فلسطین
فلسطین (به عربی: فلسطین، به عبری:ארץ ישראל) بهصورت تاریخی و از دوران روم باستان به ناحیهای گفته میشده که بین دریای مدیترانه و کرانههای رود اردن واقع شدهاست.[۱] فلسطین در دورانهای حتی قدیمی تر به ناحیهای محدود تر در کنار مرز دریای مدیترانه اطلاق میشد. در معنی جغرافیایی گسترده تر آن فلسطین میتواند به منطقهای اشاره کند که شامل مناطق اسرائیلی و فلسطینی، بخشهایی از اردن، لبنان و سوریه باشد.[۱][۲] فلسطین همچنین میتواند به ناحیهای که در ابتدای قرن بیستم تحت قیومیت بریتانیا پس از شکست امپراطوری عثمانی در جنگ جهانی اول درآمد باشد. فلسطین همچنین ممکن است به کشور فلسطین که توسط السلطة الوطنیة الفلسطینیة (حکومت خودگردان فلسطین) اعلام شده و توسط بیش از صد کشور به رسمیت شناخته میشود اطلاق شود.[۳] سایر نامهای استفاده شده جهت اشاره به این کشور عبارتند از: سرزمین مقدس (زبان عربی: الأرض المقدسة، در زبان عبری: ארץ הקדש، زبان لاتین: ترا سانکتا، ).
مرزها و نامهای منطقه
در متون مصر باستان تمامی منطقهٔ ساحلی خاورنزدیک که در امتداد ساحل مدیترانه بین مصر جدید و ترکیه بودهاست رتنیو (R-t-n-u) نامیده شدهاست. این منطقه به سه ناحیه تقسیم میشد. ناحیهٔ جنوبی رتنیو (که Djahy نامیده میشد) شامل اسرائیل جدید و اراضی فلسطینی، ناحیهٔ مرکزی شامل لبنان و ناحیهٔ شمالی (که Amurru نامیده میشد) شامل ساحل سوریه تا شمال رودخانهٔ اورنتس در نزدیکی ترکیه بود.
در عصر آهن، پادشاهی اسرائیل بر منطقهای شامل اورشلیم تا منطقهای در نزدیکی اسرائیل جدید و قلمروی فلسطینی حاکمیت داشت و در غرب و شمال بخش عمدهای و نه تمام سرزمین اسرائیل را شامل میشد. پس از تقسیم شدن این حکومت، بخش جنوبی به پادشاهی یهود و بخش شمالی به پادشاهی اسرائیل تبدیل شد.
کلمهٔ فلسطین از Philistine که نام یک گروه غیریهودی ساکن در منطقهای کوچک از ساحل جنوبی به نام فیلیستا است، گرفته شدهاست. مرزهای 'فیلیستا' در نزدیکی نوارغزه قرار دارد و پنج شهر غزه، اشکلون، اشداد، اکرون، و جت را در بر میگیرد. در آثار مصری آمدهاست که افرادی که پلست (P-r-s-t) نامیده میشدند، از جمله کسانی بودند که در زمان حکومت رامسس سوم به مصر حمله کردند. این قضیه احتمالا به فلسطینیها اشاره دارد. کلمهٔ پلشت (درزبان عبری: Pəléshseth) معمولاً در انگلیسی به فیلیستیا ترجمه میشود و در کتاب مقدس برای اشاره به ناحیهٔ ساحلی جنوبی به کار رفتهاست. در سالنامههای پادشاه آشوری، سارگن دوم، کلمهٔ پلشتو برای این معنی آورده شدهاست. چنین به نظر میرسد که در زمان آشوریها، قبیلهٔ فیلیستا از بین رفتهاست، ولی نام آن سرزمین همچنان مورد استفاده بودهاست. در دورهٔ پارس، صورت یونانی این نام برای اولین بار در قرن پنجم قبل از میلاد به وسیلهٔ هرودتوس در اشاره به ناحیهای از سوریه به نام Palaistinêi به کار رفت. (درلاتین: پلستینا، در انگلیسی: پلستاین). مرزهای ناحیهٔ مورد اشارهٔ هرودتوس دقیقاً عنوان نشده بودند، اما جوزفوس از این نام تنها برای اشاره به ناحیهٔ ساحلی کوچک فیلیستیا استفاده میکرد. تولمی نیز از این کلمه استفاده کردهاست. در لاتین، پلینی نیز برای ناحیهای از سوریه به کار رفته که پیشتر پلستینا نامیده شدهاست.
در دورهٔ رومی، ناحیهٔ یهود (شامل سامره) دربرگیرندهٔ بیشتر اسرائیل و قلمروی فلسطین بودهاست. اما پس از شورش بار کخبا، رومیها این مرزها را به ناحیهٔ سوریه فلسطین (درلاتین: سوریه پلستینا شامل یهود) و سامره گسترش دادند.
در دورهٔ بیزانس، کل این منطقه (شامل سوریه، فلسطین، سامره و ایالت جلیل) دوباره پلستینا نام گرفت و بین دیوسس اول و دوم تقسیم شد. بیزانسیها همچنین سرزمینی شامل نگو، سینا و ساحل غربی شبه جزیره عرب را پلستینا سالوتریس نامیدند که گاهی پلستینای سوم نامیده میشد. از دورهٔ بیزانس، مرزهای بیزانسی پلستینا (اول و دوم) برای اشاره به منطقهٔ جغرافیایی بین رودخانهٔ اردن و دریای مدیترانه به کار رفتهاست.
متون مقدس
در کتب مقدس یهودی در دورهٔ پیش از اسرائیل برای اشاره به این ناحیه کنعان به کار رفته و پس از آن از اسرائیل (ییسرائیل) استفاده شدهاست. نام سرزمین یهود نیز به همراه چندین عنوان شاعرانه مورد استفاده قرار گرفتهاست. سرزمین شیر و عسل، سرزمینی که خداوند در آن برای تعیین شما برای پدرهایتان سوگند یاد کرده است، سرزمین مقدس، سرزمین خداوند و سرزمین موعود. در مورد سرزمین کنعان آمدهاست که شامل کل سرزمین لبنان میباشد. چنین به نظر میرسد که در این سرزمین پهناور قبیلههای یهودی البته به همراه سایر گروههای قومی سکونت داشتهاند.
وقایع چهار گاسپلز از کتاب مقدس مسیحی تماما در سرزمین فلسطین اتفاق افتادهاند.
در قرآن، کلمهٔ سرزمین مقدس (در زبان عربی: الأرض المقدسة) حداقل هفت بار آمدهاست و یک بار زمانی است که موسی با قوم یهود به سوی آن خوانده شد: «ای قوم من! وارد سرزمین مقدسی شوید که خداوند برایتان مقرّر گردانیده و باز پس مروید بر پشتهایتان که زیانتان در آن است.»
دورهٔ رومی
در نتیجهٔ اولین جنگ یهودیان-رومیان (۶۶-۷۳)، اورشلیم غارت شد؛ معبد دوم نابود شد؛ و تنها، دیوار غربی باقی ماند. در سال ۱۳۵، پس از سقوط شورش شورش یهود به رهبری بار کخبا در ۱۳۲، پادشاه روم هادریان اکثر یهودیها را از سرزمین یهود بیرون راند و بنابراین بسیاری از یهودیها در سامره و ایالت جلیل به سر میبردند. وی همچنین نام ناحیهٔ رومی یهود (اسرائیل) را به سوریه فلسطین تغییر داد. رومیها همچنین برای ایجاد جنگ روانی سعی بر تغییر نام اورشلیم به آلیا کپیتولینا کردند که این نام جدید دوام نیافت. با گذشت زمان از نام سوریه فلسطین تنها فلسطین باقی ماند و در طول این مدت فلسطین به بخشی سیاسی و اجرایی در داخل قلمروی امپراتوری روم تبدیل شده بود.
دوره بیزانس (امپراتوری روم شرقی)
در حدود سال ۳۹۰، فلسطین به سه ناحیه تقسیم شد: پلستینا پریما، سکوندا و تریتا (فلسطین اول، دوم و سوم). فلسطین اول شامل یهود، سامره، ساحل و پری بود که حاکم آن در کاساری زندگی میکرد. فلسطین دوم شامل ایالت جلیل، درجزریل پایینی، نواحی شرق ایالت جلیل و بخش غربی دکاپلیس سابق بود و حکومت آن در سایتوپلیس قرار داشت. فلسطین سوم شامل نگو، اردن جنوبی که زمانی بخشی از ناحیه عرب بود و پیشتر ناحیهٔ سینا بود و پترا مقر حکومت آن بود. نام دیگر فلسطین سوم پلستینا سالوتاریس بود. این تقسیم بندی ناحیهٔ عرب را بخشی از اردن شمالی در شرق پری قرار داد. حکومت بیزانس بر فلسطین در زمان تصرف پارسها در سال ۶۱۴ موقتا خاتمه یافت و سپس بعد از ظهور اسلام در شبه جزیره عرب و فتح منطقه توسط نیروهای اسلام که در سال ۶۳۵ آغاز شد، حکومت آنها بر این منطقه برای همیشه به پایان رسید.
دورهٔ خلافت
حاکمان مسلمان ناحیهٔ الشام (عربی سوریه) را به پنج بخش تقسیم کردند. جند فلسطین (در عربی: به معنای ناحیهٔ نظامی فلسطین) شامل منطقهای از سینا تا جنوب دشت آکر بود. با گذشت زمان این منطقه کوچکتر شده و به سینا محدود شد. رفح، کاسارا، غزه، جافا، نابلوس، اریحا، راملا و اورشلیم شهرهای اصلی بودند. در ابتدا شهر لده مرکز بود، اما در سال ۷۱۷ به شهر راملا تغییر یافت. (پس از زمانی طولانی و مدتها بعد از پایان تقسیمبندی جندها، اورشلیم مرکز شد.) اردن شامل ناحیهٔ شمال و شرق فلسطین بود. تیبراس، لجیو، ایکر، بیسان، و تایر شهرهای اصلی آن بودند و تیبریاس مرکز منطقه بود. چندین شورش سیاسی مختلف مجدداً این مرزها را چندین بار تغییر داد. پس از قرن ۱۰، تقسیم مناطق به جندها کم کم روبه زوال گذاشت و حملات ترکها در دههٔ ۱۰۷۰ و سپس جنگ صلیبی اول این فرآیند زوال را تکمیل کرد.
دورهٔ مبارزان صلیبی
دورهٔ مملوک
پس از کنترل دوبارهٔ مسلمانان بر فلسطین در قرن ۱۲ و ۱۳، تقسیم بندی نواحی دوباره انجام گرفت و در این مدت مرزها به سرعت تغییر میکردند. در ۱۲۶۳/۱۲۹۱ این کشور بخشی از قلمروی سلطان مملوک در مصر بود.
در اواخر قرن ۱۳، فلسطین در واقع شامل قسمتهای بسیاری از نواحی شیخنشین سوریه یعنی پادشاهی غزه (شامل آسکالن و هبران)، کراک (شامل جافا و لجیو)، سفاد (شامل سفاد، ایکر، سیدون و تایر) و بخشهایی از پادشاهی دمشق (در برخی دورهها از جنوب تا اورشلیم) بود.
در اواسط قرن ۱۴، سوریه دوباره به پنج ناحیه نقسیم شد که از بین آنها فلسطین شامل اورشلیم (مرکز آن)، راملا، آسکالن، حبرون و نابلس بود، در حالی که حوران شامل تیبریاس (مرکز) بود.
دوره عثمانی
پس ازپیروزی عثمانی، این نام به عنوان نامی رسمی دیگر مورد استفاده نبود و دلیل این بود که ترکها اغلب نواحی فرعی را با نام مرکز مشخص میکردند. این منطقه در سال ۱۵۱۶ جزئی از امپراتوری عثمانی شد و تا سال ۱۶۶۰ در واقع بخشی از ویلایت (بخش) دمشق-سوریه محسوب میشد تا اینکه از ۷ مارس ۱۷۹۹ تا جولای ۱۷۹۹ با اشغال جفا، حیفا و سکارا ارتباطش با دیگر نقاط قطع شد. در ۱۰ می۱۸۳۲ این منطقه یکی از نواحی ترکی بود که توسط محمد علی تصرف شده بود، اما در نوامبر ۱۸۴۰ دوباره تحت قرمانروایی مستقیم عثمانی قرار گرفت.
نام کهن همچنان توسط عموم و در موارد نیمه رسمی مورد استفاده قرار میگرفت. موارد بسیاری از استفاده از آن در طول سدههای شانزدهم و هفدهم بر جای ماندهاست. در طول قرن نوزدهم، «دولت عثمانی در مکاتبات رسمی خود، از عبارت ارض فلسطین (سرزمین فلسطین) برای اشاره به ناحیه واقع در غرب رود اردن که در سال ۱۹۲۲ تحت فرمانروایی انگلستان فلسطین نامیده شد استفاده میکرد». اعراب تحصیلکرده، از عبارت فلسطین، برای اشاره به کل فلسطین یا بیتالمقدس سنجاق یا تنها برای اشاره به منطقهٔ اطراف راملا استفاده میکردند. سلطان عثمانی در سال ۱۸۷۶ در پاسخ به درخواست خاخام ژوزف نانتونک برای صدور اجازه اسکان یهودیان ضمن منع مهاجرت گسترده به فلسطین گفت «تقریباً تمام سرزمینهای فلسطین اشغال شده، و استقلالی که نانتونک به دنبال آن است با اصول اجرایی کشور در تعارض است» و پس از آن نیز دولت عثمانی در سالهای ۱۸۸۴، ۱۸۸۷، و ۱۸۸۸ احکامی علیه اسکان انبوه یهودیان صادر کرد. در سال ۱۸۸۲ شمار چشمگیری از یهودیان شروع به هجرت به سرزمین مقدس کردند و مزارع جمعی (کیبوتس) ایجاد کرده و سرانجام حومهٔ تل آویو را در سال ۱۹۰۹ به وجود آوردند، که بعدها در سال ۱۹۲۱ تبدیل به یک شهر شد. شمار یهودیان فلسطین که در سال ۱۷۰۰ تنها ۷٬۰۰۰ نفر بود تا سال ۱۹۰۰ به ۶۰٬۰۰۰ نفر رسید (جمعیت کل فلسطین در این سال ۵۰۰٬۰۰۰ نفر بود) که این امر به عقیده کارپات حاکی از آن است که «سیاست عثمانی مبنی بر اجازه به افراد برای مهاجرت و اسکان، و همزمان ممانعت از مهاجرت گروههای انبوه، با موفقیت همراه بودهاست».
حکمرانی عثمانی بر منطقه تا زمان جنگ عظیم (جنگ جهانی اول) یعنی زمانی که عثمانی از آلمان و متحدانش جانبداری کرد ادامه یافت. در طول جنگ جهانی اول، همزمان با فروپاشی امپراطوری عثمانی، بریتانیا عثمانی را از بیشتر این مناطق به عقب راند. با پایان امپراطوری عثمانی، شمار یهودیان فلسطین به ۵۵٬۰۰۰ نفر کاهش یافت.
قرن نوزدهم و قرن بیستم
در اروپا تا پیش از جنگ جهانی اول، فلسطین به منطقهای که در مسیر شمال به جنوب از رافیا (جنوب شرقی غزه) تا رودخانه لیتانی (واقع در لبنان) امتداد مییافت اطلاق میشد. این منطقه از غرب به دریا و از شرق به منطقهای که حدود آن به خوبی مشخص نشده بود و صحرای سوریه از آنجا آغاز میشد ختم میشد. در منابع مختلف در اروپا، مرز شرقی در اطراف رود اردن تا شرق امان تعیین میشد. صحرای نگو در این منطقه واقع نمیشد.
بر اساس موافقتنامه سایکس-پیکو در سال ۱۹۱۶، پیشبینی شده بود که بیشتر فلسطین، پس از رهایی از کنترل عثمانی، تبدیل به منطقهای بینالمللی خواهد شد که تحت کنترل مستقیم فرانسه یا انگلیس قرار نخواهد داشت. بلافاصه پس از آن، آرتور بالفور وزیر امور خارجه انگلیس با صدور بیانیه بالفور در سال ۱۹۱۷، سرانجام طرح تأسیس وطن یهودیان در فلسطین را مطرح کرد.
نیروی اعزامی مصر به رهبری انگلیس که تحت فرماندهی ادموند آلن بای، وایکانت اول آلن بای، در تاریخ ۹ دسامبر، ۱۹۱۷ بیت المقدس را تصرف کرده و به دنبال شکست نیروهای ترکیه در فلسطین در نبرد مگیدو در سپتامبر ۱۹۱۸ تمامی مشرق را اشغال کرد. <مرجع> هیوز، ۱۹۹۹، صفحه ۱۷؛ صفحه ۹۷.
فلسطین تحت قیمومت انگلیس (۱۹۴۸-۱۹۲۰)
استفاده رسمی از واژهٔ انگلیسی فلسطین با اعطای حکم قیمومت فلسطین به انگلیس بار دیگر رایج شد. در آغاز این دوره، نام ارتز ییسریل (سرزمین اسرائیل به زبان عبری) از طریق یک تمبر پستی در سال ۱۹۲۰، توسط هربرت ساموئل نخستین نماینده انگلیس در فلسطین که بین سالهای ۱۹۲۵-۱۹۲۰ این سمت را در اختیار داشت رایج شد. مقامات وزارت امور خارجه انگلیس به این اقدام وی اعتراض کردند اما با انتقال مسئولیت فلسطین از وزارت امور خارجه به وزارت مستعمرات این اقدام وی به دست فراموشی سپرده شد. در آوریل ۱۹۲۰ شورای عالی متحدین (ایالات متحده آمریکا، بریتانیا، فرانسه، ایتالیا و ژاپن) در کنفرانس سانرمو تصمیماتی رسمی در مورد سرزمینهای تحت قیمومت اتخاذ کرد. بر این اساس بریتانیا قیمومت فلسطین را پذیرفت، اما تصمیمی در مورد مرزهای سرزمینهای تحت قیمومت و شرایطی که این سرزمینها میبایست به موجب آن اداره میشد اتخاذ نشد. چیم ویزمن، نماینده سازمان صهیونیستی در سانرمو، متعاقبا گزارشی در این مورد به همکاران خود در لندن ارائه کرد.
«هنوز در مورد مسائل مهمی همچون شرایط حقیقی قیمومت و مسئله مرزهای فلسطین تصمیمی گرفته نشدهاست. تعیین حدود مرزهای فلسطین و آن بخش از سوریه که تحت کنترل فرانسه قرار دارد انجام شدهاست، که به این ترتیب مرز شمالی و خط شرقی سرحد را که در همسایگی سوریه عرب نشین قرار دارد مشخص میکند. تعیین خط شرقی مرز تا زمانی که امیر فیصل در کنفرانس صلح که احتمالا در پاریس برگزار میشود شرکت نکند قطعی نخواهد شد.»
در ژوئیه ۱۹۲۰، نیروهای فرانسه فیصل اول از عراق (فیصل بن حسین) را از دمشق بیرون راندند و به فرمانروایی کم اهمیت وی بر منطقه اردن یعنی جایی که سران محلی سابقاً با هرگونه قدرت مرکزی مخالفت میکردند پایان دادند. شیوخ، که پیشتر پیمان وفاداری با شریف منعقد کرده بودند، از انگلیسیها خواستند اداره منطقه را بر عهده بگیرند. هربرت ساموئل خواستار گسترش حیطه اختیار دولت فلسطین تا اردن شد، اما در دیدار وینستون چرچیل و امیر عبدالله از اردن که در مارس ۱۹۲۱ در قاهره و بیتالمقدس انجام شد قرار بر این شد که امیر عبدالله (در آغاز تنها برای شش ماه) از سوی دولت فلسطین اداره این منطقه را بر عهده بگیرد. در تابستان ۱۹۲۱ اردن به سرزمینهای تحت قیمومت ملحق شد، اما از شرط سرزمین ملی یهودیان مستثنی شد. در ۲۴ ژوئیه ۱۹۲۲ جامعه ملل ضوابط سرپرستی انگلیس بر فلسطین و اردن را تایید کرد. در ۱۶ سپتامبر جامعه ملل رسما یادداشتی از آرتور بالفور (لرد بالفور) را که تایید میکرد اردن باید از بندهای مربوط به تأسیس سرزمین ملی یهودیان و نیز «تسهیل» مهاجرت یهیودیان به این سرزمین و اسکان آنان مستثنی شود تصویب کرد. در واقع، در حالیکه اعراب به راحتی میتوانستند در فلسطین اسکان یابند، انگلیسیها از اسکان یهودیان در اردن ممانعت میکردند. (رجوع شود به سند مربوط به ورود یهودیان به اردن) اردن در اصل ۷۷ درصد از فلسطین را تشکیل میداد بدین ترتیب رهبران یهودیان اعتقاد داشتند این امر یک بیعدالتی آشکار و تقسیم ناعادلانه سرزمینی بود که بر اساس اعلامیه بالفور به عنوان سرزمین ملی یهودیان در نظر گرفته شده بود.
اعطای حق قیمومت به دلیل نگرانیهای ایالات متحده آمریکا در ارتباط با جاهطلبیهای استعمارگرانه انگلیس و نیز نگرانیهای ایتالیا در مورد اهداف فرانسه به تاخیر افتاد. فرانسه نیز تا زمانی که اعطای حق قیمومت سوریه به این کشور نهایی نشده بود از توافق در مورد فلسطین امتناع میکرد. به گفتهٔ لوئیس،
«اعتراضات آمریکائیان به صدور حکم قیمومت به همراه مثلث اختلافات بین ایتالیا، فرانسه و انگلیس به خوبی نشان میدهد چرا احکام قیمومت الف تا چهار سال پس از امضای معاهده کنفرانس صلح پاریس در سال ۱۹۱۹ محقق نشد.... اسناد انگلیس به وضوح نشان میدهد که صبر و دیپلماسی بالفور منجر به صدور نهایی احکام قیمومت الف برای سوریه و فلسطین در ۲۹ سپتامبر ۱۹۲۳ شد.»
حتی پیش از آنکه حکم قیمومت در سال ۱۹۲۳ به صورت قانونی اجرا شود (متن ۱۹۲۲: حکم قیمومت جامعه ملل برای فلسطین)، انگلیسیها از واژهٔ فلسطین برای نامیدن بخش غربی رود اردن و از اردن برای نامیدن بخش شرقی این رود استفاده میکردند. اما، فلسطین در معنای سرزمین ملی یهودیان اغلب شامل سرزمینهای هر دو سوی رو اردن است.
در سالهای پس از جنگ جهانی دوم، موقعیت انگلیس در فلسطین به تدریج بدتر شد. این امر ناشی از مجموعهای از عوامل همچون موارد ذیل بود:
· شرایط فلسطین به دلیل حملات بیوقفه ایگرون و گروه لهی به مقامات، نیروهای نظامی و تأسیسات راهبردی انگلیس به سرعت در حال بدتر شدن بود. این امر به روحیه و وجهه انگلیس صدمات شدیدی وارد کرد، و نیز منجر به گسترش مخالفت مردم انگلیس با سرپرستی انگلیس بر فلسطین شده، و افکار عمومی خواستار «بازگشت نیروها به خانه» شد. در این باره سرهنگ آرچر کاست، دبیر ارشد دولت انگلیس در فلسطین، در یک سخنرانی خطاب به انجمن امپراطوری سلطنتی گفت: «اعدام دو گروهبان انگلیسی توسط ارگونها و به تلافی اعدامهایی که توسط انگلیسیها انجام شده بود بیش از هر چیز دیگری منجر به خروج ما از فلسطین شد».
· به دلیل ممانعت انگلیس از بازگشت بازماندگان هولوکاست به فلسطین، و در عوض فرستادن آنان به اردوگاههای پناهندگان در قبرس، یا حتی بازگرداندن آنان به آلمان همانند آنچه در مورد کشتی اکسودس در سال ۱۹۴۷ اتفاق افتاد افکار عمومی جهان به موضعگیری علیه انگلیس پرداخت.
· هزینه نگهداری ارتشی که بیش از ۱۰۰٬۰۰۰ نفر عضو داشت برای انگلیس که دچار مشکلات اقتصادی پس از جنگ دوم جهانی بود دشوار بود، و یکی دیگر از دلایل درخواست افکار عمومی در انگلیس برای پایان سرپرستی این کشور بر فلسطین بود.
سرانجام دولت انگلیس در سال ۱۹۴۷ اعلام کرد که خواستار پایان دادن به سرپرستی خود بر فلسطین است، و مسئولیت اداره فلسطین را به سازمان ملل متحد محول کرد.
طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین
در ۲۹ نوامبر ۱۹۴۷، مجمع عمومی سازمان ملل متحد، با دو سوم رای اکثریت بینالمللی، طرح سازمان ملل برای تجزیه فلسطین را به تصویب رساند (قطعنامه ۱۸۱ مجمع عمومی سازمان ملل متحد)، این طرح که برای پایان دادن به مناقشه اعراب و اسرائیل (مناقشه اعراب و یهودیان) در نظر گرفته شده بود سرزمین فلسطین را به دو کشور یهودینشین و عربنشین تقسیم میکرد، و بخش اعظم بیتالمقدس را که شامل بیتاللحم میشد تحت کنترل نیروهای بینالمللی قرار میداد. رهبران یهودیان (و از آن جمله آژانس یهودیان)، این طرح را پذیرفتند، اما رهبران اعراب فلسطین آن را نپذیرفته و از مذاکره در مورد آن امتناع کردند. کشورهای عرب و مسلمان همسایه فلسطین نیز با طرح تجزیه مخالفت کردند. پس از آنکه کمیته عالی اعراب در سال ۱۹۴۷ اعلام شورش در بیتالمقدس کرد جامعه اعراب واکنش خشونتآمیزی نشان داده و دست به درگیری زدند که در نتیجه آن بسیاری از ساختمانها و مغازهها در آتش سوختند. با ادامه کشمکشهای نظامی بین شبهنظامیان فلسطینی و یهودی در فلسطین، حق سرپرستی انگلیس بر فلسطین در تاریخ ۱۵ می۱۹۴۸ به پایان رسید در حالیکه یک روز پیش از آن تأسیس کشور اسرائیل اعلام شده بود (رجوع شود به اعلام تأسیس کشور اسرائیل). همسایگان عرب و ارتشهای آنان (لبنان، سوریه، عراق، مصر، اردن، ارتش جهاد، ارتش آزادیبخش اعراب و اعراب محلی) بلافاصله پس از اعلام استقلال اسرائیل به این کشور حمله کردند، و متعاقب آن جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸ درگرفت. در نتیجه، طرح تجزیه فلسطین هیچگاه عملی نشد.
وضعیت کنونی
پس از وقوع جنگ اعراب و اسرائیل در سال ۱۹۴۸، در موافقتنامههای آتشبس موقت مابین اسرائیل و کشورهای عرب همسایه آن هیچگاه از فلسطین به عنوان یک سرزمین مجزا نامی برده نشد. در این موافقتنامهها فلسطین بین اسرائیل، مصر، سوریه و اردن تقسیم شد.
اسرائیل علاوه بر مناطقی که سازمان ملل متحد تقسیمبندی کرده بود ۲۶ درصد از سرزمینهای تحت قیمومت در غرب رود اردن را نیز تصرف کرد. اردن نیز ۲۱ درصد از سرزمینهای تحت قیمومت را تصرف و به خاک خود ضمیمه کرد. بیتالمقدس به دو بخش تقسیم شد، و اردن بخشهای شرقی از جمله شهر باستانی را در اختیار گرفته، و اسرائیل بخش غربی را در اختیار گرفت. مصر نیز باریکه غزه را در اختیار گرفت.
برای شرح جابجایی وسیع جمعیتی اعراب و یهودیان در جریان جنگ ۱۹۴۸ و در طول دهههای بعدی رجوع شود به مهاجرت در فلسطین و مهاجرت یهودیان از سرزمینهای اعراب.
از دهه ۱۹۶۰ به بعد، اصطلاح «فلسطین» مرتبا در بافتهای سیاسی به کار گرفته میشد. اعلامیههای مختلف، همچون اعلام تشکیل کشور مستقل فلسطین در سال ۱۹۸۸ توسط سازمان آزادیبخش فلسطین به کشوری که فلسطین نامیده میشد اشاره میکرد، و مرزهای آن را با درجات مختلف وضوح تعریف کرده، و از جمله خواستار ضمیمه شدن کل کشور اسرائیل به فلسطین شد. اخیرا، پیشنویس قانون اساسی فلسطین بر اساس کرانه باختری و باریکه غزه پیش از ۱۹۶۷ (جنگ شش روزه) مرزهای فلسطین را تعیین کردهاست. این خط سبز (اسرائیل) بر اساس موافقتنامه خط آتشبس موقت۱۹۴۹ تعیین شده؛ و مذاکرات مربوط به تعیین مرزهای دائمی هنوز انجام نشدهاست. علاوه بر این، از سال ۱۹۹۴، تشکیلات خودگردان فلسطین کنترل بخشهای مختلف فلسطین باستانی را در اختیار گرفتهاست.
خاستگاه و سیر تحول مسئله فلسطین: ۱۹۸۸-۱۹۱۷
مسئله فلسطین اندکی پس از پایان جنگ جهانی دوم در سازمان ملل متحد مطرح شد.
اما ریشه مسئله فلسطین به عنوان یک مسئله بینالمللی، در رودیدادهایی نهفتهاست که تا پایان جنگ جهانی اول رخ داد. این رویدادها منجر شد جامعه ملل فلسطین را به موجب سیستم قیمومت که به تصویب جامعه ملل رسیده بود تحت سرپرستی بریتانیا قرار دهد. در اصل، این سرپرستی قرار بود به صورت موقت و تا زمانی ادامه یابد که فلسطین به استقلال کامل دست مییابد، وضعیتی که در منشور جامعه ملل به رسمیت شناخته شده بود، اما در حقیقت سیر تحول تاریخی این قیمومت منجر به شکلگیری فلسطین به عنوان یک کشور مستقل نشد.
به رغم آنچه که در منشور جامعه ملل آمده بود و خواستار توجه به خواستههای اعراب و یهودیان فلسطین در اعطای حکم قیمومت شده بود اما تصمیم اعطای قیمومت خواستههای مردم فلسطین را مدنظر قرار نداد. این امر اهمیت بسیاری یافت چرا که دولت انگلیس تقریبا پنج سال پیش از دریافت حکم قیمومت فلسطین از جامعه ملل به سازمان صهیونیستها تعهد داده بود سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین تأسیس کند، چرا که رهبران صهیونیستها با ارائه شواهد تاریخی مدعی بودند اجدادشان دو هزار سال پیش از پراکندگی یهودیان در فلسطین میزیستهاند.
در طول دوره قیمومت انگلیس بر فلسطین، سازمان صهیونیستها تلاش میکرد شرایط تأسیس سرزمین ملی یهودیان را در فلسطین فراهم کرده و مقدماتی ایجاد کند تا یهودیان و اعراب بتوانند در کنار هم در این منطقه زندگی کنند. اعراب فلسطین احساس میکردند که این طرح منجر به نقض حقوق آنان خواهد شد. آنان همچنین معتقد بودند این امر منجر به نقض تضمیناتی میشود که متحدین در قبال حمایت اعراب از آنان در جریان جنگ جهانی در مورد استقلال به رهبران اعراب داده بودند. نتیجه این امر مخالفت فزاینده اعراب با اعطای قیمومت فلسطین و متعاقب آن توسل اعراب به خشونت علیه یهودیان شد.[۲]
تحلیل ژنتیکی جمعیت منطقه
بر اساس بررسیهای ژنتیکی، جمعیت یهود و فلسطینی از لحاظ ژنتیکی تداخل دارند. مسلمانان فلسطینی دارای عوامل ژنتیکیای هستند که در جمعیت شبهجزیره عرب یافت میشوند و در مورد یهودیها بسیار نادر هستند. یهودیان اشکنازی نیز دارای عوامل ژنتیکیای هستند که در افراد اروپایی دیده میشوند و وجود چنین عواملی در عربها بسیار کم است.
دانشمندان علوم ژنتیک توافق دارند که در افراد خاورمیانه در زمانهای پیش از تاریخ تداخل ژنتیکی بودهاست. نبل در سال ۲۰۰۰ با انجام بررسی کروموزوم-haplotype Y برای بررسی نژادی یهودیان و مسلمانان فلسطینی عنوان کرد «ژن مشترک برای قسمت عمدهای از کروموزومهای Y وجود دارد که نشاندهندهٔ اجداد مشترک میباشد». دو مدل هاپلوتایپ که تشکیل دهندهٔ کلاید مسلمانان فلسطینی بود در میان یهودیان نیز وجود داشت که «نشاندهندهٔ انحراف و یا تداخل از سایر افراد» میباشد. نبل عنوان کرد که این یافته هماهنگ با شواهد تاریخیای است که عنوان میکند که «بخشی و یا کل عربهای مسلمان در این کشور از نوادگان ساکنین محلی، عمدتا مسیحی و یهودی، هستند که پس از پیروزی اسلام در قرن هفت بعد از میلاد به اسلام روی آوردند. این ساکنین محلی در واقع از نسل جمعیت اصلیای که چندین قرن و حتی در دورههای پیش از تاریخ در این منطقه میزیستهاند هستند.» [۴]
یک بررسی دیگر توسط همین گروه با هدف مشخص کردن ارتباط ژنی میان سه جامعهٔ یهودی (اشکنازی، سفاردی و کردی) دو گروه هالپوتایپ کروموزوم YEu۹ و Eu۱۰ را به عنوان نشاندهندهٔ قسمت عمدهٔ نژاد خاورمیانه شرح داد. چنین به نظر میرسد که Eu۹ مربوط به شمال ترکیه وEu۱۰ مربوط به جنوب آن میباشد. در کردهای مسلمان و یهود Eu۹ زیاد است، اما Eu۱۰ که در مسلمانان فلسطینی زیاد است در بین این افراد کم است. این بررسی نشان داد که کروموزومهای Y در عربهای مسلمان و عرب بادیه نشین نشاندهندهٔ ارتباطات نژادی با ساکنان جدید منطقه و ارتباطات نژادی دیگر با سایر افراد میباشد. ارتباطات نژادی اولیه در واقع بخشی از کروموزوم مشترک با یهودیها میباشد. طبق طرح ما، مهاجرتهای اخیر همانطوریکه از کروموزوم Eu ۱۰ ویژهٔ عربها که شامل مدلهای هاپلوتایپ مشاهده شده در فلسطینیها و عربهای بادیهنشین مشهود است، اغلب از شبهجزیرهٔ عرب بودهاست. این بررسی نشان میدهد که کروموزومهای Y یهودیها بخش مهمی از عوامل ژنتیکی منطقه را شامل میشود و خصوصاً یهودیها ارتباط ژنتیکی زیادی با افراد ساکن در شمال ترکیه داشتهاند..[۵]
در سال ۱۹۰۲، سیر جمز فریزر در کتابش بنام شاخهٔ طلایی که درباره نظریهٔ وی در مورد ریشههای مذهب میباشد، عنوان کرد که اکثر عربهای فلسطین از تبار Jebusites و کنعانی هستند:
«ساکنان عرب زبان فلسطین از نژاد قبیلههایی هستند که پیش از حملهٔ اسرائیل در منطقه سکنا گزیدند. آنها هنوز به این سرزمین پایبند هستند. آنها هرگز این سرزمین را ترک نکرده و از آن دل نکندند.»
برخی ژنتیکدانان با فریزر موافق هستند. آرنایز-ویلنا و سایرین (۲۰۰۱) فایل ژنتیکی فلسطینیها را با سایر افراد مدیترانهای مقایسه کردند و عنوان کردند که «ریشهٔ فلسطییها و ارتباط ژنتیکی آنها با سایر جمعیتهای مدیترانهای، نشان میدهد که هم یهودیها و هم فلسطینیها از نژاد کنعان باستان که در دورههای کهن با مصریها، ساکنان آنتالیا و بینالنهرین آمیخته شده میباشند».
با این وجود نتایج این بررسی نشان میدهد که فلسطینیها از لحاظ ژنتیکی با مصریها، لبنانیها، ایرانیها، کرتان، مقدونیهایها، ساردنیها، ترکها، ارمنیها و همچنین الجزایریها، اسپانیاییها، فرانسوی، ایتالیایی و بایسکیها ارتباطاتی دارند. بنابراین این شرایط نمیتواند پاسخگویی مسئلهٔ مهاجرت باشد.
آرنایز-ویلنا بعدها از هیات سردبیری مجله اخراج شد و این مقاله نیز برداشته شد[۶]. مقامات این مجله عنوان کردند که این مفاله سیاسی بوده و در آن اظهاراتی نامناسب در مورد اختلافات فلسطین و اسرائیل به کار رفتهاست.
مسئلهٔ مهاجرت دیرهنگام عرب به فلسطین
در مورد این مسئله که آیا مهاجرت عربها به فلسطین بعد از سکونت یهودیها در آنجا در اواخر قرن ۱۹ اتفاق افتاده بحثها و اختلافات بسیاری وجود دارد.
یوزیل شملز که یک جمعیتشناس است در بررسیهای خود از اسناد ثبتشدهٔ عثمانی در مورد جمعیت اورشلیم و حبرون در سال ۱۹۰۵ متوجه شد که اغلب شهروندان عثمانی ساکن در این مناطق، که تشکیل دهندهٔ یک سوم از جمعیت فلسطین بودند درهمان محل تولد خود زندگی میکردند. خصوصاً در مورد مسلمانان، ۱/۹۳٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۲/۵٪ از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد ۶/۱٪ خارج از فلسطین بودهاست. خصوصا در مورد مسلمانان، ۱/۹۳٫۴٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۲/۵٪ از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند و محل تولد ۶/۱٪ خارج از فلسطین بودهاست. در مورد یهودیها (به استثنای افرادی که جزء شهروندان عثمانی نبودهاند) ۵۹٪ در همان محل تولد خود در فلسطین ساکن بودند و ۹/۱٪ از آنها که متولد بخشهای مختلف فلسطین بودند در سایر مناطق غیر از زادگاه خود در فلسطین ساکن بودند ومحل تولد بیش از ۳۹٪ از آنها خارج از فلسطین بودهاست.[۷]
پروفسور جوزف کیکاسولا در امور بینالمللی در مورد جمعیت پراکندهٔ فلسطین پیش از مهاجرت صحبت میکند. یکی از دلایل این وضعیت میتواند کمبود نفت در این منطقه باشد. وی همچنین به وجود باتلاقهای زیاد در این ناحیه و مالاریا اشاره میکند. مورخان عنوان کردهاند که ساکنین صهیونیستی باتلاقها را خشک کرده و مالاریا را از منطقه دور کردهاند. [۳]
یک اقتصاددان آمریکایی Gottheil بر این باور است که مهاجرت عظیم عربها به فلسطین وجود داشتهاست:
«دلایل بسیاری برای این باور وجود دارد که در زمان عثمانی و دورههای دولت قیم انگلیس مهاجرت عربها به فلسطین رخ دادهاست. مهمترین دلیل در این زمینه ارتباط میان اختلاف اقتصادی منطقهای و مهاجرت است که در سطح جهان اتفاق افتاده و مورد پذیرش همگان است. حجم و میزان دقیق مهاجرت عرب به فلسطین و در فلسطین همانگونه که باچی عنوان کرده نامشخص است. ناقص بودن اسناد ثبتی در عثمانی و آمار دورههای انگلیس و وجود مهاجرتهای غیرقانونی و پنهانی در این مدت باعث میشود که هرگونه اظهار نظر در این زمینه در واقع تحلیلی ابداعی باشد. در اغلب موارد افرادی که در زمینه جمعیتشناسی فلسطین- و یا تحلیلات جمعیت شناسی بر اساس اطلاعات خام- کار کردهاند، اذعان کردهاند که محدودیتهای بسیاری در این زمینه وجود دارد و نتایج غیرقطعی هستند.»
یهوشوئا پورات بر این باور است که نظریهٔ «مهاجرت عظیم عربها از کشورهای همسایه» افسانهای است که «نویسندگان صهیونیست» به وجود آوردهاند. وی مینویسد:
«همانطور که نتایج بررسیهای مورخان و جمعیتشناسان جدید فلسطینی نشان میدهد، جمعیت عرب در اواسط قرن ۱۹ دوباره رشد کرد. این رشد نتیجهٔ عامل جدیدی بود: انقلاب جمعیتی. تا دههٔ ۱۸۵۰ هیچ گونه افزایش طبیعی در جمعیت نبود، اما پیدایش روشهای درمانی نوین و تأسیس بیمارستانهای مدرن توسط مقامات عثمانی و خارجیان مسیحی این وضعیت را تغییر داد. تعداد تولدها ثابت بود، اما مرگ و میر نوزادان کاهش یافت. این شرایط دلیل اصلی رشد جمعیت عرب بود. شکی نیست که کارگران مهاجر از سوریه و اردن به فلسطین آمده و آنجا ساکن شدند. اما در این مورد بحث نشده که قطعا" مهاجرت معکوس هم بودهاست. بطور مثال در حبرون رسم شده بود که افراد برای تحصیل و کار به قاهره بروند، که در نتیجه گروهی از جمعیت حبرون از قرن ۱۵بطور دائم در قاهره زندگی میکردند. نیروی کار غیرماهر از اردن و اطراف به فلسطین میآمدند، اما در عوض پیش از ۱۹۴۸ بسیاری از فلسطینیان تحصیل کرده که کاری در فلسطین نیافتند جذب اردن شدند. از لحاظ جمعیتشناسی، این انتقالات جمعیتی در مقایسه با عامل طبیعی افزایش جمعیت کمرنگ و کمتاثیر هستند.» [۸]
دانیل پایپس در پاسخ عنوان کرد که مسئلهٔ «مهاجرت عظیم عربها از کشورهای همسایه» در نیمهٔ اول قرن بیست مطرح شده و آمار و بررسیهای جمعیتشناختی که مورد قبول همگان شامل پروفسور پورات است، آن را تأیید میکند. [۴]
وضعیت جمعیتی فعلی
بر اساس آمار ادارهٔ آمار مرکزی اسرائیل، درماه میسال ۲۰۰۶، جمعیت اسرائیل برابر با ۷ میلیون نفر بود که ۷۷٪ یهودی، ۵/۱۸٪ عرب و ۳/۴٪ از سایر ریشهها بودهاند.[۹].بر اساس آمار از یهودیهای اسرائیل ۶۸٪ بومی اسرائیل (متولد اسرائیل)، اغلب نسل دوم و یا سوم از اسرائیلیها هستند و ۱۰٪ از جهان عرب ازآسیا و آفریقا هستند. [۱۰]
طبق آمار فلسطینیها بیش از ۴/۲ میلیون فلسطینی در ساحل غربی زندگی میکنند. طبق یک بررسی که در ششمین کنفرانس Herzliya دربارهٔ تراز امنیت ملی اسرائیل ارائه شد، [۱۱] ۴/۱ میلیون فلسطینی وجود دارد. طبق آمار فلسطینیها بیش از ۴/۱ میلیون فلسطینی دیگر در نوار غزه هستند.
طبق آمار فلسطینیها و اسرائیلیها، جمعیت فلسطین بین ۸/۹ تا ۸/۱۰ میلیون نفر است.
طبق آمار اردنیها، حدود ۶ میلیون نفر در اردن زندگی میکنند که اکثر آنها فلسطینی هستند، اما درمورد درصد دقیق فلسطینیها اختلاف وجود دارد و بررسی آن چندان مطلوب برخیها نمیباشد. طبق تخمینها درصد فلسطینیها بین ۴۵ تا ۹۰٪ میباشد.
پانویس
1. ↑ ۱٫۰ ۱٫۱ “The Palestine Exploration Fund”. The Palestine Exploration Fund. Retrieved on 2008-04-04.
2. ↑ Forji Amin George. “Is Palestine a State?”. Expert Law. June, 2004. Retrieved on 2008-04-04.
3. ↑ * “International Recognition of the State of Palestine”. Palestinian National Authority. 2003. Retrieved on 2009-01-09.
o Francis A. Boyle. “The Creation of the State of Palestine”. European Journal of International Law. 1990. Retrieved on 2009-01-09.
4. ↑ Journal Abstract: Almut Nebel, Dvora Filon, Deborah A. Weiss, Michael Weale, Marina Faerman, Ariella Oppenheim, مارک جی. توماس (۲۰۰۰) عنوان میکند «هاپلوتایپهای کروموزومهای Y عربهای فلسطینی و اسرائیلی نشاندهندهٔ ساختهای فرعی جغرافیایی و تداخل عمده با هاپلوتایپهای یهودیان است.» Human Genetics ۱۰۷(۶): ۶۳۰-۶۴۱.
5. ↑ Journal Article: Almut Nebel, Dvora Filon, Bernd Brinkmann, Partha P. Majumder, Marina Faerman, Ariella Oppenheim. ۲۰۰۱. «The Y Chromosome Pool of Jews as Part of the Genetic Landscape of the Middle East». Human Genetics ۶۹(۵): ۱۰۹۵–۱۱۱۲.
6. ↑ Guardian Unlimited | Archive Search
7. ↑ Schmelz, ۱۹۹۰, pp. ۱۵-۶۷.
8. ↑ Porath, Y. (۱۹۸۶). Mrs. Peters's Palestine. New York Review of Books. ۱۶ January, ۳۲(۲۱ & ۲۲).
9. ↑ Central Bureau of Statistics, Government of Israel. “Population, by religion and population group”. Retrieved on 2006-04-08. PDF
10. ↑ Central Bureau of Statistics, Government of Israel. “Jews and others, by origin, continent of birth and period of immigration”. Retrieved on 2006-04-08. PDF
11. ↑ “[۱]”.
منابع
· ویکیپدیای انگلیسی
· وبگاه فارسی بیبیسی
· [۵]
· حرکت اسلامی فلسطین از آغاز تا انتفاضه، از سری کتابهای تألیفی و ترجمهای استاد سید هادی خسروشاهی
منبع : سایت ویکی پدیا به نشانی : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D9%84%D8%B3%D8%B7%DB%8C%D9%86
قدس و فلسطین درتاریخ تحقیق پیرامون قدس و تاریخ فلسطین پاسخ های درستی به پرسش ها درباره این دو مکان مقدس و دیدگاه صهیونیست ها نسبت به آن در اختیارمان می گذارد. این پرسش ها را می توان اینگونه بیان کرد: 1ـ اصول این تاریخ چیست؟ نشانه های آن چگونه مشخص شده است؟ میراث یهود در فلسطین چه جایگاهی دارد؟ 2ـ واقعیت های قدس و تاریخ آن در طول زمان چیست؟ 3ـ ملت فلسطین چگونه در سایه حکومت اسلامی، آزادی عبادت را برای تمام مؤمنان به قدس فراهم کرد و ضمن خدمت به اماکن مقدسه از آن حمایت و حفاظت نمود؟ تاریخ قدس و فلسطین فقط به هزاره سوم پیش از میلاد محدود نمی شود بلکه به دوران های پیشتر که در آن انسان دارای فکر و اندیشه در فلسطین پدیدار شد، باز می گردد. این تاریخ ثمره همسویی انسان در فلسطین با زمان و مکان است. فلسطین در غرب قاره آسیا و جنوب سرزمین شام قرار دارد که قلب جهان عرب محسوب می شود. مساحت آن 28 هزار و 9 کیلومتر مربع یا 10 هزار و 429 میل مربع است و مشتمل بر منطقه ساحلی در کنار دریای مدیترانه، منطقه کوهستانی و دشت و منطقه صحرایی می باشد. در اینجا ذکر چند نکته ضروری به نظر می رسد: 1ـ فلسطین به سبب قرار گرفتن در مسیر سه قاره آسیا، آفریقا و اروپا از موقعیتی راهبردی برخوردار بوده و حلقه اتصال و مرکز برخورد فرهنگ ها و تمدن ها به شمار می آید. 2ـ وضعیت جغرافیایی فلسطین و سرزمین شام و نوع پستی و بلندی زمین های آن بسیار حائز اهمیت بوده و علاوه بر آن این سرزمین به سبب قرار گرفتن در کنار مدیترانه و دارا بودن کوه و صحرا تقریباً دارای چهار فصل است. 3ـ فلسطین دارای دو سیستم بدویت و تمدن است و پیوسته مرکز برخورد بدوی ها و مسافران بوده است. بدین سبب ساکنان بدوی آن با گذشت زمان در روستاها و شهرها اسکان یافتند. 4ـ مجاورت فلسطین با قدیمی ترین تمدن هایی که بشریت آن را می شناسد یعنی سومری و بابلی در سرزمین رافدین(عراق) در شرق و تمدن مصر در وادی نیل در جنوب غربی. این در حالی است که این منطقه از کرت، یونان و ایتالیا از سمت دریا و از سرزمین فارس (امپراطوری ایران) و هند از شرق تأثیر پذیرفت و بدین ترتیب بخشی از جاده بین المللی باستانی شد که از دلتای نیل آغاز شده و به شط العرب پایان می یابد. در این میان شهر قدس از جایگاه بسیار ویژه ای برخوردار بوده و بسیاری از علما و دانشمندان آن را مرکز زمین می دانند. قدس بر روی چهار ارتفاع ساخته شده که چندین دشت و همچنین شهرها و روستاها در اطراف آن قرار دارد. این شهر دارای اهمیت راهبردی و دینی خاصی می باشد. تاریخ قدس و فلسطین، تاریخی مشحون از حوادث و رویدادهای بی شمار است که می توان آن را به دو بخش قبل و بعد از ظهور اسلام تقسیم نمود. جایگاه قدس نزد مسلمانانقدس با ادیان آسمانی مرتبط بوده و در دل تمام مؤمنان و معتقدان به ادیان الهی جای دارد. اما ارتباط آن با اسلام و مسلمانان از عمق بیشتری برخوردار است. قدس از دیرباز جایگاه ویژه ای در اندیشه، تاریخ و میراث اسلامی داشته و مسلمانان آن را مانند فرزند خود مورد سرپرستی و حفاظت قرار داده اند. این شهر نه فقط در اسلام بلکه در تمام ادیان آسمانی مورد تقدیس و احترام بوده و می باشد. خلفا، امرا، علما و صالحان در آن به ساخت مسجد، تکیه، راه، مدرسه و سایر اماکن مشابه پرداختند. تمام ادیان در آن برای عبادت آزاد بوده و پیوسته امنیت و ثبات داشته است. قدس به چند سبب از جایگاه ویژه ای در بین مسلمانان برخوردار است: 1ـ این شهر موطن ابراهیم خلیل، محل پیامبران، محل نزول وحی و مبعث عیسی(ع) بوده است. ابن عباس در این باره می گوید: پیامبران الهی بیت المقدس را بنا نهاده و در آن سکنی گزیدند. بدین سبب در وجب به وجب آن یک پیامبر نماز خوانده و یا یک ملک اقامت نموده است. 2ـ قدس اولین قبله مسلمانان و سومین حرم شریف است و پروردگار متعال آن را با لیلة الاسرای رسول و حبیب خود ویژگی خاصی بخشید. پروردگار متعال در قرآن کریم می فرماید: سبحان الذی اسری بعبده لیلا من المسجد الحرام الی المسجد الاقصی الذی بارکنا حوله لنریه من آیاتنا انّه هو السمیع البصیر. پیامبر گرامی اسلام نیز فرمودند: لاتشد الرحال الّا الی ثلاثه مساجد مسجدی هذا و مسجد الحرام و المسجد الاقصی. 3ـ قدس کلید کعبه و مزار رسول(ص) است. 4ـ این شهر پایتخت فلسطین و موزه آثار دینی است که به مدت 13 قرن جمع آوری شده و نقطه اتصال کشورهای عربی و مناره ای است که نور هدایت و خیر از آن ساطع می شود. مسلمانان پیوسته قدس را مورد حمایت قرار داده و هرگز تفاوتی میان ادیان آسمانی در آن و همچنین پیامبران قائل نشدند. در این شهر انواع مساجد، کلیساها و معابد مشاهده می شود و نام پروردگار بر زبان مردم جاری است. یکی از قدیمی ترین آثار قدس که برای مسلمانان از اهمیت خاصی برخوردار است، مسجد سلیمان می باشد. در این مکان قبة السلسله در کنار قبة الصخره قرار دارد. قبة السلسله منتسب به حضرت سلیمان بن داود(ع) است و بر روی محراب آن نوشته شده است: یا داوود انا جعلناک خلیفة فی الارض فاحکم بین الناس بالحق. مسلمانان مسجدی را در این مکان برپا کردند که "مقام نبی داوود" نام دارد و کلیدداری آن را یک خانواده مسلمان بر عهده گرفت. برخی مورخان معتقدند که این مقام قبر نبی داوود(ع) است. در داخل حرم دو مسجد عظیم قرار دارد. مسجد دیگر کرسی سلیمان نام دارد که در هر دو نماز اقامه می شود. علاوه بر آن آثاری که در خارج بیت المقدس قرار دارد و یکی از مشهورترین آن مقام نبی ابراهیم(ع) در شهر الخلیل است که مسجد بزرگی نیز در آن واقع شده است. مسلمانان هرگز آسیبی به آثار مسیحیان در این شهر وارد نکرده و هرگز آن را مورد بی حرمتی قرار ندادند و این اماکن در دوران های مختلف در دست خود مسیحیان بوده است. در این میان مسلمانان در طول تاریخ اسلامی و حاکمان مسلمان فقط در حال ساخت و ساز و یا بازسازی بناهای قدیمی در قدس بوده و اهتمام ویژه ای به آن ورزیده اند. در دوران امویان، عبدالملک بن مروان برای ساخت مسجد الصخره خراج 7 سال مصر را اختصاص داد و نام وی بر گنبد مسجد با تاریخ ساخت یعنی سال 72 هجری حک شد. پس از آن خلفا و امرا یکی پس از دیگری به تزیین و نوسازی آن پرداختند تا جایی که به گفته یکی از مورخان غربی به یکی از زیباترین بناهای موجود و مساجد تاریخ تبدیل شد. عبدالملک مسجد الاقصی را ساخت و فرزندش ولید آن را تکمیل کرد. پس از وی این مسجد در دوران امرایی که یکی پس از دیگری به قدرت رسیدند نوسازی و تزیین و فرش های گران قیمتی در آن قرار داده شد. از جمله این افراد می توان به صلاح الدین ایوبی، سیف الدین ابوبکر، تقی الدین عمر بن شاهنشاه، نورالدین علی و عزیز عثمان اشاره کرد. مسلمانان از محوطه حرم قدسی، دو مسجد بزرگ و رواق های آن به عنوان محل تدریس علوم دینی بهره گرفتند. اکثر حجاج بیت اللّه الحرام نیز هنگام رفتن و برگشتن به زیارت قدس می آمدند. روزی از رسول خدا(ص) درباره بیت المقدس پرسیده شد. فرمودند: این سرزمین محشر و منشر است و نماز در آن مانند هزار نماز در نقاط دیگر می باشد. ایشان در جای دیگر فرمودند: هر که در بیت المقدس بمیرد مانند کسی است که در آسمان مرده است. و یا اینکه، کسی که می خواهد نقطه ای از بهشت را ببیند به بیت المقدس بنگرد. در شهر بیت المقدس شمار زیادی از صحابه، تابعین و مجاهدین دفن شده اند مانند عبادة بن الصامت الانصاری، شداد بن اوس، ام الخیر، محمد بن کرام و بکر بن سهیل الدمیاطی. مسلمانان در دوران های مختلف 34 مسجد در قدس ساختند که عمدتا در داخل شهر قدیمی قرار دارد. همچنین استراحتگاه حجاج پاکستانی، استراحتگاه حجاج هندی و استراحتگاه القادریه برای حجاج افغانستان، در هر استراحتگاه مسجد و اتاق های خواب ساخته شده است. در قدس همچنین گورستان هایی وجود دارد که برخی صحابه، تابعین، علما، مجاهدان و حکام در آن دفن شده اند مانند: فیروز الدیلمی، سلامة بن قیصر، ذاالاصبع و ابامحمد البخاری. مسلمانان در کنار این اماکن، 56 مدرسه نیز احداث کرده اند که پذیرای علمای شهر و سایر نقاط است و قرآن ها و کتب خطی نادر نگهداری می شود. مسجد الاقصی همچنین دارای کتابخانه ای بزرگ است و علما در گذشته از اندلس، مغرب، مصر، عراق و فارس برای درس و تدریس به آن می آمدند. در موزه اسلامی آن نیز صندوق بزرگی حاوی یک قرآن خطی وجود دارد که توسط یکی از ملوک مغرب به طور اختصاصی برای مسجد الاقصی نوشته شده است. اکثر این اماکن اسلامی به جز گورستان ها در شهر قدیمی موجود است و با یک دیوار باستانی احاطه شده که آخرین بار سلطان سلیمان القانونی در قرن دهم هجری آن را نوسازی کرد. مساجد شهر قدیمی 868 دنم معادل 868 هزار متر مربع است که 26 دنم از آن فقط به حرم قدسی اختصاص دارد. این شهر در واقع موزه ای بزرگ آثار باستانی، ساختمان ها، نقوش و از میناکاری های نادری است که نمی توان بر روی آن قیمت گذاشت. آثار اسلامی باعث شده که قدس بسیار عظیم تر از اورشلیم یهودیان باشد و در ردیف مکه و مدینه قرار گیرد. پیامبر گرامی اسلام(ص) نیز در یکی از احادیث خود این شهر را چهارمین شهر بهشت نامیدند. بنابر گواهی تمام علمای مسلمان و مسیحی، در این شهر اثری مادی و تمدنی از یهودیان یافت نمی شود. لذا چشم پوشی از از این شهر مقدس در واقع چشم پوشی از مقدس ترین مقدسات اسلامی و محروم ساختن آنها از انجام فرایض و شعائر دینی و همچنین خطری بزرگ برای سایر مقدسات در مکه و مدینه و اوقاف اسلامی است که هیچ مسلمانی نمی تواند در برابر آن سکوت اختیار کند. رابطه مسلمانان با قدس در اصل رابطه ای مبتنی بر قرآن، اندیشه اسلامی و سنت نبوی است. قدس و مسجد الاقصی برای مسلمانان جهان از ابتدا دو نقطه بسیار مهم بود و بخشی از تمدن و میراث فرهنگی مسلمانان و همچنین نقطه وحدت میان ملت های عربی و اسلامی در شرق و غرب جهان محسوب می شود. در اندیشه اسلامی، قدس بخشی از رشد ایمانی و اعتقادی مسلمانان است که در هیچ شرایطی نمی توان از آن عدول کرد. لذا تفریط از این حق حتی اگر با اجماع باشد از نظر اسلام باطل است زیرا قرآن بالاتر از هر اجماعی است. لذا باید توجه داشت که سیطره بر قدس به عنوان مرکز معنوی و توحیدی و موقعیت نظامی و سیاسی راهبردی اش و گرفتن آن از دست اعراب و مسلمانان به اضمحلال و فروپاشی جهان اسلام می انجامد و مایه وهن امت و مخدوش شدن کرامت آن است. بدین ترتیب می توان به راحتی عمق ارتباط تاریخ اسلام با شهر قدس از نظر معنوی، سیاسی و نظامی را دریافت. در 200 سال گذشته چه بسیار خون مسلمانان که به خاطر آزاد سازی قدس از دست صلیبی ها، مغول ها و اینک صهیونیست ها بر زمین ریخته شد. آن زمان که امپراطوری عثمانی با بیرون ریختن پرتغالی های اشغالگر از سواحل اسلامی و دور کردن خطر از بیت المقدس بر دریای مدیترانه مستولی شد. پس از مدتی ناپلئون، مصر و سپس فلسطین را مورد تاخت و تاز قرار داد و سالها بعد یعنی در سال 1948 میلادی تاریخ تکرار شد تا قدس و فلسطین محور جنگ ملت های عربی و اسلامی با حمله صهیونیست ها باشد. این درگیری پس از اشغال کامل فلسطین و همچنین اشغال صحرای سینای مصر و بلندی های جولان سوریه در سال 1967 میلادی به اوج خود رسید و موضوع قدس به موضوع اول تمام ملت های عربی و اسلامی تبدیل شد. اما از آن زمان به بعد صهیونیست ها برای محو نام قدس از نقشه جهان دست به انهدام تدریجی آثار تاریخی آن و احداث دیواری بتونی به نام دیوار حائل زدند تا آغازی برای یهودی سازی این شهر و حذف نقش تاریخی و معنوی آن برای مسلمانان باشد چرا که رژیم اشغالگر قدس و صهیونیسم بین الملل نمی توانند حضور ملتی دارای ریشه های عمیق تاریخی، تمدن کهن و میراث فرهنگی غنی با آداب و رسوم اسلامی یعنی ملت فلسطین را در این سرزمین تحمل کنند. |
منبع : سایت حوزه به نشانی : http://www.hawzah.net/hawzah/Magazines/MagArt.aspx?id=16632