را اعلام کرده بود که چون پدر من – جامعه من – محیط من مسلمان هستند پس من باید مسلمان باشم، این را توهین به اسلام و مسلمین و تشیع میدانست.
7- دکتر مخالف دوست داشتن و تقلید کورکورانه از شیعه حسینی- زینبی- فاطمی و غیره است.
و اما چند جمله ای از دکتر شهیدعلی شریعتی ...؛
1- افتخار میکنم که مقلد خمینی باشم، من غیر از ایشان چه کسی را میتوانم به عنوان مرجع بپذیرم.
2- روشنفکرها همیشه بزرگترین فاجعه برای انقلابیها بودهاند.
3- بیارزش ترین جناح برای رهبری مردم روشنفکرها هستند.
4- انسانی که امام خود را نمی شناسد بمانند گوسفندیست که شبان خود را گم کرده است.
5- باب اجتهاد را که مذهب ما باز گذاشته است و این بزرگترین عامل حیات و حرکت و نو ماندن مدام مذهب در هر زمانی و زمینی است.
6- ادعا میکنم که در تمام این دو قرن گذشته در زیر هیچ قرارداد استعماری، امضای یک آخوند نجف رفته نیست.
7- اختلاف من و او (طلبه) اختلاف پسر و پدری است در داخل خانواده.
8- این طلبه است که عمر مسئولیت اجتماعیش با عمر حیاتش یکی است.