جان من وجان شما
چون چراغ لاله سوزم، در خیابان شما
ای جوانان عجم! جان من و جان شما
غوطهها زد در ضمیر زندگی، اندیشهام
تا به دست آوردهام، افکا ر پنهــان شما
مهرومه دیدم،نگاهم برترازپروین گذشت
ریختم طرح حــــرم، در کافرستان شما
تا سنانش تیـــــزتر گردد، فرو پیچیدمش
شعــــــلهای آشفته بود، اندر بیابان شما
فکر رنگینم کند، نذر تهیدستان شرق
پارهی لعلی که دارم، از بدخشان شما
میرسد مردی، که زنجیر غلامان بشکند
دیدهام از روزن دیـــــــوار زندان شما
حلقه گرد من زنید،ای پیکران آب و گل!
آتشـــی در سینه دارم، از نیاکان شما
علامه اقبال لاهوری