Atyabi Weblog/وب نگاری اطیابی

این وب نگاری درمورد موضوعات گوناگون می باشد.

Atyabi Weblog/وب نگاری اطیابی

این وب نگاری درمورد موضوعات گوناگون می باشد.

ذوالقرنین کیست؟

ذوالقرنین(ذِی الْقَرْنَیْنِ )کیست؟

ذوالقَرنَین واژه‌ای است عربی به معنی دارنده دو شاخ ، دو سده یا صاحب دویست سال . ذوالقرنین یکی از شخصیت‌های قرآن و کتاب مقدس است. بر اساس قرآن، ذوالقرنین، سه لشکرکشی مهم داشت نخست به باختر ، سپس به خاور ، و سرانجام منطقه ای که در آن یک تنگه کوهستانی وجود داشت، او انسان یکتا پرست و مهربانی بود واز طریق دادگری منحرف نمی شد و به همین جهت مشمول لطف خدا بود، او یار نیکوکاران و دشمن ستمگران و ظالمان بود و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت، او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز، او سازنده سدی بود، که در آن به جای آجر و سنگ از آهن و مس استفاده شده است و هدف او از ساختن این سد کمک به گروهی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یأجوج و مأجوج بوده است.[۱]

ذوالقرنین در قرآن

داستان ذوالقرنین در قرآن در سوره کهف به این شرح آمده است:

 وَیَسْأَلُونَکَ عَن ذِی الْقَرْنَیْنِ قُلْ سَأَتْلُوا عَلَیْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا ﴿83﴾

واز تو در باره ذوالقرنین مى‏پرسند بگو به زودى چیزى از او براى شما خواهم خواند (83)

إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِی الْأَرْضِ وَآتَیْنَاهُ مِن کُلِّ شَیْءٍ سَبَبًا ﴿84﴾

ما در زمین به او امکاناتى دادیم و از هر چیزى وسیله‏اى بدو بخشیدیم (84)

فَأَتْبَعَ سَبَبًا ﴿85﴾

تا راهى را دنبال کرد (85)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِی عَیْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِیهِمْ حُسْنًا ﴿86﴾

تا آنگاه که به غروبگاه خورشید رسید به نظرش آمد که [خورشید] در چشمه‏اى گل‏آلود و سیاه غروب مى‏کند و نزدیک آن طایفه‏اى را یافت فرمودیم اى ذوالقرنین [اختیار با توست] یا عذاب مى‏کنى یا در میانشان [روش] نیکویى پیش مى‏گیرى (86)

قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ یُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَیُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ﴿87﴾ 

گفت اما هر که ستم ورزد عذابش خواهیم کرد سپس به سوى پروردگارش بازگردانیده مى‏شود آنگاه او را عذابى سخت‏خواهد کرد (87)

وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى وَسَنَقُولُ لَهُ مِنْ أَمْرِنَا یُسْرًا ﴿88﴾ 

و اما هر که ایمان آورد و کار شایسته کند پاداشى [هر چه] نیکوتر خواهد داشت و به فرمان خود او را به کارى آسان واخواهیم داشت (88)

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿89﴾ 

سپس راهى [دیگر] را دنبال کرد (89)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا ﴿90﴾

تا آنگاه که به جایگاه برآمدن خورشید رسید [خورشید] را [چنین] یافت که بر قومى طلوع مى‏کرد که براى ایشان در برابر آن پوششى قرار نداده بودیم (90)

کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَیْهِ خُبْرًا ﴿91﴾

این چنین [مى‏رفت] و قطعا به خبرى که پیش او بود احاطه داشتیم (91)

ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا ﴿92﴾

باز راهى را دنبال نمود (92)

حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَیْنَ السَّدَّیْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا یَکَادُونَ یَفْقَهُونَ قَوْلًا ﴿93﴾

تا وقتى به میان دو سد رسید در برابر آن دو [سد] طایفه‏اى را یافت که نمى‏توانستند هیچ زبانى را بفهمند (93)

قَالُوا یَا ذَا الْقَرْنَیْنِ إِنَّ یَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِی الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَیْنَنَا وَبَیْنَهُمْ سَدًّا ﴿94﴾

گفتند اى ذوالقرنین یاجوج و ماجوج سخت در زمین فساد مى‏کنند آیا [ممکن است] مالى در اختیار تو قرار دهیم تا میان ما و آنان سدى قرار دهى (94)

قَالَ مَا مَکَّنِّی فِیهِ رَبِّی خَیْرٌ فَأَعِینُونِی بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَیْنَکُمْ وَبَیْنَهُمْ رَدْمًا ﴿95﴾ 

گفت آنچه پروردگارم به من در آن تمکن داده [از کمک مالى شما] بهتر است مرا با نیرویى [انسانى] یارى کنید [تا] میان شما و آنها سدى استوار قرار دهم (95)

آتُونِی زُبَرَ الْحَدِیدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَیْنَ الصَّدَفَیْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِی أُفْرِغْ عَلَیْهِ قِطْرًا ﴿96﴾ 

براى من قطعات آهن بیاورید تا آنگاه که میان دو کوه برابر شد گفت بدمید تا وقتى که آن [قطعات] را آتش گردانید گفت مس گداخته برایم بیاورید تا روى آن بریزم (96)

فَمَا اسْتطَاعُوا أَن یَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا ﴿97﴾

[در نتیجه اقوام وحشى] نتوانستند از آن [مانع] بالا روند و نتوانستند آن را سوراخ کنند (97)

قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّی فَإِذَا جَاء وَعْدُ رَبِّی جَعَلَهُ دَکَّاء وَکَانَ وَعْدُ رَبِّی حَقًّا ﴿98﴾ 

گفت این رحمتى از جانب پروردگار من است و[لى] چون وعده پروردگارم فرا رسد آن [سد] را درهم کوبد و وعده پروردگارم حق است (98) [۲]

(درسایت ویکی پدیا تنها ترجمه فارسی آیات فوق آمده ودراینجا خودآیات قرآن نیزاضافه شده است).

ذوالقرنین در احادیث اسلامی

در برخی احادیث اسلامی ذوالقرنین پیامبر و پادشاه خاور و باختر معرفی شده است. در کتاب نصایح چنین آمده است:

خداوند هیچ پیغمبری را پادشاهی نداد به جز چهار تن(بعد از حضرت نوح ): ذوالقرنین- که نامش عیاش بود- داود ، سلیمان و یوسف ؛ ذوالقرنین بر خاور و باختر حکومت کرد...[۳]

همچنین در احادیث اسلامی از مسجد ذوالقرنین نیز یاد شده است. مسجد و ساختمان بزرگی که درازای آن ۴۰۰ ذراع بوده، که در ساختمان آن از تخته‌های چوب و مس و الواح مسین استفاده شده است. درازای هر تخته چوب ۲۲۴ ذراع و فاصله دو دیوار ۲۰۰ ذراع و بلندی دیوارها ۲۲ ذراع گفته شده است.[۴] و مجلسی به نقل از ثعلبی محل ساخت سد ذوالقرنین را "پایان خاوری سرزمین ترک‏" خوانده است.[۵]

برداشتها از داستان ذوالقرنین

از داستان ذوالقرنین در قرآن برداشتهای زیر شده است:

وجود داستان پیش از اسلام

تعدادی از مردم مکه و مدینه از این داستان خبر داشته‌اند که گفته شده است بیشتر اهل کتاب بودند، و این نکته از متن چند آیه با جمله «یسئلونک عن ذی القرنین» و «قلنا یا ذا القرنین» و «قالوا یا ذی القرنین» به خوبی مشخص می‌شود، این داستان از پیش از اسلام مطرح بوده ولی بسیاری از مردم به دلیل کسب آگاهی بیشتر یا برای امتحان پیامبر اسلام درباره آن از وی سوال کرده اند. (یهودیان چنین پرسشهایی را درباره ماجرای خضر و اصحاب کهف نیز پرسیده اند).

مشخصات ذوالقرنین

ذوالقرنین دارای مشخصاتی بود، از آن جمله می توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • او شخصی با تاج یا کلاهی با دو شاخ است.
  • خداوند اسباب پیروزی‌ها را در اختیار او قرار داد.
  • او سه لشگرکشی مهم داشت : نخست به باختر، سپس به خاور و سرانجام به منطقه ای که در آنجا یک تنگه کوهستانی وجود داشته، و در هر یک از این سفرها با اقوامی برخورد کرد.
  • خداوند او را قدرتمند کرده بود و اختیار جان و مال انسانها و عذاب و پاداش به آنها را به او داده بود.
  • او انسان یکتا پرست و مهربانی بود، و از طریق دادگری منحرف نمی شد، و به همین جهت مشمول لطف خاص پروردگار بود.
  • او یار نیکوکاران و دشمن ظالمان و ستمگران بود، و به مال و ثروت دنیا علاقه ای نداشت .
  • او هم به خدا ایمان داشت و هم به روز رستاخیز.
  • او سازنده سدی است که در آن از آهن و مس استفاده شد (و اگر مصالح دیگر در ساختمان آن نیز به کار رفته باشد تحت الشـعاع این فلزات بود) و هـدف او از ساختن این سد کمک به گروهـی مستضعف در مقابل ظلم و ستم قوم یاجوج و ماجوج بوده است.
  • او از کسانی بوده که خداوند خیر دنیا وآخرت رابه او عطا کرد. خیر دنیادرسلطنت و قدرت واختیاری که به او عطا شده بود و خیر آخرت ، برای اینکه او به گسترش داد و اقامه حق و به صلح و بخشش و رفق و کرامت نفس و گستردن خیر و دفع شر درآدمیان عمل می‌کرد.
  • چنین بر می‌آید که او به وحی و یا الهام و یا بدست پیغمبری از پیغمبران تایید می‌شد، و به او کمک می‌کرد.
  • اما از قرآن چیزی که صریحا دلالت کند او پیامبر بوده استفاده نمی شود هر چند تعبیراتی در قرآن هست که اشعار به این معنی دارد. از بسیاری از روایات اسلامی که از پیامبر و ائمه نقل شده نیز می خوانیم: او پیامبر نبود بلکه بنده صالحی بود.
  • به جماعتی ستمکار در باختر برخورد و آنان را عذاب نمود(به این مفهوم که با آنها جنگید و آنها را شکست داد).
  • سدی که بر روی قوم یأجوج و مأجوج بنا کرده در غیر باختر و خاور آفتاب بوده، چون پس از آنکه به خاور آفتاب رسیده پیروی سببی کرده تا به میان دو کوه رسیده‌است، و از مشخصات سد او افزون بر اینکه در خاور و باختر جهان نبوده این است که میان دو کوه ساخته شده، و این دو کوه را که چون دو دیوار بوده‌اند به گونه یک دیوار دنباله دار در آورده‌است. و در سدی که ساخته پاره‌های آهن و قطر یعنی (مس گدازشده)به کار رفته است.

سد ذوالقرنین

تاریخدانان و تفسیرگران در این باره دیدگاه‌های متفاوتی در تطبیق داستان دارند:

  • به بعضی از مورخین نسبت می‌دهند که گفته‌اند: سد یادشده در قرآن همان دیوار چین است. آن دیوار طولانی میان چین و مغولستان حائل شده، و یکی از پادشاهان چین به نام «شین هوانک تی» آن را بنا نهاده، تا جلو هجومهای مغول را به چین بگیرد. درازای این دیوار سه هزار کیلومتر و پهنا آن ۹ متر و بلندایش پانزده متر است، که همه با سنگ چیده شده، و در سال ۲۶۴ پیش از زادروز آغاز و پس از ده و یا بیست سال خاتمه یافته‌است، پس ذوالقرنین همین پادشاه بوده. ولی این تاریخدانان توجه نکرده‌اند که اوصاف و مشخصاتی که قرآن برای ذوالقرنین ذکر کرده و سدی که قرآن بنایش را به او نسبت داده با این پادشاه و این دیوار چین تطبیق نمی‌کند، چون درباره این پادشاه نیامده که به باختر اقصی سفر کرده باشد، و سدی که قرآن ذکر کرده میان دو کوه واقع شده (بین الصدفین) ، و در آن تکه‌های آهن و قطر، یعنی مس مذاب به کار رفته، چناکه در آیه آمده است:( آتونی زبر الحدید حتی اذا ساوی بین الصدفین قال انفخوا حتی اذا جعله نارا قال آتونی افرغ علیه قطرا). و دیوار بزرگ چین که سه هزار کیلومتر است از کوه و زمین همینگونه، هر دو می‌گذرد و میان دو کوه واقع نشده‌است، و دیوار چین با سنگ ساخته شده و در آن آهن و قطری به کاری نرفته و ازطرف دیگر چینیها هرگز یکتا پرست نبوده اند
  • به بعضی دیگری از تاریخدانان نسبت داده‌اند که گفته‌اند: آنکه سد یادشده را ساخته یکی از شاهان آشور بوده که در حوالی سده هفتم پیش از زادروز مورد هجوم اقوام اسکیت یا سکا قرار می‌گرفته، و این اقوام از تنگنای کوه‌های قفقاز تا ارمنستان آنگاه ناحیه باختری ایران هجوم می‌آوردند و چه بسا به خود آشور و پایتختش نینوا هم می‌رسیدند، و آن را محاصره نموده دست به کشتار و تاراج و برده گیری می‌کردند، بناچار پادشاه آن دیار برای جلوگیری از آنها سدی ساخت که گویا مراد از آن سد باب الابواب می‌باشد که تعمیر و یا ترمیم آن را به خسرو انوشیروان یکی از شاهان ساسانی نسبت می‌دهند. این گفته آن تاریخدانان است و لی همه گفتگو در این است که آیا با قرآن برابر است یا خیر ؟

قوم یأجوج و مأجوج

در قرآن و کتاب مقدس، به این قوم اشاره شده است، عمدتا یأجوج و مأجوج را که در داستان ذوالقرنین سد بر روی آنها بسته شده است، ساکنان منطقه شمال شرقی زمین در نواحی مغولستان دانسته اند.

ذوالقرنین در کتاب عهد عتیق

در کتاب دانیال ، دانیال نبی در رویا چنین می بیند:

دیدم که ناگاه قوچی نزد نهر ایستاده بود که دو شاخ داشت و شاخهایش بلند بود ویکی از دیگری بلندتر و بلندترین آنها آخربرآمد. و قوچ را دیدم که به سمت باختر وشمال و جنوب شاخ می‌زد و هیچ وحشی با اومقاومت نتوانست کرد و کسی نبود که از دستش رهایی دهد و برحسب رای خود عمل نموده، بزرگ می‌شد[۶]

در متن عبری واژه "קרנים"(قرنیم) به معنی "دوشاخ" استفاده شده است.

در ادامه در کتاب دانیال می خوانیم: جبرئیل بر او آشکار گشت و خوابش را چنین تعبیر نمود: قوچ صاحب دو شاخ که دیدی پادشاهان ماد و پارس است. در ترجمه عربی کتاب مقدس نام ذوالقرنین در همین فراز آمده است:

ترجمه ون دایک:أَمَّا الْکَبْشُ الَّذِی رَأَیْتَهُ ذَا الْقَرْنَیْنِ فَهُوَ مُلُوکُ مَادِی وَفَارِسَ [۷]

ترجمه فارسی قدیم:اما آن قوچ صاحب دو شاخ که آن را دیدی پادشاهان مادیان و فارسیان می‌باشد.

یهـود از بشـارت رؤ یای دانیال چنین دریافتند که دوران اسارت آنها با قیام یکی از پادشـاهـان ماد و فارس، و پیروز شـدنش بر شـاهـان بابل ، پایان می گیرد، و از چنگال بابلیان آزاد خواهند شد. چیزی نگذشـت که کوروش در صحنه حکومت ایران ظاهر شد و کشور ماد و فارس را یکی ساخت، و سلطنتی بزرگ از آن دو پدید آورد، و هـمانگونه که رویای دانیال گفته بود که آن قوچ شاخهایش را به باختر و شرق و شمال می زند کوروش نیز در هر سه جهت فتوحات بزرگی انجام داد. یهود را آزاد ساخت و اجازه بازگشت به فلسطین به آنها داد.

در کتاب اشعیا نبی باب ۴۴ شماره ۲۸ چنین می خوانیم: آنگاه در خصوص کوروش می فرماید که شبان من اوست و تمامی مشیتم را به اتمام رسانده به بیت المقدس خواهد گفت که بنا کرده خواهی شد. این جمله نیز قابل توجه است که در بعضی از تعبیرات کتاب مقدس، از کوروش تعبیر به عقاب خاور، و مرد تدبیر که از مکان دور خوانده خواهد شد آمده است. (کتاب اشعیا نبی باب ۴۶ شماره ۱۱)

گمانه زنیها در مورد کیستی ذوالقرنین

برخی از مفسران و تاریخ‌دانان از آن میان ابوالکلام آزاد متفکر هندوستانی در کتاب ذو القرنین یا کوروش کبیر و شماری از مفسرین معاصر مانند مودودی، علامه طباطبایی صاحب المیزان و مکارم شیرازی و سلطان حسین و نورعلی تابنده گنابادی حکایت از آن دارد که مشخصاتی که از این فرد در قران و تاریخ‌ها و داستان‌ها آمده‌است با منش تاریخی کوروش بزرگ همسویی دارد.

برخی دیگر او را همان اسکندر مقدونی دانسته‌اند، و برخی منابع دیگر ذوالقرنین را از ملوک یمن ذکر کرده‌اند.[۸]

  • در کتاب روح المعانی چنین آمده‌است که ذوالقرنین، همان فریدون پسر اثفیان پسر جمشید پنجمین پادشاه پیشدادی ایران زمین بوده، و پادشاهی دادگر و فرمانبردار خدا بوده. از سوی دیگر در کتاب صور الاقالیم نوشته ابی زید بلخی آمده که او مؤید به وحی بوده و در عموم تواریخ آمده که او همه زمین را به تصرف در آورده میان فرزندانش بخش کرد، قسمتی را به ایرج داد و آن عراق و هند و حجاز بود، و همو او را صاحب تاج سلطنت کرد، قسمت دیگر زمین یعنی روم و دیار مصر و باختر را به پسر دیگرش سلم داد، و چین و ترک و خاور را به پسر سومش تور بخشید، و برای هر یک قانونی وضع کرد که با آن دستور براند، و این قوانین سه گانه را به زبان عربی سیاست نامیدند(؟!)، چون اصلش «سی ایسا» یعنی سه قانون بوده. و وجه تسمیه اش به ذوالقرنین «صاحب دو شاخ» می‌شود این باشد که او دو طرف جهان را مالک شد، و یا در درازای روزهای سلطنت خود مالک آن گردید، چون سلطنت او به طوری که در روضة الصفا آمده پانصدسال درازای کشید، و یا از این رو بوده که شجاعت و قهر او همه ملوک جهان را تحت الشعاع قرار داد. اشکال این گفتار این است که تاریخ بدان اعتراف ندارد.
  • بعضی دیگر گفته‌اند: ذوالقرنین همان اسکندر مقدونی است که در زبانها نامی است، و سد اسکندر هم همانند یک مثلی شده، که همیشه بر سر زبانها هست. و بر این معنا روایاتی هم آمده، مانند روایتی که در قرب الاسناد از موسی بن جعفر(ع) نقل شده، و داستان عقبة بن عامر از فرستاده خدا، و داستان وهب بن منبه که هر دو در الدرالمنثور نقل شده. و بعضی از قدمای مفسرین از صحابه و تابعین ، مانند معاذ بن جبل - به نقل گردهمایی البیان - و قتاده - به نقل الدرالمنثور نیز همین قول را اختیار کرده‌اند. و بوعلی سینا هم وقتی اسکندر مقدونی را وصف می‌کند او را به نام اسکندر ذوالقرنین می‌نامد، فخر رازی هم در برداشت بزرگ خود بر این دیدگاه پافشاری دارد. و خلاصه آنچه گفته این است که: قرآن دلالت می‌کند بر اینکه سلطنت این مرد تا اقصی نقاط باختر، و اقصای خاور و جهت شمال گسترش یافته، و این به راستی همان معموره آن روز زمین است، و همانند چنین پادشاهی باید نامش جاودانه در زمین بماند، اسکندر نیز در این ویژگی با کوروش می‌ماند چون او پس از مرگ پدرش همه ملوک روم و باختر را برچیده و بر همه آن سرزمینها چیره شد، و تا آنجا پیشروی کرد که دریای سبز و سپس مصر را هم بگرفت. آنگاه در مصر به بنای شهر اسکندریه پرداخت، پس وارد شام شد، و از آنجا به قصد سرکوبی بنی اسرائیل به طرف بیت المقدس رفت، و در قربانگاه (مذبح) آنجا قربانی کرد، پس متوجه جانب ارمینیه و باب الابواب گردید، عراقیها و قبطیها و بربر خاضعش شدند، و بر ایران مستولی گردید، و قصد هند و چین نموده با امتهای خیلی دور جنگ کرد، سپس به سوی خراسان بازگشت و شهرهای بسیاری ساخت، سپس به عراق بازگشته در شهر «زور» و یا رومیه مدائن از جهان برفت، و مدت سلطنتش دوازده سال بود. اشکالی که در این قول است این است که: «اولا این گفته که پادشاهی که بیشتر آبادیهای زمین را مالک شده باشد تنها اسکندر مقدونی است»پذیرفتنی نیست، زیرا چنین ادعائی در تاریخ مسلم نیست، زیرا تاریخ، پادشاهان دیگری را سراغ می‌دهد که ملکش اگر بیشتر از ملک مقدونی نبوده کمتر هم نبوده‌است. و دوم اوصافی که قرآن برای ذوالقرنین برشمرده تاریخ برای اسکندر مسلم نمی‌داند، و بلکه آنها را انکار می‌کند. برای نمونه قرآن کریم چنین می‌فرماید که «ذو القرنین مردی مؤ من به خدا و روز جزا بوده و دین یکتاپرستی داشته در حالی که اسکندر بر پایه داستان یونانیان خداپرست نبوده‌است، همچنان که قربانی کردنش برای مشتری، خود گواه آن است. و نیز قرآن کریم فرموده ((ذو القرنین یکی از بندگان درستکار خدا بوده و به داد و رفق مدارا می‌کرده» و تاریخ برای اسکندر خلاف این را نوشته‌است. و سوم در هیچ یک از تواریخ آنان نیامده که اسکندر مقدونی سدی به نام سد یاجوج و ماجوج به آن اوصافی که قرآن ذکر فرموده ساخته باشد. و در کتاب «البدایة و النهایه» در باره ذوالقرنین گفته: اسحاق بن آدمی از سعید بن بشیر از قتاده نقل کرده که اسکندر همان ذوالقرنین است، و پدرش نخستین قیصر روم بوده، و از دودمان سام بن نوح بوده‌است. و ولی ذوالقرنین دوم اسکندر پسر فیلبس بوده‌است. (آنگاه نسب او را به عیص بن اسحاق بن ابراهیم می‌رساند و می‌گوید:) او مقدونی یونانی مصری بوده، و آن کسی بوده که شهر اسکندریه را ساخته، و تاریخ بنایش تاریخ رایج روم گشته، و از اسکندر ذوالقرنین به مدت بس طولانی متاخر بوده. و دومی نزدیک سیصد سال پیش از مسیح بوده، و ارسطاطالیس حکیم وزیرش بوده، و همان کسی بوده که دارا پسر دارا را کشته، و ملوک فارس را ذلیل، و سرزمینشان را لگدکوب نموده‌است. در دنباله کلامش می‌گوید: این مطالب را بدان جهت خاطرنشان کردیم که بیشتر مردم گمان کرده‌اند که این دو نام یک مسمی داشته، و ذوالقرنین و مقدونی یکی بوده، و همان که قرآن نام می‌برد همان کسی بوده که ارسطاطالیس وزارتش را داشته‌است، و از همین راه به خطاهای بسیاری دچار شده‌اند. آری اسکندر نخست، مردی مؤ من و درستکار و پادشاهی دادگر بوده و وزیرش خضر بوده‌است، که به طوری که پیشتر بازگو کردیم خود یکی از پیامبران بوده. و ولی دومی مردی مشرک و وزیرش مردی فیلسوف بوده، و میان دو عصر آنها نزدیک دو هزار سال فاصله بوده‌است، پس این کجا و آن کجا؟ نه بهم شبیهند، و نه با هم برابر، مگر کسی بسیار کودن باشد که میان این دو اشتباه کند. در این سخن به کلامی که پیشترها از فخر رازی نقل شد کنایه می‌زند دقت نماید سپس به کتاب او آنجا که سرگذشت ذوالقرنین را بازگو می‌کند مراجعه نماید، خواهد دید که این راوی هم خطائی که مرتکب شده کمتر از خطای فخر رازی نیست، برای اینکه در تاریخ اثری از پادشاهی دیده نمی‌شود که دو هزار سال پیش از مسیح بوده، و سیصد سال در زمین و در اقصی نقاط باختر تا اقصای خاور و جهت شمال سلطنت کرده باشد، و سدی ساخته باشد و مردی مؤ من درستکار و بلکه پیغمبر بوده و وزیرش خضر بوده باشد و در درخواست آب حیات به تاریکی رفته باشد، حال چه اینکه اسمش اسکندر باشد و یا غیر آن.و در دوره صدر اسلام هیچگونه اطلاعی از اسکندر در میان اعراب وجود نداشته‌است اسکندر شخصیتی است که در قرون بعد و پس از ترجمه متون لاتین به عربی وارد ادبیات عرب شده‌است.
  • جمعی از تاریخدانان از قبیل اصمعی در «تاریخ عرب پیش از اسلام» و ابن هشام در کتاب «سیره» و «تیجان» و ابو ریحان بیرونی در «آثار الباقیه» و نشوان بن سعید در کتاب «شمس العلوم» و دیگران، گفته‌اند که ذوالقرنین یکی از شاهان حمیر بوده که در یمن سلطنت می‌کرده. آنگاه در نام او اختلاف کرده‌اند، یکی گفته: مصعب بن عبدالله بوده، و یکی گفته صعب بن ذی المرائد نخست تبابعه اش دانسته، و این همان کسی بوده که در محلی به نام بئر سبع به سود ابراهیم دستور کرد. یکی دیگر گفته: تبع الاقرن و اسمش حسان بوده. اصمعی گفته وی اسعد الکامل چهارمین تبایعه و فرزند حسان الاقرن ، ملقب به ملکی کرب دوم بوده، و او فرزند ملک تبع نخست بوده‌است. بعضی هم گفته‌اند نامش «شمر یرعش» بوده‌است. البته در برخی از سروده‌های حمیریها و بعضی از شعرای جاهلیت نامی از ذوالقرنین به نام یکی از مفاخر برده شده. از آن میان در کتاب «البدایة و النهایة» نقل شده که ابن هشام این شعر اعشی را خوانده و انشاد کرده‌است: و الصعب ذوالقرنین اصبح ثاویابالجنوفی جدث اشم مقیماو در بحث روایتی پیشین گذشت که عثمان بن ابی الحاضر برای ابن عباس این سروده‌های را انشاد کرد: قد کان ذوالقرنین جدی بی گمان ملکا تدین له الملوک و تحشدو دو بیت دیگر که برگردان اش نیز گذشت. مقریزی در کتاب «الخطط» خود می‌گوید: بدان که پژوهش علمای اخبار به اینجا منتهی شده که ذوالقرنین که قرآن کریم نامش را برده و فرموده: «و یسالونک عن ذی القرنین...» مردی عرب بوده که در سروده‌های عرب نامش بسیار آمده‌است، و نام اصلی اش صعب بن ذی مرائد فرزند حارث رائش، فرزند همال ذی سدد، فرزند عاد ذی منح، فرزند عار ملطاط، فرزند سکسک، فرزند وائل، فرزند حمیر، فرزند سبا، فرزند یشجب، فرزند یعرب، فرزند قحطان، فرزند هود، فرزند رهگذر، فرزند شالح، فرزند أ رفخشد، فرزند سام، فرزند نوح بوده‌است. و او پادشاهی از شاهان حمیر است که همه از عرب عاربه بودند و عرب عرباء هم نامیده شده‌اند. و ذوالقرنین تبعی بوده صاحب تاج، و چون به سلطنت رسید نخست تجبر پیشه کرده و سرانجام برای خدا فروتنی کرده با خضر دوست شد. و کسی که گمان کرده ذوالقرنین همان اسکندر پسر فیلبس است اشتباه کرده، برای اینکه واژه «ذو» عربی است و ذوالقرنین از لقبهای عرب برای پادشاهان یمن است، و اسکندر لفظی است رومی و یونانی. ابو جعفر طبری گفته: خضر در روزهای فریدون پسر ضحاک بوده البته این دیدگاه عموم علمای اهل کتاب است، ولی بعضی گفته‌اند در روزهای موسی بن عمران، و بعضی دیگر گفته‌اند در سرآغاز لشکر ذوالقرنین بزرگ که در زمان ابراهیم خلیل (ع) بوده قرار داشته‌است. و این خضر در سفرهایش با ذوالقرنین به چشمه حیات برخورده و از آن نوشیده‌است، و به ذوالقرنین اطلاع نداده. از همراهان ذوالقرنین نیز کسی خبردار نشد، برآیند اینکه تنها خضر جاودان شد، و او به باور علمای اهل کتاب همین الا ن نیز زنده‌است. ولی دیگران گفته‌اند: ذو القرنینی که در عهد ابراهیم (ع) بوده همان فریدون پسر ضحاک بوده، و خضر در سرآغاز لشکر او بوده‌است. ابو محمد عبد الملک بن هشام در کتاب تیجان که در معرفت ملوک زمان نوشته بعد ازذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته‌است: ذکر حسب و نسب ذوالقرنین گفته‌است: وی تبعی بوده دارای تاج. در آغاز سلطنت ستمگری کرد و در پایان فروتنی پیشه گرفت، و در بیت المقدس به خضر برخورده با او به مشارق زمین و مغارب آن سفر کرد و همانگونه که خدای تعالی فرموده همه رقم اسباب سلطنت برایش فراهم شد و سد یاجوج و ماجوج را بنا نهاد و در پایان در عراق از جهان رفت. و ولی اسکندر، یونانی بوده و او را اسکندر مقدونی می‌گفتند، و مجدونی اش نیز خوانده‌اند، از ابن عباس پرسیدند ذوالقرنین از چه نژاد و آب خاکی بوده؟ گفت: از حمیر بود و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و او همان است که خدایش در زمین مکنت داده و از هر سببی به وی ارزانی داشت، و او به دو سده آفتاب و به رأس زمین رسید و سدی بر یأجوج و مأجوج ساخت. بعضی به او گفتند: پس اسکندر چه کسی بوده؟ گفت: او مردی حکیم و درستکار از اهل روم بود که بر کناره دریا در آفریقا مناری ساخت و سرزمین رومه را گرفته به دریای عرب آمد و در آن دیار آثار بسیاری از کارگاه‌ها و شهرها بنا نهاد. از کعب الاحبار پرسیدند که ذوالقرنین که بوده؟ گفت: قول درست نزد ما که از احبار و یشینیان خود شنیده‌ایم این است که وی از قبیله و نژاد حمیر بوده و نامش صعب بن ذی مرائد بوده، و ولی اسکندر از یونان و از دودمان عیصو فرزند اسحاق بن ابراهیم خلیل بوده. و رجال اسکندر، زمان مسیح را درک کردند که از آن میان ایشان جالینوس و ارسطاطالیس بوده‌اند. و همدانی در کتاب انساب گفته: کهلان بن سبا صاحب فرزندی شد به نام زید، و زید پدر عریب و مالک و غالب و عمیکرب بوده‌است. هیثم گفته: عمیکرب فرزند سبا برادر حمیر و کهلان بود. عمیکرب صاحب دو فرزند به نام ابو مالک فدرحا و مهیلیل گردید و غالب دارای فرزندی به نام جنادة بن غالب شد که پس از مهیلیل بن عمیکرب بن سبا سلطنت یافت. و عریب صاحب فرزندی به نام عمرو شد و عمرو هم دارای زید و همیسع گشت که ابا الصعب کنیه داشت. و این ابا الصعب همان ذوالقرنین نخست است، همدانی سپس می‌گوید: (علمای همدان می‌گویند: ذوالقرنین اسمش صعب بن مالک بن حارث الاعلی فرزند ربیعة بن الحیار بن مالک، و در باره ذوالقرنین گفته‌های زیادی هست. و این کلامی است فراگیر، و از آن بهره گیری می‌شود که نخست فرنام ذوالقرنین مختص به شخص مورد بحث نبوده بلکه پادشاهانی چند از ملوک حمیر به این نام ملقب بوده‌اند، ذوالقرنین نخست، و ذو القرنینهای دیگر. و دوم ذوالقرنین نخست آن کسی بوده که سد یاجوج و ماجوج را پیش از اسکندر مقدونی به چند سده بنا نهاده و معاصر با ابراهیم خلیل (ع) و یا پس از او بوده - و مقتضای آنچه ابن هشام آورده که وی خضر را در بیت المقدس زیارت کرده همین است که وی پس از او بود، چون بیت المقدس چند سده پس از ابراهیم (ع) و در زمان داوود و سلیمان ساخته شد - پس به هر روی ذوالقرنین هم پیش از اسکندر بوده. افزون بر اینکه تاریخ حمیر تاریخی مبهم است. و اینکه اگر او عرب بود بی گمان باید اطلاعات کامل تری از او در زمان پیامبر وجود می‌داشت بنا بر آنچه مقریزی آورده گفتار در دو جهت باقی می‌ماند. یکی اینکه این ذوالقرنین که تبع حمیری است سدی که ساخته در کجا است ؟. دوم اینکه آن امت مفسد در زمین که سد برای جلوگیری از تباهی آنها ساخته شده چه امتی بوده اند؟ و آیا این سد یکی از همان سدهای ساخته شده در یمن، و یا پیرامون یمن، از قبیل سد مارب است یا نه؟ چون سدهایی که در آن نواحی ساخته شده برای اندوخته ساختن آب برای آشامیدن، و یا کشاورزی بوده‌است، نه برای جلوگیری از کسی. افزون بر اینکه در هیچ یک آنها تکه‌های آهن و مس گداخته به کار نرفته، در حالی که قرآن سد ذوالقرنین را اینچنین معرفی نموده. و آیا در یمن و حوالی آن امتی بوده که بر مردم هجوم برده باشند، با اینکه همسایگان یمن به جز همانند قبط و آشور و کلدان و... کسی نبوده، و آنها نیز همه ملتهایی متمدن بوده‌اند ؟. یکی از بزرگان و پژوهشگران معاصر ما این قول را تایید کرده، و آن را چنین توجیه می‌کند: ذوالقرنین یادشده در قرآن صدها سال پیش از اسکندر مقدونی بوده، پس او این نیست، بلکه این یکی از ملوک درستکار، از پیروان اذواء از ملوک یمن بوده، و از عادت این تیره این بوده که خود را با واژه «ذی» فرنام می‌دادند، برای نمونه می‌گفتند: ذی همدان، و یا ذی غمدان، و یا ذی المنار، و ذی الاذغار و ذی یزن و همانند آن. و این ذوالقرنین مردی مسلمان، یکتاپرست، دادگر، نیکو سیرت، قوی، و دارای هیبت و شکوه بوده، و با لشکری بسیار انبوه به طرف باختر رفته، نخست بر مصر و سپس بر ما بعد آن مستولی شده، و آنگاه همچنان در کناره دریای سفید به سیر خود ادامه داده تا به کناره اقیانوس غربی رسیده، و در آنجا آفتاب را دیده که در عینی حمئة و یا حامیه فرو می‌رود. سپس از آنجا رو به خاور نهاده، و در راه خود آفریقا را بنا نهاده. مردی بوده بسیار حریص و خبره در بنائی و عمارت. و همچنان سیر خود را ادامه داده تا به شبه جزیره و صحراهای آسیای وسطی رسیده، و از آنجا به ترکستان، و دیوار چین برخورده، و در آنجا قومی را یافته که خدا میان آنان و آفتاب ساتری قرار نداده بود.
  • دیدگاه مولانا ابوالکلام آزاد: مولانا ابوالکلام آزاد (وزیر فرهنگ سابق هند) تفسیری به زبان اردو بر قرآن کریم دارد، و در این تفسیر ذوالقرنین را که در قرآن از آن نام برده شده، همان کوروش هخامنشی می‌داند. و اما بخش‌هایی از این کتاب[۹]:

"

اکنون اوصاف اخلاقی ذوالقرنین در برابر ماست؛ نخستین آن دادگری و رعیت نوازی است، ببینیم این صفت تا چه حد در زندگی کوروش وارد است.

قرآن می فرماید: سرنوشت این قوم در دست توست، تو می‌توانی آنان را مجازات کنی یا اینکه ببخشی و به نیکی گرایی. مقصود از این طایفه همان قومی است که بدون دلیل به کوروش حمله بردند و بالاخره نتیجه نگرفتند و کوروش فاتح شد، البته می‌توانست و می بایستی آنان را مجازات نماید.

ذوالقرنین چه کرد؟ به مردم گفت بلکه عملا ثابت کرد که «من از آنان که میل ستمگری و ستمکاری دارند نیستم، کسی که ظلم کرد، سزای او ظلم خواهد بود و عذابی شدید خواهد دید، اما کسی که ایمان آورد و عمل نیکو کرد، سزای او نیکی است و در کار او گشایشی حاصل. »

بدین ترتیب کوروش از گناهان سابق مغلوبین نیز چشم می پوشد و می‌گوید اگر پس از این کسی بدی کرد بد خواهد دید.

مورخین یونان عموما عقیده دارند که کارهای کوروش پس از فتح لیدی نه تنها توأم با دادگستری بود بلکه بسی بالاتراز آن می نمود؛ همه بخشش و داد و بزرگواری بود، کوروش تا پایه داد نایستاد بلکه از آن مقام نیز فراتر رفت.

مورخین یونان می‌گوید کوروش فرمان داد که لشکریان جز با سپاهیان دشمن، با هیچکس با اسلحه روبه رو نشوند، همینطور هم کردند.

در قرآن آمده است که ذوالقرنین گفت «و سنقول له من امر یسرا» یعنی اگر کسی نیکویی کرد، خواهید دید که در برابر از طرف من به او به سختی و به بدی رفتار نخواهد شد. مورخین یونان عموما به حقیقت این مطلب ایمان دارند و می‌نویسند که کوروش با همه به نیکی و داد رفتار کرد؛ مردم را زیر بار خراج گران و مالیات های سنگین که از طرف پادشاهان بر دوش رعیت نهاده شده بود نجات داد. آسان گرفتن کوروش در کارها و مهربانی او دوره جدیدی در آسایش و رفاه قاطبه مردم پدید آورد(کوروش کبیر).

 "

تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر

مورخینی که ادعا دارند ذوالقرنین همان کوروش کبیر است دلایل عمده زیر را مطرح می کنند:

اشاره به ذوالقرنین در عهد عتیق

سؤ ال کنندگان درباره ذوالقرنین از پیامبر طبق روایاتی که در شان نزول آیات آمده یهود بوده اند، و یا قریش به تحریک یهود. و به این داستان پیش از اسلام و در کتاب یهودیان اشاره شده و تعبیر آن پادشاه ماد و فارس ذکر شده است. به قسمت داستان ذوالقرنین در عهد عتیق توجه کنید.

ارتباط کوروش و دوشاخ

در قرن نوزدهم میلادی در نزدیکی استخر در کنار نهر مرغاب مجسمه ای از کوروش کشف شد که تقریبا به قامت یک انسان است، و کوروش را در صورتی نشان می دهد که دو بال همانند بال عقاب از دو جانبش گشوده شد، و تاجی به سر دارد که دو شاخ همانند شاخ‌های قوچ در آن دیده می شود. این مجـسمه که نمونه بسیار پر ارزشی از فن حجاری قدیم است آنچنان جلب توجه دانشمندان را نمود که گروهی از دانشمندان آلمانی فقط برای تماشای آن به ایران سفر کردند. از تطبیق مندرجـات کتاب مقدس با مشـخصات این مجـسمه این احتمال در نظر این مورخین کاملا قوت گرفت که نامیدن کوروش به ذو القرنین (صاحب دو شاخ ) از چه ریشه ای مایه می گرفت، و همچنین چرا مجسمه سنگی کورش دارای بالهـایی هـمچون بال عقاب است، و به این ترتیب بر گروهی از دانشمندان مسلم شد که شخصیت تاریخی ذو القرنین از این طریق کاملا آشکار شده است. همچنین کوروش دو شاخ گاو را نماد و نشانه هخامنشیان ساخته و مجسمه‌های فراوانی از سر گاو و دوشاخ در بیشتر مناطق ایران و عراق از آن دوره به جا مانده‌است و تصویری نیز نقش شده به تازگی پیدا شده با فردی با کلاه خود همانند شاخ قوچ این پیکر می‌تواند به کوروش و یا یکی از شاهان پارسی باشد. برداشت مفسران درباره نسبت دادن ذو القرنین به اسکندر و یا مردی از قبیله عرب در یمن بدلایل مختلفی اعم از معنی و سیاق آیات قران و دوم تاریخ یونان و ایران، قابل پذیرش به‌نظر نمی‌رسد.در آثار و تندیس‌های کشف شده نیز آنچه تا کنون بدست آمده که تاج با شاخ و یا تاج خروس باشد تندیس‌های و یا سکه‌هایی است از دوره عیلامی و هخامنشی.

دادگری کوروش

سنگ نوشته‌های نقش رستم، منشور حقوق بشر کوروش بزرگ، و مورخین دوران باستان شخصیت و صفاتی از کوروش بیان می کنند که با ذوالقرنین قرآن کاملا تطابق و سازگاری دارد. سنگ نوشته‌های نقش رستم و منشور حقوق بشر کوروش کاملا مشهور و شناخته شده هستند به همین دلیل از نقل آنها صرف نظر می کنم و در این نوشتار بیشتر به نظرات مورخین دوره باستان در مورد کوروش کبیر می پردازم:

هردوت مورخ یونانی مینویسد: کوروش فرمان داد تا سپاهیانش جز به روی جنگجویان شمشیر نکشند، و هر سرباز دشمن که نیزه خود را خم کند او را نکشند، و لشگر کوروش فرمان او را اطاعت کردند بطوری که توده ملت، مصائب جنگ را احساس نکردند. هرودت در ادامه می نویسند: کورش پادشاهی کریم و سخی و بسیار ملایم و مهـربان بود، و مانند دیگر پادشـاهـان به اندوختن مال حرص نداشت بلکه نسبت به کرم و عطا حریص بود، ستمدیدگان را از عدل و داد برخوردار می ساخت و هر چه را متضمن خیر بیشتر بود دوست می داشت.

مورخ دیگر ذی نوفن می نویسد: کوروش پادشـاهی خردمند و مهـربان بود و بزرگی ملوک با فضائل حکما در او جمع بود، همتی فائق و وجـودی غالب داشـت، شـعارش خدمت انسانیت و خوی او بذل عدالت بود، و تواضع و سماحت در وجود او جای کبر و عجب را گرفته بود.

جالب اینکه این مورخان که کوروش را این چنین توصیف کرده اند از تاریخ نویسان بیگانه بودند نه از قوم یا ابناء وطن او، بلکه اهل یونان بودند و می دانیم مردم یونان به نظر دوستی به کوروش نگاه نمی کردند، زیرا با فتح لیدیا به دست کوروش شکست بزرگی برای ملت یونان فراهم گشت.

انطباق لشکرکشی‌های کوروش با لشکرکشی‌های سه گانه ذوالقرنین

از همه گذشته کوروش سفرهایی به شرق غرب و شمال انجام داد که در تاریخ زندگانیش به طور مشروح آمده است، و با سفرهای سه گانه ای که در قرآن ذکر شده قابل انطباق می باشد.

نخستین لشکر کشی کوروش به کشور لیدیا که در قسمت شمال آسیای صغیر قرار داشت صورت گرفت، و این کشور نسبت به مرکز حکومت کوروش جنبه غربی داشت. اگر نقشه ساحل غربی آسیای صغیر را جلو روی خود بگذاریم خواهیم دید که قسمت اعظم ساحل در خلیجـک هـای کوچک غرق می شود، مخصوصا در نزدیکی ازمیر که خلیج صورت چشمهایی به خود می گیرد. قرآن می گوید ذو القرنین در سفر باختری اش احساس کرد خورشید در چشمه گل آلودی فرو میرود. این صحنه همان صحنه ای بود که کورش به هنگام فرو رفتن قرص آفتاب (در نظر بیننده ) در خلیجک‌های ساحلی مشاهده کرد. (بعضی گمان کرده بودند منظور قرآن این است که خورشید در گل و لای غروب می کند!)

دومین لشکرکشی کوروش به جانب خاور بود، چنانکه هردوت می گوید: این هجوم خاوری کوروش پس از فتح لیدیا صورت گرفت، مخصوصا طغیان بعضی از قبایل وحشی بیابانی کوروش را به این حمله واداشت. قرآن لشکرکشی دوم ذوالقرنین را اینطور تشبیه می کند: (حتی اذا بلغ مطلع الشـمس وجـدهـا تطلع علی قوم لم نجـعل لهـم من دونهـا سترا) که اشـاره به سفر کوروش به منتهای خاور است که مشاهده کرد خورشید بر قومی طلوع می‌کند که در برابر تابش آن سایبانی ندارند اشاره به اینکه آن قوم بیابانگرد و صحرانورد بودند.

سومین لشکرکشی کوروش به سوی شمال، به طرف کوههای قفقاز بود، تا به تنگه میان دو کوه رسید، و برای جلوگیری از هـجـوم اقوام وحشی با درخواست مردمی که در آنجا بودند در برابر تنگه سد محکمی بنا کرد. این تنگه در عصر حاضر تنگه داریال نامیده می‌شود که در نقشه‌های موجود میان ولادی کیوکز و تفلیس نشان داده می شود، در همانجا که تاکنون بازمانده‌های دیوار آهنی موجود است، این دیوار هـمان سدی است که کوروش بنا نموده زیرا اوصافی که قرآن در باره سد ذو القرنین بیان کرده کاملا بر آن تطبیق می کند.

مفسران و تاریخ‌دانانی که به تطابق ذوالقرنین با کوروش کبیر گواهی داده اند:[۱۰]

  1. مولانا ابوالکلام آزاد، مفسر بزرگ قرآن و وزیر فرهنگ هند در زمان گاندی در تفسیر مجمع‌البیان
  2. ترجمه تفسیر سوره کهف از باستانی پاریزیریال
  3. علامه طباطبایی در تفسیر المیزان
  4. آیت‌الله ناصر مکارم شیرازی و ده نفر از مفسران بزرگ قرآن در تفسیر نمونه (مانند قرائتی، امامی، آشتیانی، حسنی، شجاعی، عبدالهی و محمدی)
  5. تابنده گنابادی در کتاب سه داستان عرفانی از قرآن
  6. آیت الله میر محمد کریم علوی در تفسیر کشف الحقایق (با ترجمه عبدالمجید صادق نوبری )
  7. حجت الاسلام سید نورالدین ابطحی در کتاب ایرانیان در قرآن و روایات
  8. دکتر علی شریعتی در کتاب بازشناسی هویت ایرانی اسلامی
  9. صدر بلاغی در قصص قرآن
  10. جلال رفیع در کتاب بهشت شداد
  11. دکتر فاروق صفی زاده در کتاب از کورش هخامنشی تا محمد خاتمی
  12. منوچهر خدایار در کتاب کورش در ادیان آسیای غربی
  13. قاسم آذینی فر در کتاب کورش پیام آور بزرگ
  14. دکتر فریدون بدره‌ای در کتاب کورش در قرآن و عهد عتیق
  15. محمد کاظم توانگر زمین در کتاب ذوالقرنین و کورش
  16. آیت الله سید محمد فقیه استاد اخلاق، حافظ کل قرآن و نماینده مجلس خبرگان دوم
  17. استاد محیط طباطبایی
  18. حجه الاسلام شهید هاشمی نژاد
  19. سر احمدخان بنیان‌گذار دانشگاه اسلامی علیگر هند

 پانویس

  1. ↑ جلد دوازدهم تفسیر نمونه
  2. ↑ قرآن ۱۸:۸۳ تا۱۸:۹۸ ترجمه فولادوند
  3. ↑ نصایح صفحه ۱۹۸
  4. ↑ آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الانوار، ج‏۴، ص: ۹۱
  5. ↑ آسمان و جهان-ترجمه کتاب السماء و العالم بحار الانوار، ج‏۴، ص: ۹۴
  6. ↑ دانیال ۸:۳
  7. ↑ دانیال ۸:۲۰
  8. ایرانیان در قرآن و روایات. سید نورالدین ابطحی. نشر به آفرین. ۱۳۸۳. ص۳۳۷
  9. ↑ نام کتاب: «کوروش کبیر(ذوالقرنین)» تالیف «مولانا ابوالکلام آزاد» ترجمه: «محمد ابراهیم باستانی پاریزی»
  10. ↑ کوروش کبیر یا ذوالقرنین قرآن مجید - دکتر میر مهرداد میرسنجری

منبع : سایت ویکی پدیا به نشانی : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B0%D9%88%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%B1%D9%86%DB%8C%D9%86

ذو القرنین در قرآن

بسم الله الرحمن الرحیم

و یسئلونک عن ذى القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا.

و از تو اى محمد، درباره «ذو القرنین‏» مى‏پرسند در پاسخ ایشان بگو: بزودى، بخشى از سرگذشت او را، براى شما بازگو خواهم کرد

آیات 83 تا 98 سوره مبارکه کهف درباره زندگانى ذو القرنین مطالبى دارد که در قالب سه بخش اساسى در کتاب شریف تفسیر المیزان (1) آمده است:

الف - تفسیر آیات مربوط به ذو القرنین ب - بحث روایى این آیات شریفه ج - گفتارى پیرامون داستان ذو القرنین، به صورت قرآنى و تاریخى.

این مطلب در کتاب تفسیر نمونه (2) در دو بخش جداگانه آمده است که بخش اول آن به تفسیر آیات مربوطه، و بخش دوم به نکات آموزنده داستان و بحثهاى تاریخى و روایى آن اختصاص یافته است.

بنده پس از مطالعه دقیق این کتب تصمیم گرفتم که تفسیر این آیات و داستان ذو القرنین را بازنویسى کرده و آن را در اختیار قرآن دوستان بگذارم.

البته ناگفته نماند که درباره ذو القرنین و آیات قرآنى مربوط به او، کتابها و تالیفات زیادى نوشته شده است که حاصل زحمات محققین علوم قرآنى است که در پایان این کتاب فهرستى از آنها را ذکر خواهم کرد.

با مراجعه به بعضى از این کتابها دریافتم که تعدادى از آنها بیشتر به جنبه تاریخى موضوع پرداخته‏اند، اما در این نوشتار سعى شده تا جهت قرآنى قصه مورد توجه قرار گیرد. به عبارت دیگر، آنچه که درباره داستان ذو القرنین از قرآن فهمیده مى‏شود جمع‏آورى گردد. درباره جنبه تاریخى داستان هم سعى شده که به طور خلاصه و در قالب یک فصل در پایان کتاب به آن پرداخته شود.

بنابراین، همان طور که از نام کتاب پیداست، هدف اصلى ما طرح و بیان نکاتى است که از قرآن درباره این داستان فهمیده مى‏شود.

علامه طباطبایى در بحث روایى خود چنین فرموده است:

«خواننده عزیز باید بداند که روایات مروى از طرق شیعه و اهل سنت از رسول خداصلى الله علیه وآله و روایات مروى شیعه از ائمه هدى و... درباره داستان ذو القرنین، بسیار اختلاف دارند; آن هم اختلافهاى عجیب، و آن هم‏نه در یک بخش داستان، بلکه در تمامى خصوصیات آن! این اخبار در عین حال مشتمل بر مطالب شگفت‏آورى است که هر ذوق سلیمى از آن وحشت نموده و آن را محال مى‏داند و عالم وجود هم منکر آن است، لذا اگر خردمند اهل بحث آنها را با هم مقایسه نموده مورد دقت قرار دهد، هیچ شکى نمى‏کند در اینکه مجموع آن‏ها خالى از دسیسه و دستبرد و جعل و مبالغه نیست. از همه این مطالب غریب‏تر، روایاتى است که علماى یهود که به اسلام گرویده‏اند، از قبیل «وهب ابن منبه‏» و «کعب الاحبار»، نقل کرده‏اند، یا اشخاص دیگرى که از قرائن به دست مى‏آید که مطالب خود را از یهودیان گرفته‏اند! بنابراین دیگر چه فایده‏اى دارد که ما به نقل، استقصاء و احصاء آنها با آن کثرت و طول و تفصیلى که دارد بپردازیم؟ لاجرم، به پاره‏اى از جهات اختلاف آنها اشاره نموده و از آن مى‏گذریم، و به نقل آنچه که تا حدى از اختلاف مصون مانده است اکتفاء مى‏کنیم‏» (3) .

از این رو ما در اینجا بحث روایى نکرده‏ایم، ولى علاقه‏مندان مى‏توانند به تفسیر المیزان مراجعه نمایند.

در پایان هم باید این نکته را متذکر شد که چنین نیست که بتوان همه مطالب این کتاب را به تفسیر المیزان یا تفسیر نمونه نسبت داد، زیرا شاید جزئیاتى باشد که بطور صریح در این دو کتاب نیامده است; اما باید دانست که بدنه اصلى و بیش از نود درصد مطالب این کتاب چیزهایى است که از آن دو صحیفه شریفه گرفته و بازنویسى کرده‏ام.

در نتیجه، در همین جا آنچه ستایش و سپاس بر این اثر باشد را، نثار حضرت علامه طباطبایى‏رحمه الله و حضرت آیت‏الله مکارم شیرازى"مدظله" و گروه نویسندگان تفسیر نمونه مى‏نمایم و اذعان دارم که بنده فقط به صورت یک کار خدمات‏رسانى علمى، نقشى جزئى در این زمینه ایفا کرده‏ام. امید که این خدمت ناچیز مقبول درگاه احدیت قرار گیرد!

و لله الحمد

قم - مهرماه سال هفتاد و نه - محمدرضا امین زارع

 فصل اول

- مباحث مقدماتى

- چرا و به چه مناسبت داستان ذو القرنین در قرآن آمده است؟

- داستان ذو القرنین در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟

مباحث مقدماتى در این فصل، به یک سرى مباحث مقدماتى درباره ذو القرنین و چگونگى بیان داستان او در قرآن مى‏پردازیم و مباحث‏خود را در دو بخش جداگانه ذیل ارائه مى‏دهیم:

(بخش اول) چرا و به چه مناسبت داستان ذو القرنین در قرآن آمده است؟

(بخش دوم) داستان ذو القرنین در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟

در بخش اول، به پیشینه داستان ذو القرنین و روایت مفصلى درباره شان نزول آیات ذو القرنین مى‏پردازیم تا خوانندگان محترم را از محتواى داستان و علت انگیزش آن در قرآن آگاه سازیم. در بخش دوم نیز به روش عمومى قرآن در طرح داستان‏ها و قصص و من‏جمله داستان ذو القرنین پرداخته و ارزشهاى این نوع داستان‏گویى را یادآور مى‏شویم; «رب اشرح لى صدرى و یسرلى امرى واحلل عقدة من لسانى یفقهوا قولى‏»! (4)

چرا داستان ذو القرنین در قرآن آمده است؟ (5)

نام ذو القرنین و وقایع مربوط به بزرگى و عظمت او قبل از اینکه داستانش در قرآن نازل شود معروف بوده است. مردم او را به عنوان ذو القرنین مى‏شناختند و این از نظر قرآن و قرائن اطراف آیات، مسلم است. نیز، معلوم است که نزول این آیات، بر اساس سؤالى بوده که مردم از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله درباره ذو القرنین کرده‏اند.

اما اینکه این سؤال از طرف چه کسانى و چگونه مطرح شده است، پرسشى است که پاسخ آن را در روایت زیر جستجو مى‏کنیم; در تفسیر المیزان چنین آمده است:

صاحب کتاب تفسیر قمى از امام صادق‏علیه السلام روایت کرده است که فرمود: سبب نزول سوره کهف این بود که قریش سه نفر را به قبیله نجران فرستادند تا از یهودیان آن دیار مسائلى را بیاموزند و با آن رسول خداصلى الله علیه وآله را بیازمایند. آن سه نفر «نضربن حارث بن کلده‏»، «عقبة‏بن ابى‏معیط‏» و «عاص بن وائل سهمى‏» بودند.

این سه نفر به سوى نجران حرکت کرده و جریان را با علماى یهود در میان گذاشتند...

ادامه روایت در آن کتاب چنین آمده است:

یهودیان گفتند: سه مساله از او بپرسید، اگر آن طور که ما مى‏دانیم پاسخ داد، در ادعایش راستگو است. آنگاه از یک مساله دیگر بپرسید، اگر گفت مى‏دانم، بدانید که دروغگو است. گفتند: آن مسائل چیست؟ جواب دادند که از او از احوال جوانانى بپرسید که در قدیم الایام بودند و از میان مردم خود بیرون شده و غایب گشتند و در غیبتگاه خود خوابیدند. از او بپرسید چقدر خوابیدند؟ نفراتشان چند بود؟ چه چیز از غیر جنس خود همراهشان بود؟ و داستانشان چه بود؟

مطلب دوم اینکه از او بپرسید داستان موسى که خدایش دستور داد از یک عالم پیروى کن و از او تعلم گیر چه بود؟ آن عالم که بود؟ موسى چگونه از او پیروى کرد؟ و سرگذشت موسى با او چه بود؟

سوم اینکه از او از سرگذشت‏شخصى بپرسید که میان مشرق و مغرب عالم گردید تا به سد یاجوج و ماجوج رسید; او که بوده؟ و داستانش چگونه بوده است؟

یهودیان پس از عرضه این مسائل جواب آن‏ها را نیز به فرستادگان قریش دادند و گفتند: اگر این طور که ما شرح دادیم جواب داد، صادق است، وگرنه دروغ مى‏گوید.

فرستادگان قریش پرسیدند: آن یک سؤال دیگر که گفتید چیست؟ گفتند: از او بپرسید که قیامت چه وقت‏به‏پا مى‏شود؟ اگر ادعا کرد که من مى‏دانم قیامت چه موقع به‏پا مى‏شود، دروغگو است، ولى اگر گفت جز خدا کسى تاریخ آن را نمى‏داند، راستگو است.

فرستادگان قریش به مکه برگشتند، نزد ابوطالب جمع شدند و گفتند: پسر برادرت ادعا مى‏کند که اخبار آسمان‏ها برایش مى‏آید، ما از او چند پرسش مى‏کنیم، اگر جواب داد، مى‏دانیم که راستگو است، وگرنه مى‏فهمیم که دروغ مى‏گوید! ابوطالب گفت: هر چه دلتان مى‏خواهد بپرسید!

آن‏ها آن مسائل را مطرح کردند. رسول خداصلى الله علیه وآله فرمود: فردا جواب‏هایش را مى‏دهم; اما در وعده‏اى که داد «ان‏شاءالله‏» نگفت. به همین جهت، چهل روز وحى از او قطع شد تا آنجا که رسول خداصلى الله علیه وآله غمگین گردید و (بعضى از) یارانش که به وى ایمان آورده بودند به شک افتادند، و قریش شادمان شده و به استهزاء و آزار ایشان پرداختند; ابوطالب نیز سخت در اندوه شد.

پس از چهل شبانه‏روز، سوره کهف بر پیامبر نازل شد. رسول‏خداصلى الله علیه وآله از جبرئیل سبب تاخیر را پرسید؟ (جبرئیل) گفت:ماقادرنیستیم‏ازپیش‏خود نازل شویم جز به اذن خدا. (6)

مى‏دانید که سوره کهف شامل سه داستان است: داستان اصحاب کهف، داستان حضرت موسى‏علیهم السلام و حضرت خضرعلیهم السلام و داستان ذو القرنین که طبق روایت‏بالا، به خاطر سؤال آزمایشى مشرکان مکه از حضرت محمدصلى الله علیه وآله نازل شده است.

داستان ذو القرنین در قرآن به چه صورت مطرح شده است؟

پیشتر گفتیم که طرح داستان ذو القرنین در قرآن، براساس سؤالى بوده که مردم از پیامبر اکرم کرده بودند. حال به چگونگى و کیفیت طرح این داستان در قرآن مى‏پردازیم.

روش عمومى طرح داستان‏ها در قرآن

عموما وقتى قرآن کریم داستان واقعه یا شخصى از گذشتگان را ذکر مى‏کند، روش خاصى دارد; به جزئیات افراد و اشخاص و موضوعات نمى‏پردازد و متعرض جزئیاتى که در اصل واقعه یا نتیجه قرآنى آن دخالتى ندارند نمى‏شود; بلکه تنها نقاط کلیدى و اساسى را مطرح کرده و در مواردى، حتى نتیجه‏گیرى آن را هم به مخاطب واگذار مى‏نماید. البته این طبیعى است که از لابه‏لاى بعضى جملات و کلمات، مى‏توان بعضى جزئیات را هم به دست آورد که این هم یکى از ظرایف هنرى قصه‏هاى قرآنى است.

طرح داستان ذو القرنین به همان روش عمومى در مورد داستان ذو القرنین نیز، اگرچه بر اساس طرح سؤالى بوده است و قاعدتا باید پاسخ آن مطابق نظر سؤال کننده و تامین کننده پرسش او باشد، ولى در عین حال، قرآن پاسخ را طورى آورده که هم نظر سائل برآورده شود و هم نتیجه‏اى که خود قرآن مى‏خواهد از آن گرفته شود. بنابراین، طبق روش عمومى خود، نام اصلى ذو القرنین، تاریخ زندگى، ولادت، نسب و سایر مشخصاتش را ذکر نکرده است. در مورد خصوصیات شخصى، فقط به دینى که از آن پیروى مى‏کرده و توانایى جسمى و مدیریتى‏اى که داشته است اکتفا کرده و در مورد تاریخ زندگیش، تنها به سفرهاى سه‏گانه او اشاره نموده و درباره فعالیت‏هاى او فقط به ذکر کارهایى چون برخوردش با مردم سرزمین‏هاى مختلف در طى همان سفرهاى سه‏گانه پرداخته است.

البته، روح زندگى یک فرد و آنچه مى‏تواند براى دیگران آموزنده باشد همین است; یعنى اینکه یک شخص از چه امکاناتى برخوردار بوده و چه اعتقاداتى داشته است؟ و اگر اعتقادات صحیحى داشته، بر اساس آن ایمان و عقیده و با استفاده از توانایى‏هایش، چه نوع فعالیت‏هایى انجام داده و با دیگران چه رفتارى کرده است؟ نکته مهم دیگر اینکه آیا در میدان عمل و میدان استفاده از آن امکانات، خدا و قیامت را در نظر داشته است‏یا خیر؟

 فصل دوم

- توضیح آیات قرآن و علت نزول این آیات و معرفى ذو القرنین

- سفر به مغرب

- سفر به مشرق

- سفر به طرف کوه‏هاى یاجوج و ماجوج

- ساختن سد

توضیح آیات قرآن

«و یسئلونک عن ذى القرنین قل ساتلوا علیکم منه ذکرا»

و از تو اى پیامبر درباره ذو القرنین سؤال مى‏کنند، در پاسخ ایشان بگو:به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى‏کنم. (7)

«انا مکنا له فى الارض و اتیناه من کل شى‏ء سببا» ما او را در روى زمین قدرت و حکومت دادیم و اسباب هر چیز را در اختیارش گذاشتیم.

 سفر به مغرب

«فاتبع سببا» ذو القرنین از این اسباب و وسایل استفاده کرد و راه سفر را در پیش گرفت.

«حتى اذا بلغ مغرب الشمس وجدها تغرب فى عین حماة و وجد عندها قوما» تا به غروبگاه آفتاب رسید. در آنجا چنین در نظرش مجسم شد که خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گل‏آلود فرو مى‏رود و در آنجا مردمى را دید که مجموعه‏اى از انسان‏هاى نیک و بد بودند.

«قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب و اما ان تتخذ فیهم حسنا» گفتیم اى ذو القرنین، آیا مى‏خواهى بدان ایشان را مجازات کنى، یا روش نیکویى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمایى؟

«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا»

ذو القرنین گفت: ما کسى را که ستم ورزیده مجازات خواهیم کرد; سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازاتى شدید خواهد نمود; یعنى ظالمان و ستمگران، هم مجازات این دنیا را مى‏کشند و هم عذاب آخرت را.

«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى وسنقول له من امرنا یسرا» و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکوتر - بیشتر از استحقاقش - خواهد داشت و ما به فرمان خود، او را به کارى آسان واخواهیم داشت.

سفر به مشرق

ذو القرنین سفر خود را به غرب پایان داد و دوباره عزم سفر کرد; قرآن مى‏گوید:

«ثم اتبع سببا» سپس بار دیگر از وسایلى که در اختیار داشت استفاده کرد و به طرف مشرق حرکت نمود.

«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا»

همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرایى نزدیک به محل طلوع خورشید رسید. در آنجا دید که خورشید بر جمعیتى طلوع مى‏کند که برایشان در برابر تابش آفتاب، هیچ‏گونه پوشش و سایبانى قرار نداده بودیم. (8)

«کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا» آرى، ذو القرنین این چنین بود! و ما به خوبى از امکانات و فعالیت‏هاى او آگاه بودیم.

برگشت از مشرق و سفر به طرف کوه‏هاى یأجوج و مأجوج

«ثم اتبع سببا» باز از وسایل مهمى که در اختیار داشت استفاده کرد و به قصد سفر حرکت نمود.

«حتى اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا».

همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه، قومى را یافت که هیچ سخنى را نمى‏فهمیدند; یعنى خیلى ساده و بسیط‏الفهم بودند.

«قالوا یا ذا القرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فى الارض فهل نجعل لک خرجا على ان تجعل بیننا و بینهم سدا» آن گروه - وقتى ذو القرنین را با آن قدرت و توانایى دیدند - به او گفتند: اى ذو القرنین، طایفه یاجوج و ماجوج در این سرزمین فساد مى‏کنند، آیا حاضرى پولى از ما بگیرى و میان ما و آن‏ها سدى ایجاد نمایى؟!

«قال ما مکنى فیه ربى خیر فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما».

ذو القرنین در پاسخ آنان گفت: اموال و امکاناتى که پروردگارم در اختیارم گذاشته، از آنچه شما پیشنهاد مى‏کنید بهتر است. بنابراین من از شما اجر و مزد نمى‏خواهم! فقط مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن‏ها سد محکمى ایجاد نمایم!

ساختن سد

«اتونى زبر الحدید حتى اذا ساوى بین الصدفین قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» در ابتداى کار سدسازى، ذو القرنین چنین دستور داد: قطعات بزرگ آهن برایم بیاورید و آن‏ها را روى هم بچینید تا اینکه کاملا میان دو کوه را بپوشانند. بعد گفت: در اطراف آن آتش بیفروزید و در آن بدمید. (9)

آنان چنین کردند تا قطعات آهن سرخ و گداخته گردید.

«قال اتونى افرغ علیه قطرا» بعد گفت: اکنون مس مذاب برایم بیاورید تا روى این بریزم!

و به این ترتیب، سدى آهنین در مقابل یاجوج و ماجوج ایجاد کرد، چنان که قرآن مى‏گوید:

«فما اسطاعوا ان یظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور کرده یا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ایجاد کنند.

«قال هذا رحمة من ربى.» ذو القرنین در پایان کار سد گفت: این سد خود نعمت و رحمتى از پروردگار من است!

«فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا» گمان نکنید این یک سد جاودانى و ابدى است، بلکه آن زمان که وعده پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‏کوبد و به یک سرزمین صاف و هموار مبدل مى‏سازد و وعده پروردگارم حق است و تحقق خواهد یافت (وعده‏اى که بر اساس آن، در آستانه رستاخیز سازمان دنیا به هم خورده و تمامى استحکامات آن فرو خواهد ریخت).

پایان آیات

فصل سوم

- داستان ذو القرنین

- ذو القرنین که بود؟

- مسافرت‏هاى ذو القرنین

همانطور که در گذشته عرض کردیم، قرآن فقط به چند جهت از شخصیت ذو القرنین اشاره کرده است. البته بعضى جوانب را نیز مى‏توان از لابه‏لاى کلمات و جملات داستان به دست آورد که در اینجا به یک‏یک آن موارد اشاره کرده و به توضیح آن مى‏پردازیم.

نام ذو القرنین

ذو القرنین، قبل از اینکه داستانش در قرآن بیاید و حتى در زمان زندگى‏اش به همین نام خوانده مى‏شده است و این چنین نیست که بعدها این لقب را گرفته باشد. این نکته از این آیات قرآن یعنى «یسئلونک عن ذى‏القرنین‏» از تو اى پیامبر، درباره ذو القرنین سؤال مى‏کنند; «قلنا یا ذاالقرنین‏» ما گفتیم اى ذو القرنین، و «قالوا یا ذاالقرنین‏» آن قوم گفتند: اى ذو القرنین به خوبى استفاده مى‏شود.

از جمله اول بر مى‏آید که در عصر رسول خداصلى الله علیه وآله، قبل از نزول این قصه، چنین اسمى بر سر زبان‏ها بوده است که از آن جناب داستانش را پرسیده‏اند، و از دو جمله بعدى نیز به خوبى معلوم مى‏شود که ذو القرنین در زمان حیاتش همین لقب را داشته و او را به این نام خطاب مى‏کرده‏اند.

توانایى‏هاى ذو القرنین

ذو القرنین از قدرت و مکنت‏بسیارى برخوردار بود و خداوند وسایل غلبه بر مشکلات و دست‏یابى به اهداف مهم زندگى را به او عنایت کرده بود. این اسباب و وسایل، شامل علم و دین، عقل و درایت، نیروى جسمى، مال و لشکر زیاد، وسعت قلمرو، قدرت مدیریت و امثال آن بودند، و همه این خصوصیات از آیه کریمه زیر به خوبى استفاده مى‏شود:

«انا مکنا له فى الارض واتیناه من کل شى‏ء سببا» ما او را در زمین قدرت و حکومت دادیم و وسایل دست‏یابى به هر چیزى را در اختیارش گذاردیم.

البته، از مجموعه داستان نیز این مطلب فهمیده مى‏شود; توانایى اینکه به مشرق و مغرب آفتاب برود و آن سد عظیم را با توجه به وسایل آن روزگار بسازد و قدرت خود را در دورترین نقاط زمین اعمال کند، همه و همه، شاهد قدرت و توانایى بسیار او مى‏باشد.

دین ذو القرنین

ذو القرنین مردى مؤمن به خداوند و روز قیامت و متدین به دین حق بوده است (10) و این نکته از آیات زیر به دست مى‏آید:

«قال اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا» ذو القرنین گفت: ما کسى را که ستم ورزیده مجازات خواهیم کرد. سپس او به سوى پروردگارش باز مى‏گردد و خداوند او را مجازات شدیدى خواهد نمود.

«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى‏» و اما کسى که ایمان آورد و عمل صالح انجام دهد، پاداشى نیکو خواهد داشت.

«قال هذا رحمة من ربى فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء و کان وعد ربى حقا» ذو القرنین در پایان کار سدسازى گفت: این سد نعمت و رحمتى از سوى پروردگار من است و هنگامى که فرمان پروردگارم فرارسد، آن را در هم مى‏کوبد و وعده پروردگار حق است و تحقق خواهد یافت.

مقام و حکومت دینى ذو القرنین

از مجموع این آیات بر مى‏آید که او داراى مقام و حکومتى دینى بوده است. در آیه کریمه زیر مى‏خوانیم:

«قلنا یا ذا القرنین اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسنا» ما به ذو القرنین گفتیم: اى ذو القرنین! آیا مى‏خواهى بدان ایشان را مجازات کنى یا روش نیکویى در مورد آن‏ها انتخاب مى‏نمایى؟

خداوند طبق این آیه به او اختیار تام مى‏دهد، و این خود شاهد بر این مطلب است که وى از سوى وحى الهى یا پیامبرى از پیامبران، تایید و راهنمایى مى‏شده است. (11)

این مطلب از جواب ذو القرنین به این فراز روشن‏تر مى‏شود، گویا هدف او از بیان چنین جوابى، اشاره به این نکته است که مردم در برابر دعوت به توحید و مبارزه با شرک، به دو گروه تقسیم خواهند شد; کسانى که تسلیم این برنامه سازنده الهى شوند، که مطمئنا پاداشى نیکو خواهند داشت و در امنیت و آسودگى خاطر زندگى خواهند کرد، و آنها که در برابر این دعوت موضع‏گیرى خصمانه داشته و به ظلم و فساد ادامه دهند، که مجازات خواهند گردید.

علاوه بر این، در آیه‏اى دیگر نیز مى‏خوانیم:

«کذلک و قد احطنا بما لدیه خبرا» کار ذو القرنین چنین بود، و ما به خوبى از امکانات و آنچه نزد وى صورت مى‏گرفت، اطلاع داشتیم.

ظاهرا این آیه هم کنایه از این مطلب است که آنچه او تصمیم‏مى‏گرفت،به هدایت‏خداوند و امر او بود و در هیچ کارى اقدام نمى‏نمود،مگر آن‏که خداوند او رامامورکرده بود.

بنابراین، مجموع این آیات این مفهوم را مى‏رساند که مکالمه خداوند سبحان با ذو القرنین از سوى پیامبرى که همراه او بوده صورت مى‏گرفته است و او حکومتى مثل حکومت جناب طالوت بر بنى‏اسرائیل داشته است. (12)

این حکومت از طرف خدا و با الهام پیامبرى از پیامبران بوده و کارهایش رانیز به هدایت همان پیامبر انجام مى‏داده است.

یک سؤال و پاسخ آن

در اینجا سؤالى پیش مى‏آید و آن اینکه مى‏بینیم که خداوند مى‏فرماید: «ما به ذو القرنین گفتیم...»، بنابراین چرا مفسران صریحا نگفته‏اند که ذو القرنین خود پیامبرى از پیامبران الهى بوده است؟

پیش از این گفتیم که گفتگوى خداوند با انسان، امکان دارد به صورت «گفتگوى پیامبرى‏» یا «الهام‏» یا «گفتگو از طریق یک پیامبر» باشد، لذا معلوم نیست که ذو القرنین واقعا پیامبر باشد و گفتگوى خداوند سبحان با وى از نوع وحى پیامبرى باشد; چرا که اگر ایشان پیامبر بود، همچون بسیارى دیگر از پیامبران که در قرآن نامشان آمده است، به پیامبرى او نیز تصریح مى‏شد. مثل «واذکر فى الکتاب اسمعیل انه کان صادق الوعد وکان رسولا نبیا» و در این کتاب از اسماعیل یاد کن، که در وعده‏هایش صادق بود و رسول و پیامبر بود. (13)

«و ان الیاس لمن المرسلین‏» و الیاس از رسولان [ما] بود. (14)

و همچنین آیات 41 سوره مریم و 133 سوره صافات و آیات بسیار دیگرى که در آن به پیامبرى رسولان الهى تصریح شده‏است.

بنابراین، نمى‏توان با اطمینان گفت که ذو القرنین پیامبر بوده است و پیامبرى کسى را نیز با احتمال نمى‏توان اثبات کرد.

مسافرت‏هاى ذو القرنین

مهم‏ترین چیزى که از تاریخ زندگى ذو القرنین در قرآن آمده است، مسافرت‏هاى سه‏گانه او به نقاط مختلف دنیا است; مسافرت به مغرب، مسافرت به مشرق و برگشت از مشرق به طرف کوه‏هاى یاجوج و ماجوج. باید توجه داشت که ذکر مشرق و مغرب به خاطر آن نیست که او فقط به مشرق و مغرب سفر کرده، بلکه منظور این است که از محل زندگى خود تا مغرب و از آنجا تا مشرق و از مشرق تا محل کوه‏هاى یاجوج و ماجوج مسیرى طولانى را طى کرده است. ذکر این مناطق شاید بدان جهت است که پرسش سؤال کنندگان درباره ذو القرنین همین بوده; یعنى پرسیدند آن شخصى که به مشرق و مغرب عالم سفر کرد تا به سد یاجوج و ماجوج رسید که بود؟

اما این که هدف او از این کار چه بوده، از شکل بیان آن در قرآن کریم، چنین به نظر مى‏رسد که او به منظور گسترش عدالت در جهان و خدمت‏به مردم سفر مى‏کرده است.

مسافرت به مغرب

ذو القرنین در اولین مسافرت خود به طرف مغرب حرکت کرد و آنقدر در خشکى پیش رفت تا به غروبگاه خورشید رسید. در آنجا احساس کرد که خورشید در چشمه یا دریایى تیره و گل‏آلود (15) فرو مى‏رود. احتمالا منظور این است که او به ساحل دریایى رسید که دیگر ماوراى آن امید خشکى نمى‏رفت و چنین به نظرش مى‏رسید که آفتاب در دریا غروب مى‏کند; چون انتهاى افق به دریا چسبیده بود. ذو القرنین در این منطقه به طایفه‏اى برخورد:

«قلنا یا ذاالقرنین اما ان تعذب واما ان تتخذ فیهم حسنا» به ذو القرنین گفتیم: اى ذو القرنین! بدان ایشان را مجازات مى‏کنى یا روشى نیکو در مورد آنان انتخاب مى‏نمایى؟

این نکته از آیه کریمه فوق به دست مى‏آید که آن طایفه مجموعه‏اى از افراد نیک و بد بودند; چون اگر همه مردمى خوب و صالح بودند و در میان ایشان ظالم و مفسد وجود نداشت، چگونه ممکن بود که خداوند به او چنین اختیار تامى بدهد؟ (16)

از لحن این آیه و پاسخ ذو القرنین که چند سطر بعد مى‏آید، چنین به نظر مى‏رسد که در آن منطقه ظلم و فسادى برپا بوده است; زیرا هر دو جا عذاب و مجازات اول گفته شده است.

بالاخره خداوند طبق آیه کریمه بالا به ذو القرنین اختیار داد و پرسید که با ایشان چه مى‏کنى؟ ذو القرنین برنامه خود را چنین بیان کرد: مردم این منطقه از جهت صلاح و فساد به دو دسته اصلى تقسیم مى‏شوند: یک عده ظالمان و فاسدان که در مقابل روند زندگى و حیات انسانى اخلال ایجاد مى‏کنند و عده دیگر، صالحان و کسانى که در جهت مصالح حیات و زندگى بشر حرکت مى‏کنند. این دو گروه، با دو گونه برخورد روبه‏رو خواهند شد; چنان که در آیات مى‏خوانیم:

«اما من ظلم فسوف نعذبه ثم یرد الى ربه فیعذبه عذابا نکرا».

هر کس ظلم و فساد کند، او را مجازات مى‏کنیم و خداوند نیز او را بعد از مرگ عذاب خواهد کرد.

«واما من امن و عمل صالحا فله جزاء الحسنى و سنقول له من امرنا یسرا».

و هرکس‏ایمان بیاورد و رفتارهایى نیکو داشته باشد، پاداشى‏نیکوتر ازاستحقاقش خواهد داشت و ما به فرمان خود او را به کارى آسان وا خواهیم داشت; یعنى از امنیت، رفاه و امکانات‏اجتماعى این دنیا و پاداش آخرت برخوردار خواهد شد و ما نیز قوانین سهل و آسانى برایش وضع خواهیم کرد.

مسافرت به مشرق

ذو القرنین بعد از مجازات ستمگران آن قوم غربى و برقرارى امنیت و احتمالا وضع یک سرى قوانین براى مردم آن منطقه، سفر خود را به مغرب زمین پایان داد و به طرف مشرق حرکت کرد.

«ثم اتبع سببا حتى اذا بلغ مطلع الشمس‏» دوباره وسایل سفر را فراهم آورد و به سوى مشرق حرکت کرد تا به محل طلوع خورشید رسید.

مسافرت به مشرق همان طورکه گفتیم، ذو القرنین مسافرت دوم خود را از مناطق غربى به طرف مشرق زمین شروع کرد و تا دورترین مناطق شرقى (17) پیش رفت و در آخرین صحراى شرقى به مردمى برخورد کرد که از جهت تمدن در سطح بسیار پایینى بودند:

«حتى اذا بلغ مطلع الشمس وجدها تطلع على قوم لم نجعل لهم من دونها سترا» همچنان به راه خود به طرف مشرق ادامه داد تا به صحرایى نزدیک محل طلوع خورشید رسید و در آنجا دید که خورشید بر جمعیتى طلوع مى‏کند که در برابر تابش آن، هیچ گونه پوشش و سایبانى برایشان قرار نداده بودیم.

آن مردم در صحرا و بر روى خاک زندگى مى‏کردند و هنوز به این سطح فکرى نرسیده بودند که اهمیت‏خانه‏سازى و یا چادر زدن را بفهمند، چه رسد به این که علم ساختمان‏سازى و خیمه‏زدن را بدانند یا بیاموزند. حتى عده‏اى از مفسرین، با برداشت از همین آیه قرآن گفته‏اند که این جمعیت‏به صورت عریان و یا با پوشش بسیار کمى زندگى مى‏کرده‏اند; پوششى که بدن آن‏ها را از آفتاب نمى‏پوشانیده است.

اینکه ذو القرنین در این منطقه، براى رهایى آنان از این وضع سخت زندگى چه کرد، از آیات قرآن چیزى در این مورد به دست نمى‏آید.

یک پرسش و پاسخ آن

حال ممکن است‏شما بگوئید چرا قرآن این داستان را بدین صورت سربسته نقل کرده است؟ و این گونه نقل داستان چه فایده‏اى مى‏تواند داشته باشد؟

در پاسخ مى‏گوئیم که اصل داستان ذو القرنین براى پاسخ به سؤالى است که از پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله پرسیدند: آن مردى که به مشرق و مغرب عالم سفر کرد تا به سد یاجوج و ماجوج رسید که بود؟ و داستانش چه بود؟ بنابراین مجموع داستان با هدف پاسخگویى به آن سؤال مطرح شده است و همین اندازه در پاسخ آنان کافى و نتیجه‏بخش بوده است. علاوه بر این، سایر قسمت‏هاى داستان، نکات جالبى دارد که در فصل «نکات جالب و پندآموز» به برخى از آن نکته‏ها اشاره خواهیم‏کرد.همچنین‏بایداضافه‏کرد که هنوز کسى ادعا نکرده است که تمام جوانب این آیات را فهمیده و درک کرده، لذا ممکن است در آینده نکات تازه‏اى‏از این آیات به دست آید.

سفر به کوه‏هاى یأجوج و مأجوج

ذو القرنین بعد از مسافرت به منتهى‏الیه مشرق دوباره حرکت کرد، سرزمین‏ها را در نوردید تا به تنگه‏اى در میان یک سد طبیعى طولانى رسید. این سد طبیعى، احتمالا کوه‏هایى بوده که همچون یک دیوار عظیم بین دو منطقه فاصله انداخته بودند و تنها راه ارتباطى بین آن دو منطقه، تنگه‏اى بیش نبوده است; تنگه‏اى که آن رشته کوه‏هاى طولانى را به دو نیم کرده و تبدیل به دو دیوار مى‏کرده است و ظاهرا کلمه «سدین دو سد» در قرآن به همین معناست:

«ثم اتبع سببا حتى اذا بلغ بین السدین وجد من دونهما قوما» همچنان راه خود را ادامه داد تا به میان دو کوه رسید و در کنار آن دو کوه مردمى را یافت... .

نزدیک آن تنگه، گروهى از مردم زندگى مى‏کردند و این همان تنگه‏اى است که به درخواست مردم ساکن آن منطقه، سد ذو القرنین بر آن ساخته شد.

مردمى که نزدیک آن تنگه زندگى مى‏کردند این مردم، از نظر فهم افراد بسیار ساده‏اى بودند. مرحوم علامه طباطبایى در توضیح آیه کریمه «وجد من دونهما قوما لا یکادون یفقهون قولا» در نزدیکى آن دو کوه مردمى را دید که هیچ سخنى را نمى‏فهمیدند، چنین فرموده است: «این جمله کنایه از سادگى و بساطت فهم آن مردم است‏» (18) .

اما در عین حال که در این حد از فهم و سادگى بودند، با دیدن ذو القرنین و شناخت توانایى‏هاى او، از وى درخواست‏ساختن سدى کردند و از پیشنهاد پرداخت دستمزد به ذو القرنین معلوم مى‏شود که هم داراى فهم اقتصادى بوده‏اند و هم امکانات اقتصادى داشته‏اند. همچنین از نظر نیروى کار، شناخت آهن و فلزها و توانایى و امکان بهره‏بردارى از آن، در حد قابل قبولى بوده‏اند که جزئیات آن در ضمن داستان سدسازى معلوم خواهد شد.

پیشنهاد و درخواست‏ ساختن سد

مردمى که نزدیک آن تنگه زندگى مى‏کردند، از هجوم و غارت اقوام یاجوج و ماجوج در زحمت و شکنجه بودند. اقوام‏یاجوج و ماجوج طوایفى جنگ‏طلب و غارتگر بودند که در جایى‏پشت‏آن تنگه‏و کوه‏ها زندگى مى‏کردند و هر از گاهى از طریق آن تنگه به این مردم حمله کرده و آن‏ها را قتل و غارت مى‏کردند. لذا این تنگه، محل نفوذ یا موضعى سوق الجیشى براى برترى نظامى آن اقوام غارتگر بوده است.

این مردم مظلوم وقتى قدرت و توانایى ذو القرنین را دیدند، مقدم او را غنیمت‏شمرده و دست‏به دامن او زدند:

«قالوا یا ذا القرنین ان یاجوج و ماجوج مفسدون فى الارض‏» گفتند: اى ذو القرنین، اقوام یاجوج و ماجوج در این زمین فساد و ظلم مى‏کنند.

و از او تقاضاى ساختن مانعى در مقابل حمله آن طایفه ستمگر کردند و تاکید نمودند که در مقابل ساختن این سد، اموالى را نیز به‏عنوان دستمزد پرداخت‏خواهند کرد:

«فهل نجعل لک خرجا على ان تجعل بیننا و بینهم سدا» آیا حاضرى پولى از ما بگیرى و میان ما و آن‏ها سدى ایجاد کنى؟

ذو القرنین پیشنهاد اجرت آن‏ها را نپذیرفت و گفت: من به اموال شما احتیاجى ندارم و از شما اجر و مزدى نمى‏خواهم:

«قال ما مکنى فیه ربى خیر» ذو القرنین در جواب ایشان پاسخ داد: اموال و امکاناتى که پروردگارم در اختیارم گذاشته، از مالى که شما به من وعده مى‏دهید بهتر است.

با این حال گفت: اگر مى‏خواهید چنین مانعى بسازم، باید مرا با کارگران خود کمک کنید و مصالح ساختمانى بیاورید:

«فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما» اجر و مزد نمى‏خواهم، فقط مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن‏ها سد محکمى ایجاد کنم!

بالاخره قرار شد سدى با نیروى انسانى مردم و طراحى، مدیریت و اجراى ذو القرنین ساخته شود و بدین ترتیب، کار سدسازى شروع شد.

سدسازى

ابتدا ذو القرنین دستور داد تا قطعات بزرگى از آهن بیاورند و آن‏ها را درون تنگه روى هم بچینند:

«اتونى زبر الحدید» قطعات‏بزرگ‏آهن برایم بیاورید و آن‏ها را روى هم بچینید.

مردم آهن زیادى آوردند و بر روى هم چیدند تا بالاخره تنگه میان دو کوه پر شد:

«حتى اذا ساوى بین الصدفین‏» آنگاه گفت: هیزم و مواد آتش‏زا بیاورید و در اطراف سد آتش روشن کنید و با نصب دم‏هاى آهنگرى (و وسایلى از این قبیل) در اطراف سد، در آتش بدمید تا قطعات آهن سرخ و گداخته شود.

«قال انفخوا حتى اذا جعله نارا» گفت: در آتش بدمید. آنان چنین کردند، تا حدى که آتش قطعات آهن را کاملا سرخ و گداخته کرد.

در مرحله آخر مجموعه آن سد آهنین را با لایه‏اى از مس پوشانید تا آن را از نفوذ هوا و پوسیدن حفظ کند: «قال اتونى افرغ علیه قطرا» گفت:اکنون‏مس‏مذاب‏برایم‏بیاورید تا روى این سد بریزیم.

در حقیقت او مى‏خواست آهن آلات را با حرارت به یکدیگر پیوند داده و با ریختن مس مذاب روى آن‏ها سد یکپارچه و غیرقابل نفوذى به وجود آورد.

گویا در دانش امروز اثبات شده است که اگر مقدارى مس به آهن اضافه کنند، مقاومت آن را بسیار زیادتر مى‏کند. و ذو القرنین اقدام به چنین کارى کرد.

سرانجام سد آهنین و مرتفع ذو القرنین ساخته شد و به صورت مانعى مستحکم بر سر راه اقوام یاجوج و ماجوج قرار گرفت. آن‏چنان مرتفع که نمى‏توانستند از روى آن عبور کنند، و به قدرى مستحکم که نمى‏توانستند در آن حفره یا راه نفوذى ایجاد کنند:

«فما اسطاعوا ان یظهروه وما استطاعوا له نقبا» پس از آن، دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور کرده یا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ایجاد کنند.

در اینجا ذو القرنین از فرصت استفاده کرده و مردم را به یاد خداوند، نعمات او و قیامت مى‏اندازد و توجه مى‏دهد که این امنیت، نتیجه مرحمت و لطف خداوند است و باید بدانند که دنیا و آنچه در آن است، فقط مدت زمان معینى خواهد ماند و آن هنگام که خداوند بخواهد، در آستانه قیامت، همه چیز ویران خواهد شد:

«قال هذا رحمة من ربى‏» گفت: این سد خود نعمتى از سوى پروردگار من است.

یعنى این خداوند بود که از رحمت‏خود اراده کرد تا سد و سپرى براى شما مردم در مقابل اقوام یاجوج و ماجوج ایجاد کنیم، اما بدانید:

«فاذا جاء وعد ربى جعله دکاء وکان وعد ربى‏حقا» هنگامى‏که وعده پروردگارم (قیامت) فرا رسد،آن را در هم مى‏کوبد و وعده پروردگارم حق است و مطمئنا تحقق خواهد یافت.

فصل چهارم

نکات جالب و پندآموز

یکى از مهم‏ترین قسمت‏هاى نقل هر داستان، طرح نکات جالب و آموزنده آن است.در این فصل به پیروى از کتاب ارزنده تفسیر نمونه و با بهره‏گیرى از آن، دوازده نکته جالب و پندآموز از داستان ذو القرنین را بازنویسى کرده و تقدیم مى‏نماییم:

1- نخستین درسى که از این داستان مى‏آموزیم، آن است که در این جهان هیچ کارى بدون توسل به اسباب آن انجام نمى‏گیرد. به همین جهت، خداوند براى پیشرفت کار ذو القرنین اسباب پیشرفت و پیروزى را به او داد: «واتیناه من کل شى‏ء سببا» و وسایل دستیابى به هر چیزى را در اختیارش گذاردیم و او هم از این اسباب به خوبى بهره گرفت: «فاتبع سببا». بنابراین آن‏ها که انتظار دارند بدون تهیه اسباب و وسایل لازم و بدون استفاده از آن‏ها به پیروزى برسند، به جایى نخواهند رسید، حتى اگر ذو القرنین باشند!

2- یک مدیریت فراگیر، نمى‏تواند نسبت‏به تفاوت و تنوع مجموعه تحت اداره‏اش و شرایط مختلف آن‏ها بى‏اعتنا باشد، به همین دلیل ذو القرنین که صاحب یک حکومت الهى بود، به هنگام برخورد با اقوام گوناگون که هرکدام زندگى مخصوص به خود داشتند، متناسب با آن‏ها رفتار کرد و همه را زیر بال و پر خویش گرفت.

3- تکلیف شاق هرگز مناسب یک حکومت عدل نیست. به همین دلیل ذو القرنین بعد از آن که تصریح کرد: من ظالمان را مجازات خواهم کرد و صالحان را پاداش نیکو خواهم داد، اضافه نمود: «وسنقول له من امرنا یسرا»; یعنى ما براى مردم صالح این سرزمین قوانین و برنامه‏هاى آسانى وضع خواهیم کرد تا توانایى انجام آن را از روى میل و رغبت و شوق داشته باشند.

4- از نکات جالب این داستان وجود سه نوع متفاوت از مردم به طور همزمان در مناطق مختلف مى‏باشد، مردمى گرفتار ظالمین داخلى و تا حدى متمدن، به طورى که گویا ذو القرنین بعد از برقرارى نظم و مجازات ظالمین، براى آنان قوانینى هم وضع کرد; مردمى از جهت تمدن در حد صفر، به طورى که حتى سایبانى هم براى خود نساخته بودند; و مردمى دیگر از جهت صنعت و اقتصاد در حدى مطلوب، ولى گرفتار ناامنى و غارتگران خارجى.

5- ذو القرنین حتى جمعیتى را که به گفته قرآن سخنى نمى‏فهمیدند و ساده‏لوح بودند، از نظر دور نداشت و به درددل آن‏ها گوش فراداد و نیازشان را برطرف ساخت و میان آن‏ها و دشمنشان سد محکمى برپا کرد; با اینکه مى‏توانست چنین مردمى را با وعده و وعید قانع کند و زحمتى براى آنان متحمل نشود، ولى بدون هیچگونه چشمداشتى به سازندگى در آن منطقه همت گماشت.

6- امنیت، نخستین و مهم‏ترین شرط یک زندگى سالم و اجتماعى است. به همین جهت ذو القرنین براى تامین امنیت قومى که مورد تهدید و غارت بودند، پرزحمت‏ترین کارها را برعهده گرفت و براى جلوگیرى از یورش مفسدان، نیرومندترین سدها را ساخت.

اصولا تا وقتى که جلو مفسدان با قاطعیت و با نیرومندترین مانع گرفته نشود، جامعه روى سعادت را نخواهد دید. به همین دلیل حضرت ابراهیم‏علیه السلام هنگام بناى کعبه نخستین چیزى که از خداوند سبحان براى آن سرزمین تقاضا کرد، نعمت امنیت‏بود: «رب اجعل هذا البلد امنا واجنبنى وبنى ان نعبد الاصنام‏» (19) پروردگارا! این شهر (مکه) را شهر امنى قرار ده! و فرزندانم را از پرستش بت‏ها دور نگاه دار.

و نیز به همین دلیل در نظام قضایى اسلام سخت‏ترین مجازات‏ها براى کسانى است که امنیت جامعه را به خطر مى‏اندازند:

«انما جزاء الذین یحاربون الله و رسوله و یسعون فى الارض فسادا ان یقتلوا او یصلبوا او تقطع ایدیهم و ارجلهم من خلاف او ینفوا من الارض ذلک لهم خزى فى الدنیا ولهم فى الاخرة عذاب عظیم الا الذین تابوا من قبل ان تقدروا علیهم فاعلموا ان الله غفور رحیم‏» مجازات آنان که با خدا و پیامبرش به جنگ برمى‏خیزند و اقدام به فساد در روى زمین مى‏کنند و با تهدید اسلحه، به جان و مال و ناموس مردم حمله مى‏برند، فقط این است که اعدام شوند یا به دار آویخته گردند یا چهار انگشت (از) دست (راست) و پاى (چپ) آن‏ها، به عکس یکدیگر بریده شود و یا از سرزمین خود تبعید شوند. این رسوایى آن‏ها در دنیاست و در آخرت، مجازات عظیمى دارند مگر آن‏ها که پیش از دست‏یافتن شما بر آنان توبه کنند. پس بدانید (خدا توبه آن‏ها را مى‏پذیرد) و خداوند آمرزنده و مهربان است. (20)

7- درس دیگرى که از این ماجراى تاریخى مى‏توان آموخت، این است که صاحبان اصلى درد باید در انجام کار خود شریک باشند. به همین خاطر ذو القرنین به گروهى که از هجوم اقوام یاجوج و ماجوج شکایت داشتند، گفت: «فاعینونى بقوة اجعل بینکم و بینهم ردما» مرا با نیروى انسانى کمک کنید تا میان شما و آن‏ها سد محکمى ایجاد کنم!ودرتمام‏مراحل سدسازى از نیروى کار آنان بهره جست.

اساسا چیزى که با همکارى استفاده‏کنندگان آن ساخته شود، هم بهتر و زودترساخته مى‏شود و هم نتیجه حاصل از آن مورد ارج و قدردانى مناسبى قرار مى‏گیرد; چرا که استفاده‏کنندگان خود رنج تهیه آن را چشیده‏اند و به ارزش آن واقفند.

8- هر شخص یا گروهى که خواستار انجام کارى است، خود باید حاضر به هرگونه همکارى و تلاش در راه انجام آن باشد. در نتیجه این آمادگى و تلاش همه‏جانبه (به اضافه مدیریت صحیح و امین) است که انسان دست‏به انجام هر کار مهم و بزرگى بزند، در آن موفق مى‏شود; چنان که آن مردم توانستند آن چنان سد مهم و محیر العقولى بسازند.

9- یک رهبر الهى باید بى‏اعتنا به مال و مادیات باشد و به آنچه خدا در اختیارش گذارده، قناعت کند. لذا مى‏بینیم که ذو القرنین برخلاف سلاطین دیگر که حرص و ولع عجیبى به اندوختن اموال دارند، هنگامى که پیشنهاد مال و اموال به او مى‏شود نمى‏پذیرد و مى‏گوید: «ما مکنى فیه ربى خیر» آنچه پروردگارم در اختیارم گذاشته از مالى که شما پیشنهاد مى‏کنید،بهتراست.بنابراین‏من از شما اجر و مزد نمى‏خواهم.

در قرآن مجید به طور مکرر در داستان انبیاء مى‏خوانیم که یکى از اساسى‏ترین سخن‏هاى ایشان این بوده: «وما اسئلکم علیه من اجر ان اجرى الا على رب العالمین‏» حضرت نوح‏علیه السلام بعد از اعلام رسالت‏خویش به قوم خود گفت: و من براى این دعوت هیچ مزدى از شما نمى‏طلبم، پاداش من تنها بر پروردگار عالمیان است. (21)

شبیه این سخن را قرآن در چندین مورد از زبان انبیاى پیشین (22) و پیامبر اسلام (23) نقل کرده است. بنابراین عمل ابلاغ رسالت همه پیامبران با خلوص کامل و بدون هیچ‏گونه چشمداشتى به اموال مردم یا منافع دنیایى، تقدیم بارگاه الهى شده است.

در عوض این زحمت و خلوص، ثواب و رضوان الهى متناسب با جود و کرم خداوند سبحان نصیب آنان مى‏گردد.

10- درس دیگر این داستان محکم‏کارى است. ذو القرنین در بناى این سد از قطعات بزرگ آهن استفاده کرد و براى اینکه این قطعات به هم جوش بخورند، آن‏ها را در آتش گداخت و براى اینکه عمر سد طولانى شود و در برابر تاثیرات هوا و رطوبت‏باران مقاومت کند، آن را با لایه‏اى از مس پوشاند.

11- انسان هرقدر قوى، نیرومند و متمکن باشد و از عهده انجام کارهاى بزرگ برآید، هرگز نباید به خود ببالد و یا مغرور شود. این درس دیگر این داستان است. ذو القرنین در همه جا به قدرت پروردگار تکیه مى‏کرد. به هنگام پیشنهاد کمک مالى گفت: «ما مکنى فیه ربى خیر» آنچه پروردگارم در اختیارم گذارده بهتر است. و بعد از اتمام کار سد گفت: «هذا رحمة من ربى‏» این سد نعمت و رحمتى از پروردگار من است.

12- همه چیز زایل شدنى است و محکم‏ترین بناهاى این جهان سرانجام خلل خواهد یافت; هرچند از آهن و پولاد یکپارچه باشد. این نیز درسى است‏براى انسان‏ها که دنیا را جاودانه ندانند و در جمع مال و کسب مقام، بى‏قید و شرط و حریصانه نکوشند و بدانند که تمام آنچه در دنیاست - سد ذو القرنین که سهل است، خورشید با آن عظمتش - خاموش و فانى مى‏شود. کوه‏ها با تمام صلابتشان متلاشى مى‏شوند و نیز انسان که در این میان از همه آسیب‏پذیرتر است: «کل من علیها فان و یبقى وجه ربک ذو الجلال و الاکرام‏» همه کسانى که روى زمین هستند فانى مى‏شوند. تنها ذات شکوهمند و گرامى پروردگار تو است که باقى مى‏ماند. (24)

آیا اندیشه در این واقعیت کافى نیست تا جلو خودگامگى‏هاى انسان را بگیرد؟

مطالب این فصل، عموما از تفسیر شریف نمونه انتخاب شده که بعضى با همان عبارات و بعضى دیگر به همراه بازنویسى در اینجا آورده شده است و البته برخى مطالب نیز اضافات نویسنده است.

باید دانست که نکات پندآموز این داستان محدود به این دوازده نکته نیست و شما نیز مى‏توانید با تعمق در جوانب داستان نکات بیشترى به دست آورید.

فصل پنجم

- بحثهاى تاریخى

سد ذو القرنین و یاجوج و ماجوج از نظر تاریخ

- سد ذو القرنین و یاجوج و ماجوج از نظر مفسرین و مورخین

- یاجوج و ماجوج کیانند؟

بحث‏هاى تاریخى

به لطف خداوند، تاکنون آنچه را با فهم قاصر ما در مورد بخش‏هاى مختلف داستان ذو القرنین از قرآن کریم به دست مى‏آمد بیان کردیم، اما راجع به اینکه ذو القرنین کدام شخصیت تاریخى است؟ سدش کجاست؟ آیا سدذو القرنین تا عصر حاضر موجود است‏یا از بین رفته؟ و اینکه اقوام یاجوج و ماجوج مشخصا کدام قوم هستند؟ و آیا فعلا موجودند یا منقرض شده‏اند؟ از قرآن و مجموع روایات، شواهد محکم و قابل استنادى درباره آن به دست نمى‏آید. ولى باتوجه‏به‏نظریات‏تاریخى‏مى‏توان‏دراین‏باره‏احتمالاتى رامطرح‏کرد،واینک‏به‏حول و قوه الهى این‏بخش‏راتحت‏عنوان «بحثهاى تاریخى‏» در سه قسمت‏بررسى و تقدیم مى‏کنیم:

سد ذو القرنین و یأجوج و مأجوج از نظر تاریخ

همان‏طور که مى‏دانید، در تاریخ پیشینیان، درباره پادشاهان، سلاطین، بزرگان و امت‏هاى قبل از تاریخ وقایعى نگاشته شده است، اما درباره پادشاهى که در دوران حکومتش به نام ذو القرنین یا نامى شبیه آن خوانده مى‏شده، چیزى گفته نشده است. همچنین درباره یاجوج و ماجوج و اقوامى به این نام و سدى که ذو القرنین ساخته، هیچ سختى به میان نیامده است. فقط اشعارى را به یکى از پادشاهان یمن نسبت مى‏دهند که براى افتخار به نسب خویش سروده و یکى از پدران خود را که قبلا سمت پادشاهى یمن داشته، ذو القرنین نامیده است. در همان شعر آمده است که او به مغرب و مشرق عالم سفر کرد و سد یاجوج و ماجوج را ساخت.

همچنین در بعضى از فرازهاى کتب عهد عتیق (25) نام یاجوج و ماجوج ذکر شده است که علامه طباطبایى چند فراز از آن را عینا نقل فرموده است. (26)

از عبارات کتب عهد عتیق چنین استفاده مى‏شود که «ماجوج‏» یا «جوج و ماجوج‏» امت‏یا امت‏هایى عظیم بوده‏اند که در سمت‏بالاى شمال آسیا زندگى مى‏کرده‏اند و مردمانى جنگجو، جنگ‏طلب و غارتگر بوده‏اند.

ایشان اضافه کرده است:

اینجاست که ذهن آدمى حدس قریبى مى‏زند و آن این است که ذو القرنین یکى از ملوک بزرگى باشد که راه این امت‏هاى مفسد را سد کرده و سدى که او زده فاصل میانه دو منطقه شمالى و جنوبى آسیا باشد; مانند دیوار چین، سد باب‏الابواب، سد داریال یا غیر اینها. (27)

اقوامى شبیه یاجوج و ماجوج در تاریخ

علامه طباطبایى رحمه الله بعد به بررسى تاریخ گذشتگان پرداخته و مى‏گوید:

تاریخ امت‏هاى آن روز جهان اتفاق دارد بر اینکه ناحیه شمال شرقى آسیا یعنى بلندى‏هاى شمال چین، محل زندگى امتى بسیار بزرگ و وحشى بوده که جمعیت آن دائما در حال افزایش بوده است. این مردم همواره بر امت‏هاى مجاور خود مانند چین حمله مى‏بردند و چه بسا در همان جا زاد و ولد کرده و به سوى مناطق خاورمیانه و خاور نزدیک سرازیر مى‏شدند. آنها به شمال اروپا نیز رخنه کردند. عده‏اى از آنان در همان سرزمین‏هایى که غارت کردند، سکنى گزیده، تمدنى به وجود آوردند و به زراعت و صنعت مشغول شدند چنان‏که اغلب سکنه اروپاى شمالى از آن‏هایند; عده‏اى دیگر هم برگشته و به همان غارتگرى خود ادامه‏دادند.

یکى از مورخین گفته است که «یاجوج و ماجوج امت‏هایى هستند که در قسمت‏شمالى آسیا از تبت و چین گرفته تا اقیانوس منجمد شمالى و ناحیه غرب تا بلاد ترکستان زندگى مى‏کنند». و این نظریه را از کتاب «فاکهة الخلفاء» و «تهذیب الاخلاق‏» ابن مسکویه و «رسائل‏» اخوان الصفا نقل کرده است. (28)

نتیجه‏گیرى

از مطالب این بخش مى‏بینید که عبارات کتب عهد عتیق و نظریات تاریخى، این احتمال که سد ذو القرنین یکى از سدهاى واقع در مناطق شمالى آسیا و جداکننده جنوب و شمال باشد و همچنین این احتمال که اقوام یاجوج و ماجوج همان اقوامى باشند که سابقا در شمال شرقى آسیا زندگى مى‏کردند را تقویت مى‏کند.

ذو القرنین و سد یاجوج و ماجوج از نظر مفسرین و مورخین

مفسرین درباره اینکه ذو القرنین کدام شخصیت تاریخى است و سدش در کجاست، اختلاف نظر دارند. علامه طباطبایى‏رحمه الله در این باره هفت نظریه را به طور کامل نقل کرده و بعد آن‏ها را نقد نموده است که خواننده محترم مى‏تواند براى اطلاع از نظریات مختلف و بررسى آن‏ها به تفسیر المیزان، جلد 13 مراجعه نماید.

در اینجا چهار نظریه مهم‏تر را به اختصار بیان مى‏کنیم:

- امپراتور چین «شین هوانگ تى‏» بعضى مورخین چنین گفته‏اند که ذو القرنین، امپراتور «شین هوانگ تى‏» یکى از پادشاهان چین باستان است و سد او همان دیوار چین مى‏باشد.

اما باید دانست که دیوار چین با اوصاف سد ذو القرنین مطابقت ندارد، اولا: سد ذو القرنین در تنگه‏اى میان دو کوه ساخته شده است، در صورتى که دیوار چین حدود سه هزار کیلومتر طول داشته و از کوه و دشت مى‏گذرد; ثانیا: در ساخت‏سد ذو القرنین از آهن و مس مذاب استفاده شده است; در حالیکه دیوار چین با سنگ و مصالح معمولى ساخته شده است. بنابراین، این نظریه قابل قبول نیست.

- اسکندر مقدونى نظریه دومى که در اینجا مى‏خواهیم ذکر کنیم این است که ذو القرنین همان اسکندر مقدونى معروف است که سد او همانند یک مثل بر سر زبان‏هاست.

این نظریه نیز همچون نظریه اول پذیرفتنى نیست، بلکه اشکال‏هاى بیشترى بر آن وارد است. در کلمات علامه طباطبایى رحمه الله هنگام نقد این نظریه چنین آمده است:

اوصافى که قرآن براى ذو القرنین شمرده را، تاریخ براى اسکندر مسلم نمى‏داند، بلکه آنها را انکار مى‏کند; قرآن ذو القرنین را مردى مؤمن به خدا و روز جزا مى‏شمارد، در حالى که اسکندر مردى وثنى مذهب و ستاره‏پرست‏بوده و قربانى کردنش براى ستاره مشترى معروف است. (29)

نیز قرآن کریم فرموده ذو القرنین یکى از بندگان صالح خدا بوده که به عدل و رفق مدارا مى‏کرده است، حال آنکه تاریخ براى اسکندر خلاف این را نوشته است. علاوه بر این، در هیچ یک از تواریخ نیامده که اسکندر مقدونى سدى به آن صورتى که قرآن ذکر کرده ساخته باشد. (30)

- پادشاهى از یمن عده‏اى نیز معتقدند که ذو القرنین یکى از پادشاهان حمیرى است که مرکز حکومتش در یمن بوده است.

اما باید گفت که تاریخ، ساخت چنین سدى با آن اوصاف و در چنان مکانى را براى هیچ یک از پادشاهان یمن نقل نکرده است. یمنى‏ها اگر چه در سدسازى ماهر بوده‏اند، ولى سدهایشان با مصالح معمولى و به منظور ذخیره آب ساخته مى‏شده است.

- کوروش هخامنشى جدیدترین نظریه درباره ذو القرنین آن است که او کوروش هخامنشى، پادشاه ایران باستان بوده و سد او سد «داریال‏» واقع در مناطق کوهستانى قفقاز و بین شهرهاى «تفلیس‏» و «ولادى کیوکز» مى‏باشد.

از آنجا که سه نظریه اول قابل قبول نبوده و نظریه چهارم نیز تا حدودى مورد تایید تاریخ و شواهد موجود مى‏باشد، ما آن را بیشتر و مفصل‏تر از نظریات قبل توضیح مى‏دهیم.

این نظریه «سراحمدخان هندى‏» است و دانشمند معروف مسلمان «مولانا ابو الکلام آزاد» که روزى وزیر فرهنگ کشور هند بوده آن را در کتاب محققانه‏اى که در همین زمینه نگاشته است‏به طور مفصل و مستدل بیان کرده است. (31)

«مولانا ابو الکلام‏» این نظریه را از چند جهت‏بررسى و اثبات کرده است که ما در اینجا چهار بخش اصلى آن را به طور خلاصه مى‏آوریم:

یک: شخصیت ذو القرنین طبق نظریه قرآن، ذو القرنین مردمى مؤمن به خدا و معاد بوده است، کوروش نیز طبق نظر تاریخ و کتب عهد عتیق چنین بوده است. ذو القرنین پادشاهى عادل و رعیت‏پرور و داراى رافت و احسان بوده; کوروش هم طبق تاریخ، کتب عهد عتیق و نظر مورخین قدیم مانند «هردوت‏» و دیگران پادشاهى با مروت، فتوت، سخاوت و کرم بوده است; چنان که از تاریخ زندگى او و برخوردش با یاغیان و جبارانى که با او مى‏جنگیدند یا او با ایشان جنگیده است، معلوم مى‏شود.

ذو القرنین از طرف خداوند داراى توانایى‏ها و امکانات فراوانى مانند عقل، تدبیر، فضایل اخلاقى، ثروت و شوکت ظاهرى بوده و کوروش نیز همه این‏ها را داشته است.

دو: مسافرت‏هاى ذو القرنین همان‏طور که قرآن درباره ذو القرنین فرموده، کوروش نیز سفرهایى به مغرب و مشرق داشته است و جریان سفر به مغرب او چنین است که پادشاه سرزمین «لیدیا»، بدون هیچ مجوز و عذرى به طرف کوروش لشکرکشى کرد. کوروش نیز به طرف ایشان حرکت کرده و با آنان جنگید. پایتخت «لیدیا» را فتح کرد و بر آنان پیروز شد و بعد احسان کرده و آنان را عفو نمود. همچنین او سفرى به مشرق داشته و تا «بکریا» (بلخ) پیش رفته است تا به غائله قبایل وحشى و صحرانشین آنجا پایان دهد.

سه: سدسازى ذو القرنین همان‏طور که ذو القرنین سدى آهنین براى جلوگیرى از حملات اقوام یاجوج و ماجوج بنا کرد، کوروش نیز طبق نظر مورخین، سفرى به طرف شمال ایران براى خاموش کردن فتنه‏اى در آن نواحى انجام داده است و گویا در همین سفر سد موجود در تنگه داریال را به درخواست اهالى آن مرز و بوم ساخته است. این سد تنها سدى است که در ساخت آن از آهن استفاده شده است و هم اکنون هم موجود است. به زبان محلى آن را «دمیر قاپو» یعنى «دروازه آهنى‏» مى‏نامند. تنگه داریال واقع در سلسله جبال قفقاز است که از دریاى خزر شروع شده و تا دریاى سیاه ادامه دارد. این سلسله جبال به ضمیمه دریاى خزر و دریاى سیاه مانعى طبیعى به طول هزارها کیلومتر بین شمال و جنوب آسیا بوده است و تنها راه بین شمال و جنوب همان تنگه داریال بوده که با سد دمیرقاپو بسته شده است.

چهار: نام ذو القرنین و تناسب آن با کوروش عده‏اى از مورخین گفته‏اند: ذو القرنین را از آن جهت ذو القرنین (صاحب دو قرن (32) ) مى‏نامند که داراى تاج یا کلاهخودى با دو شاخک بوده است. در این باره باید گفت اخیرا مجسمه‏اى سنگى در مشهد مرغاب در جنوب ایران از کوروش کشف شده که تاجى بر سر دارد و دو شاخ مانند شاخ‏هاى قوچ بر آن دیده مى‏شود.

در کتاب دانیال (33) هم، خوابى که وى براى کوروش نقل کرده او را به صورت قوچى که دو شاخ دارد، دیده است. (34)

طبق این نظریه، یاجوج و ماجوج همان مغول مى‏باشند و براى این نیز تفصیلات و شواهد تاریخى‏اى گفته شده که ما در دو بخش بعدى این فصل به آن مى‏پردازیم.

علامه طباطبایى رحمه الله بعد از نقل جوانب این نظریه چنین گفته است: هر چند بعضى از جوانب این نظریه خالى از اعتراضاتى نیست، لیکن از هر گفتار دیگرى انطباقش با آیات قرآنى روشن‏تر و قابل قبول‏تر است. (35)

مى‏بینید که علامه طباطبایى رحمه الله این نظریه را بهتر از نظریات دیگر مى‏داند، ولى آن را به طور قطعى نپذیرفته و داراى اشکالاتى مى‏داند. بنابراین آنچه بعضى از مؤلفین و محققین علوم قرآنى گفته‏اند که مرحوم طباطبایى رحمه الله در المیزان با این راى موافق است، (36) صحیح نیست.

به هر حال هنوز شخصیت تاریخى ذو القرنین به طور قطعى کشف نشده است; اگرچه ممکن است در آینده و با کشف آثار باستانى و... مشخص شود.

آخرین کلامى که در این باره مى‏گوئیم این است که اگرچه هنوز شخص ذو القرنین و زمان زندگى‏اش به طور مسلم و مشخص براى ما معلوم نیست، اصل وجود او واقعیت‏بوده و افسانه نیست; زیرا در قرآن کریم به‏عنوان یک واقعیت تاریخى بیان شده است، نه به عنوان یک مثل یا چیزى شبیه آن.

یأجوج و مأجوج کیانند؟

در دو سوره قرآن کریم، از یاجوج و ماجوج سخن به میان آمده است; یکى آیات مورد بحث و دیگرى آیه 96 سوره انبیاء که در بحث آینده به مطالب این آیه مى‏پردازیم.

آنچه تاکنون مشخص شده این است که یاجوج و ماجوج اقوامى مفسد و خونخوار از انسان‏ها بوده‏اند که همواره براى ساکنان اطراف محل سکونت‏خویش مزاحمت و ناامنى ایجاد مى‏کرده‏اند. اکنون مى‏گوئیم که اکثر مؤلفین و اهل تفسیر، یاجوج و ماجوج را طوایفى از مغول دانسته‏اند که در مناطق شمالى آسیا مى‏زیسته‏اند. البته باید دانست قبول این نکته که یاجوج و ماجوج اقوامى از مغول هستند، غیر از نظریه‏اى است که ذو القرنین را کوروش مى‏داند; یعنى ممکن است کسى قبول نکند که ذو القرنین کوروش است; ولى در عین حال یاجوج و ماجوج را مغول بداند. به همین جهت، بسیارى از کسانى که ذو القرنین را کوروش نمى‏دانند، یاجوج و ماجوج را طوایفى از مغول مى‏دانند. علاوه بر آن، تحلیل تاریخى‏اى که علامه طباطبایى رحمه الله انجام داده و ما خلاصه آن را در صفحات پیش آوردیم، این نظریه را تقویت مى‏کند.

آیا یاجوج و ماجوج دوباره حمله مى‏کنند؟

قرآن کریم در آیه‏96 و 97 سوره انبیاء چنین فرموده است:

«حتى اذا فتحت‏یاجوج و ماجوج و هم من کل حدب ینسلون و اقترب الوعد الحق‏» تا آن زمان که یاجوج و ماجوج گشوده شوند، آن‏ها از هر محل مرتفعى به سرعت عبور مى‏کنند و وعده حق (قیامت) نزدیک مى‏شود.

این آیه پیش‏بینى کرده است که در آخرالزمان، یاجوج و ماجوج دوباره از کوه‏ها سرازیر شوند و... . اکثر مورخین و اهل تفسیر گفته‏اند که این پیش‏بینى قرآن با حمله تاتار در نیمه اول قرن هفتم هجرى تحقق یافته است. مغولان - که همان تاتار هستند - در این هجوم به مناطق غربى آسیا حمله آورده و در خونریزى، نسل‏کشى، ویرانى و غارتگرى از هیچ کارى فروگذار نکردند. چین و ترکستان و ایران و عراق و شام و قفقاز را تا آسیاى صغیر تاختند و هر شهر و دیارى که در مقابل ایشان مقاومت کرد، ویران نمودند و اهالى آن را از دم تیغ گذراندند.

آن‏ها بعد از استیلا بر این مناطق و مدتى حکومت‏بر آن‏ها، به شهرهاى خود برگشتند و حمله دوباره‏اى به اهالى روسیه، مجار و روم انجام دادند و رومیه را وادار به پرداخت جزیه کردند.

در اینجا یک سؤال مطرح مى‏شود که اگر هجوم دوباره یاجوج و ماجوج همان حمله مغول است، چطور سد ذو القرنین جلوى آن‏ها را نگرفته است؟ مگر آیه قرآن نفرموده است:

«فما اسطاعوا ان یظهروه و ما استطاعوا له نقبا» پس از آن دیگر آن گروه مفسد قادر نبودند از روى آن عبور کرده یا راه نفوذ و حفره‏اى در آن ایجاد کنند.

در جواب آن عرض مى‏کنیم: با توجه به اینکه یاجوج و ماجوج اقوامى از انسان‏ها بوده‏اند و سد ذو القرنین نیز یک مانع طبیعى محکم و مرتفع بوده است، این سد تا زمانى مانع یاجوج و ماجوج بوده که تمدن بشرى پیشرفت نکرده بوده و انسان‏ها توان عبور از مکان‏هاى مرتفع و دور زدن آنها را نداشتند. آیه قرآن هم منحصرا منظورش این نیست که یاجوج و ماجوج هرگز و الى الابد نمى‏توانند از آن عبور کنند، بلکه اگر در مدتى بسیار طولانى - مثلا مدت زندگى یک یا چند نسل - توانایى عبور از آن را نداشته باشند، باز این استعمال صحیح است.

بنابراین، تصور اینکه هنوز یاجوج و ماجوج در پشت آن سد قرار گرفته‏اند، تصور صحیحى نیست. اگرچه ممکن است ما نظریه تاریخى تطبیق هجوم دوباره اقوام یاجوج و ماجوج را با حمله مغول نپذیریم و بگوئیم هنوز حمله یاجوج و ماجوج که در آیه 96 سوره انبیا «پیش‏بینى‏» شده اتفاق نیفتاده است و بگوئیم یاجوج و ماجوج یکى از اقوام فعلى جهان‏اند، ولى همان‏طور که در زمان ذو القرنین به وسیله سد از حمله و غارتگرى آنان جلوگیرى شد، الآن نیز خداوند با وسایل (37) دیگرى از هجوم آنان جلوگیرى کرده است، ولى در آینده و در زمان مشخص دوباره به غارتگرى خواهند پرداخت.

خاتمه

در پایان از خداوند متعال مسالت مى‏کنیم که ما را در فهم و بیان مطالب قرآنى موفق گرداند و چنانچه در جریان تحریر این کتاب کوتاهى، جهالت و یا گناهى از این حقیر سر زده، به لطف و کرم خویش و به حق محمد و آل محمد ببخشاید.

والحمد لله رب العالمین

کتابنامه

1- قرآن کریم، ترجمه‏هاى آیت‏الله مکارم شیرازى، استاد محمد مهدى فولادوند و استاد بهاء الدین خرمشاهى.

2- تفسیر المیزان و ترجمه آن، علامه سید محمد حسین طباطبائى، ترجمه استاد سید محمد باقر موسوى همدانى، جلد 13.

3- تفسیر نمونه، آیت الله مکارم شیرازى و همکاران، جلد 12.

4- اهل البیت‏سماتهم و حقوقهم فى القرآن الکریم، آیت الله جعفر سبحانى، مؤسسه امام صادق علیه السلام، 1420 ه . ق.

5- تحقیقى درباره ذو القرنین، استاد حسین شریعتى ارموى.

10- کوروش و ذو القرنین از دیدگاه تاریخ و آئین، سید موسى میرمدرس.

11- ذو القرنین القاعد الفاتح و الحاکم الصالح، استاد محمد خیر رمضان یوسف.

12- کلام مسیحى: توماس میشل، ترجمه حسین توفیقى، مرکز مطالعات و تحقیقات ادیان و مذاهب، 1377.

14- ذو القرنین کیست؟ دکتر سید حسن صفوى.

15- کوروش کبیر (ذو القرنین)، ابو الکلام آزاد، ترجمه محمد ابراهیم باستانى پاریزى.

16- آیات ذو القرنین، عطاء الله شهاب‏پور.

17- تاملات فى شخصیة ذى القرنین، امتیاز على عرشى.

18- ذو القرنین ذلک ملک الصالح الطواف من یکون؟ عبد الرحمن یوسف العید.

پى‏نوشت‏ها:

1) تفسیر المیزان، نوشته حضرت علامه سید محمد حسین طباطبایى‏رحمه الله. این کتاب در 20 جلد عربى نوشته شده است که به فارسى و به همین نام ترجمه شده. چند جلد اول آن هم به انگلیسى ترجمه و چاپ شده است.

2) تفسیر نمونه، نوشته آیت‏الله مکارم شیرازى با همکارى جمعى از دانشمندان. این کتاب در 27 جلد فارسى نوشته شده است. همچنین در 20 جلد عربى به نام «لامثل‏» چاپ شده است. تاکنون دو جلد آن به انگلیسى و به نام تفسیر «نورالقرآن‏» منتشر گردیده است.

3) ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 505.

4) سوره طه، آیات 28 - 25.

5) به عبارت دیگر شان نزول آیات مربوط به ذو القرنین چیست و بر اساس چه واقعه و چه موضوعى این آیات نازل شده است؟

6) پایان قسمت مورد نیاز از روایت. ترجمه تفسیرالمیزان، ج 13، ص‏387. نقل عبارت با اندکى تغییر.

7) اینکه در آیه کریمه آمده است «ساتلوا علیکم منه ذکرا»، یعنى به زودى بخشى از سرگذشت او را براى شما بازگو مى‏کنم، با اینکه پیامبر اکرم‏صلى الله علیه وآله بلافاصله از ذو القرنین سخن مى‏گوید، ممکن است‏براى رعایت ادب در گفتار باشد; ادبى که آمیخته با ترک عجله و شتاب‏زدگى است; ادبى که مفهومش دریافت‏سخن از خداوند و سپس بیان آن براى مردم باشد. نقل عبارت با اندکى تغییر از تفسیر نمونه، ج 12، ص 526.

8) امکانات ساخت و ساز سایبان، خانه و...; یعنى توانایى جسمى، وسایل، ابزار و توان برنامه‏ریزى را خداوند به انسان‏ها عطا مى‏فرماید; ولى این قوم هنوز به آن پایه از تمدن نرسیده بودند که بفهمند خانه و سایبان هم لازم است و علم ساختمان‏سازى و خیمه زدن را نمى‏دانستند.

9) منظور این است که دستور داد وسایلى مثل دم‏هاى آهنگرى کنار سد نصب کرده تا با آن آتش را شعله‏ور و آهن‏ها را سرخ کنند.

10) مى‏دانید که جوهره و اساس دین، اعتقاد و عمل به دو اصل توحید ومعاد است و نبوت اصلى است که زائیده این دو مى‏باشد. به عبارت دیگر، وقتى به خداى یگانه ایمان داشتیم و دانستیم که خداوند ما و دنیا را نه بیهوده، بلکه براى هدفى آفریده است تا نیکان را پاداش داده و بدان را مجازات کند، و آن پاداش و مجازات در روز قیامت داده خواهد شد، به این نتیجه مى‏رسیم که خالق یگانه، یقینا به وسیله‏اى با مخلوقات ارتباط برقرار کرده و هدف خلقت و جزئیات آن را بیان نموده و ما را به صلاح و دقایق راه‏هاى دست‏یابى به پاداش رهنمون نموده است. این وسیله ارتباط، همان نبوت و پیامبرى است. بنابراین اعتقاد به نبوت زاییده اعتقاد به توحید و معاد است.

11) باید دانست وقتى خداوند مى‏فرماید: به او گفتیم، لزوما معنایش پیامبر بودن ذو القرنین نیست; زیرا این که خداوند چیزى را به کسى بگوید مى‏تواند به صورت الهام باشد; مثل آیه «و اوحینا الى ام موسى ان ارضعیه‏» و به مادر موسى الهام کردیم که او را شیر بده (قصص، 7) یا مى‏تواند به صورت گفتگوى پیامبرى باشد; مثل آیه «وقلنا یا آدم اسکن انت و زوجک الجنة‏»; و گفتیم: اى آدم! تو با همسرت در بهشت‏سکونت کن. (بقره، 35) یا مى‏تواند از طریق پیامبرى باشد; مثل «و زمانى که از طریق‏موسى‏علیه السلام به بنى‏اسرائیل گفتیم:در این‏شهر واردشوید» (بقره، 58).

12) وقال لهم نبیهم ان الله قد بعث لکم طالوت ملکا» و پیامبرشان به آن‏ها گفت:خداوند طالوت‏رابراى‏زمامدارى شما انتخاب کرده‏است.(بقره،247)

13) سوره مریم، آیه 53.

14) سوره صافات، آیه 123.

15) کلمات «چشمه یا دریایى تیره و گل‏آلود» ترجمه دو کلمه «عین حماة‏» است. «عین‏» به هر دو معناى چشمه و دریا مى‏آید و «حماة‏» نیز به معناى تیره، گل آلود، و لجنى است. احتمالا وقتى ذو القرنین به آخرین نقاط خشکى رسیده است، از دور آبهاى محل افق را سبز رنگ و تیره و تار مى‏دیده است، همان‏گونه که مسافران دریا و ساحل‏نشینان چنین احساسى درباره خورشید و غروب آن دارند.

16) علامه طباطبایى‏رحمه الله مؤلف کتاب تفسیر المیزان از آیه بالا چنین‏برداشت کرده است که خداوند به ذو القرنین اختیار تام مى‏دهد که یا بدان ایشان را مجازات کند و یا درباره همه روشى نیکو برگزیند. مى‏دانیم که عذاب خوبان و بدان با همدیگر خلاف عدالت است، اما اتخاذ روش احسان و نیکویى نسبت‏به خوب و بد ظلم نیست; البته ممکن است‏شما بگویید اگر درباره خوب و بد یک روش ولو یک روش نیکو داشته باشیم، این با عدالت و حکمت‏سازگار نیست; اما درجواب مى‏گوییم که منظور یک روش مشترک و عین هم نیست، بلکه منظور اتخاذ یک روش نیکو و همراه با احسان درباره مجموع، و روشى نیکوتر و همراه با تشویق و احسان درباره خوبان است.

17) اینکه مى‏گوییم دورترین مناطق شرقى، برداشتى است که از کلمات قرآنى «مطلع الشمس محل طلوع خورشید» کرده‏ایم و یا به یکى از دو معناى زیر مى‏تواند باشد: یا آنجا آخرین مناطق خشکى بود و بعد از آن دیگر خشکى‏اى نبود و در حقیقت منظور انتهاى مشرق مناطق خشکى است، یا اینکه منظور آخرین مناطق شرقى است که در آنجا انسان‏هایى وجود داشتند و بعد از آن دیگر اقوام و محل سکونتى وجود نداشته که ذو القرنین مسافرت شرقى خود را ادامه دهد.

18) ترجمه تفسیر المیزان، ج‏13، ص‏503.

19) سوره ابراهیم، آیه 35.

20) سوره مائده، آیات 32 و 33. براى توضیح و تفسیر این آیات به تفسیر نمونه جلد 4 مراجعه شود.

21) سوره شعراء، آیه 109.

22) سوره شعراء، آیات 127 و 145 و 164 و 180 و سوره هود، آیات 29 و 51 و سوره انعام، آیه 90.

23) این سخن از پیامبر اسلام به چهار صورت در قرآن آمده است:

اول: «قل لا اسئلکم علیه اجرا ان هو الا ذکر للعالمین‏». بگو در برابر این رسالت و تبلیغ، پاداشى از شما نمى‏طلبم. این چیزى جز یک یادآورى براى جهانیان نیست! یعنى این وظیفه من است. سوره انعام، آیه 90.

دوم: «قل ما سئلتکم من اجر فهو لکم ان اجرى الا على الله وهو على کل شى‏ء شهید» بگو: هر اجر و پاداشى از شما خواسته‏ام براى خود شماست. اجر من تنها بر خداوند است و او بر همه چیز گواه است! سوره سبا، آیه 47.

سوم: «قل ما اسئلکم علیه من اجر الا من شاء ان یتخذ الى ربه سبیلا» بگو: من در برابر ابلاغ آیین خدا هیچ‏گونه پاداشى از شما نمى‏طلبم مگر کسى که بخواهد راهى به سوى پروردگارش برگزیند. یعنى گزینش این راه پاداش من است. سوره فرقان، آیه 57.

چهارم: «قل لا اسئلکم علیه اجرا الا المودة فى القربى ومن یقترف حسنة نزد له فیها حسنا ان الله غفور شکور» بگو: من هیچ پاداشى از شما بر رسالتم درخواست نمى‏کنم جز دوست داشتن نزدیکانم (اهل بیتم) و هرکس کار نیکى انجام دهد، بر نیکى‏اش مى‏افزایم چرا که خداوند آمرزنده و سپاسگزار است. سوره شورى، آیه 23.

از مجموعه این چهار آیه چنین نتیجه‏گیرى مى‏شود که پیامبر اسلام اجر مادى و دنیایى از امت‏خویش نخواسته است و فقط دوستى و محبت اهل بیت‏علیهم السلام را که پایه‏اى براى رهبرى آینده اسلام و راهیابى به اهداف عالى و الهى است، به‏عنوان پاداش ذکر نموده است; چیزى که در اصل به نفع خود امت مى‏باشد. و این شبیه آن است که پزشکى بعد از معاینه و تجویز دارو و دستورها به مریض بگوید من از تو مزدى نمى‏خواهم فقط دارو را درست مصرف کن و توصیه‏ها را درست انجام بده. خب در اینجا اگرچه عمل و توصیه‏هاى پزشک به صورت اجر و مزد مطرح شده است، اما این مزدى نیست که نفعش به طبیب برسد; بلکه نفع آن به شخص مریض خواهد رسید.

24) سوره الرحمن، آیات 26 و 27.

25) کتاب مقدس مسیحیان شامل دو بخش اصلى است: کتب عهد عتیق و کتب عهد جدید.

26) به ترجمه تفسیر المیزان، ج 13 ص 524 و 525 مراجعه کنید.

27) ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 525. با اندکى تغییر.

28) ترجمه تفسیر المیزان، جلد 13، صفحه 526، با اندکى تغییر.

29) در تاریخ زندگى اسکندر آمده است که او در قربانگاه شهر بیت‏المقدس براى ستاره مشترى قربانى کرده است (مؤلف).

30) ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 528. با اندکى تغییر.

31) این کتاب به فارسى ترجمه شده و به نام «ذو القرنین یا کوروش کبیر» انتشار یافته است و بسیارى از مفسران و مورخان معاصر، نظریه آن را با لحن موافق‏در کتاب‏هاى خود مشروحا آورده‏اند. تفسیر نمونه، ج 12، ص 543.

32) یکى از معانى قرن شاخ است.

33) کتب عهد عتیق شامل 46 کتاب است که یکى از آن کتاب‏ها، کتاب دانیال است.

34) رجوع کنید به ترجمه تفسیر المیزان، ج 12، ص 539.

35) ترجمه تفسیر المیزان، ج 13، ص 541.

36) رجوع کنید به قرآن کریم، ترجمه، توضیحات و واژه نامه - ذیل آیه 83 سوره مبارکه کهف از استاد بهاءالدین خرمشاهى و لوح فشرده (CD) نورالانوار(2)، ذیل کلمه ذو القرنین.

37) موانع و وسایل پیشگیرى همشه سد یا موانع طبیعى نیست; بلکه مى‏تواند عدم انسجام، غفلت‏یا چیزهاى دیگر باشد.

منبع : سایت آل البیت به نشانی: http://www.alulbayt.com/farsi/book23.htm

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد