تفسیر طبری |
تَفْسیرِ طَبَری، یکی از کهنترین و مهمترین تفاسیر جامع در حوزۀ فرهنگ و معارف اسلامی، اثر ابو جعفر محمد بن جریر طبری (د 310ق/922م) که مجموعهای گسترده و انتقادی از روایات مستند تفسیری است.نام این اثر همان طور که مؤلف در مقدمۀ تاریخ خود میآورد، جامع البیان عن تأویل آیات القرآن است(1/62)؛ اما از آنجا که او در این کتاب اشارهای به نام آن ندارد، نام واقعی اثر هیچگاه کاربردی رایج نیافته است و کتاب بیشتر با نام مؤلف شناخته میشود. نیز از همین رو ست که بیشتر منابع متقدم و متأخری که درپی به دست دادن گزارشی از این اثر بودهاند، ضبطهایی متفاوت از نام کتاب آوردهاند (مثلاً برای متقدمان، نک : خطیب، 2/163؛ قفطی، 3/89؛ ابن جوزی، 6/171؛ برای متأخران، مثلاً نک : زرکلی، 6/69؛ ذهبی، التفسیر...، 1/205؛
معرفت، 2/738؛ حریری، 190؛ صالح، 291؛ لوث، 591؛ نولدکه، I/171؛ GAL, I/149 GAS, I/327;).تاریخ دقیقی از زمان آغاز کار مؤلف برای تألیف این اثر در دست نیست. تنها دو گزارش در منابع وجود دارد که یکی از املای بخشی از کتاب در 270ق/882م و دیگری از املای کل اثر میان سالهای 283 تا 290ق/896 تا 903م از سوی طبری به شاگردانش خبر داده است(یاقوت، 18/62؛ برای روایت دوم، نک : خطیب، 2/164؛ یاقوت، 18/42). آنچه از این دو گزارش بر میآید، آن است که احتمالاً بخشهای مختلف کتاب در طول یک دورۀ زمانی طولانی در قالب املا شکل گرفتهاند و سپس محتوای اثر به مرور توسعه یافته، و در پایان توسط مؤلف و یا شاگردان او صورت نهایی به خود گرفته است (بِرگ، 124، نیز برای دیگر دیدگاهها، نک : ص 123-124).
1. H. O. Fleischer 2. Winand Fell طبری نخست برآن بوده است تا برای خلق این اثر، دانش تفسیری خود را در 30 هزار ورق بر شاگردانش املا کند، اما هنگامی که با اکراه آنان روبهرو میگردد، پس از اظهار تأسف آن را در 3 هزار ورق کوتاه می کند (یاقوت، ابن جوزی، همانجا؛ خطیب، 2/163؛ سمعانی، 9/42؛ قس: حاجی خلیفه، 1/297) که به حجمی که امروزه ما از این اثرسراغ داریم، بسیار نزدیک است. هر چند گزارش حجم اولیۀ تفسیر آن میزان که در منابع آمده، ممکن است اغراقآمیز باشد، اما چنین گزارشهایی نشان از نگاه جامع طبری به مسئلۀ تفسیر قرآن دارد.همزمان با نگارش این اثر ــ که در بغداد در اواخر سدۀ 3ق صورت گرفت ــ تاریخ تفسیر به دورۀ کلاسیک خود گام نهاد در این دوره که دورۀ توسعۀ درخشان آثار تفسیری بود، علومی که در دورههای پیشین تاریخ تفسیر به عنوان ابزار در خدمت این علم بود، به یکباره به کار گرفته شد و اصحاب تفسیر با گردآوری آراء پیشینیان و با بهرهگیری از این علوم به نگارش آثار خود پرداختند (نک : ژیلیو، «تفسیر...1»، 99-113 ؛ کالدر،101-110). به این ترتیب در این دوره آثاری با حجم بیشتر نسبت به تفاسیر دورههای پیشین، و در رأس آنها تفسیر طبری ، آفریده شد (قس: تفاسیر فرات، نیز عیاشی، سراسر اثر).
1. Exégèse… 2. »Review…«طبری که از فقهای اختیارگرای اصحاب حدیث با گرایشهای اعتدال میان رأی و حدیث بود (نک : ه د،9/119)، برای نگارش جامع البیان، تحت تأثیر جریانهای مسند نویسی و سنن نویسی رایج در بغداد آن روزگار(همان،12/318)، به جمعآوری آراء گوناگون تفسیری پیشینیان دست زد. «اختیار» گروی او در فقه (همان، 8/450؛ برای مشرب اختیارگرای او، نیز نک : طبری، اختلاف...، سراسر کتاب) و فعالیتهایی که درپی نهادن زمینۀ تحقیقات حدیثی در بغداد صورت داده بود، از جمله نگارش تهذیب الآثار (ه د، 12/318) موجب گشت تا او، همانند اسلاف خود ، به صرف گردآوری این روایات بسنده نکند، بلکه به «نقد» آنها و تلاش برای «اختیار» یک رأی نیز دست زند. او به این ترتیب گفتمان «نقد» آراء گوناگون و انتخاب یک رأی را وارد کوششهای تفسیرنویسی آن روزگار ساخت و از این طریق توانست تاریخ تفسیر را وارد جریانی نو سازد (نک : EI2, X/86؛ نیز نک : کالدر، 101-110, 134؛ کوپر، 24). مقایسۀ معنای دو واژۀ تأویل و تفسیر در آن دوران نشان می دهد که او به سبب پرداختن به نقد روایات و انتخاب یک رأی بود که در نامیدن کتاب خود از واژۀ «تأویل» به جای «تفسیر» استفاده کرده است (نک : ونزبرو، 154-155).از جملۀ آثار تفسیری پرارزش نگاشته شده در این دوره که همزمان با تفسیر طبری پدید آمدند میتوان از تفاسیر ابن ابی حاتم رازی (د 327ق) و ابن منذر نیشابوری (د 318ق) نام برد. حجم کـاربرد روایات برگـرفته از این دو اثر از سوی سیوطـی (د 911ق) و ابنکثیر (د 774ق) در مقایسه با حجم روایات به کار رفته از تفسیر طبری نشان میدهد که این دو اثر از نظر دربردارندگی و شمول روایات تفسیری کمتر از تفسیر طبری نبوهاند، اما از آنجا که احتمالاً از بررسی انتقادی و حسن ترتیب کتاب طبری بهرهای نداشتند، هیچگاه مانند آن تداول نیافتند.در سدههای پس از این دوره، تفاسیر مهم دیگری مانند بحرالعلوم سمرقندی (د 375ق)، الکشف و البیان ثعلبی
(د 427ق)، تفاسیر سهگانۀ واحدی (د 468ق)، معالم التنزیل بغوی (د 516ق)، تفسیر القرآن العظیم ابن کثیر، و الدرالمنثور سیوطی نگاشته شدکه هرچند بیشتر آنها از جهت روش و بیان با جامع البیان طبری همسری نمیکردند (برای برخی مقایسهها، نک : مکآلیف، 61-62؛ زیدی، 196-200؛ ابونیل، 269-281)، اما برخی مانند معالم التنزیل بغوی توانستند با برطرف ساختن کاستیهای کار طبری، ازجمله حجم زیاد آن، در شرق جهان اسلام از رواج تفسیر طبری بکاهند (لوث، 590).مـؤلف در مقدمـۀ طولانـی کتاب خـود به بیان مبانی روش ـ شناختی خود در نگارش این اثر می پردازد. او بهدنبال آن است تا زبان عربی را در کنار روایات تفسیری سلف به عنوان ابزاری لازم در تفسیر آیات قرآنی معرفی کند. از این رو با طرح دو بحث کلامی به عنوان دو استدلال بر درستی دیدگاه خود نخست زبان قرآن را زبان عربی معرفی کرده (1/9-16)، سپس به رد دیدگاه گروهی می پردازد که به انکار تفسیر قرآن از سوی فردی غیر از پیامبر(ص) و بر اساس ابزاری غیر از روایت میپردازند (1/44-46). آنگاه در حمایت کلامی خود بر عربی بودن زبان قرآن با طرح استدلالی، وجود واژگان دخیل در قرآن را رد میکند (1/12-16). او قرآن را کتابی میداند که عربی خالص است و بر 7 لهجه از زبان قوم عرب نازل شده
است (1/16-38). در ادامه با تأکید بر برخی روایات، آیات قرآن را از حیث تفسیرپـذیری به 3 دستـه تقسیم میکند: الفـ آیاتی کـه تنها خداوند تفسیـر آنها را میداند؛ بـ آیاتی که تنها از طریق پیامبر(ص) مـیتوان به تفسیر آنها دست یافت؛ جـ آیاتی که هر آشنای با زبان عربی می تواندآنها را تفسیر کند (1/38-40). در پایان نیز با آوردن روایاتی در نکوهش تفسیر به رأی، راه را بر مفسرین برای تفسیر دو دسته آیات میبندد (1/40-42 ؛ برای گزارشی مفصل از مقدمۀ او ، نک : لوث، 593-599). طبری در این کتاب بهدنبال ارائۀ تصویری از راستکیشی اسلامی است. از این رو در مباحث انتقادی خود ، روی سخن با فرد یا گروه خاصی ندارد (نک : همو، 602 ؛ ژیلیو، همان، 276-281 ؛ ریپین، «بازنگری... 2»، 360-361 ). او از آنجا که در فضایی آکنده از مشاجرات کلامی رشد یافته است، تحت تأثیر آن فضـا با طـرح استـدلالهایـی کـلامـی ــ کـه مقـدمات آنهـا روایتهایـی است که سراسر کتاب او را فرا گـرفتهاند ــ بـه این تصویرسازی میپردازد (نک : ژیلیو، همان،33-37؛ ریپین، همان،361). انتخاب زبان عربی به عنوان ابزار دوم که بر پایۀ باورهای او، زبان قرآن والاترین گونۀ آن است (1/2-4؛ ریپین،
همانجا)، به او کمک میکند تا سیاق مورد نظرش را بیافریند و پیشفرضهـای لازم برای استدلالهـایش را بیان کنـد. از همین رو ست که زبان مهمترین نقش را در تفسیر او بازی میکند (برگ، 127 ؛ ژیلیو، همان، 73ff. ؛ ریپین، همان، 359؛ EI2، همانجا). به این ترتیب تفسیر او بهرغم آنکه آکنده از روایات تفسیری است، گونهای ماهیت کلامی به خود می گیرد (نک : ژیلیو، همان، 207ff.؛ برای برخی بررسیها برای اصول روششناختی طبری، نک : مالکی، دراسة...، سراسر کتاب، نیز، «اصالة...»، 164-167؛ جوینی،332 بب ؛ مک آلیف، 48-50 ؛ برگ، 122-123 ؛ هیث، 180-190؛ گلدسیهر، 87-98). مسیری را که مؤلف بر پایۀ روش خود در تفسیر هر آیه طی میکند، بدینگونه است: او پس از ذکر هر آیه در بحثی مقدماتی به بیان دیدگاه خود در تفسیر آن آیه و سپس در صـورت وجـود به ذکـر سبب نـزول ــ که احتمالاً اولین بار اصطلاحش ازسوی او بهکار رفته است (ریپین، «کاربرد...1»، 14)ــ و وجوه مختلف قرائت آن می پردازد. سپس با نقل کامل سلسله سند به ذکر روایات مربوط به آن آیه پرداخته، با نازکاندیشی به داوری میان آنها مینشیند و سرانجام رأی خود را محتاطانه و در بیشتر موارد کوتاه بیان میکند. واحد تفسیری او در تفسیر سورههای نخستین قرآن تنها بخشی از آیه است و هر چه در تفسیر به پیش میرود، این واحد به یک آیۀ کامل و در سورههای پایانی به گروهی از آیات تبدیل میشود (هورست، 290).
1. »The Function…«طبری در بحث مقدماتیاش ذیل هر آیه برای بیان دیدگاه تفسیری خود که بیشتر توضیح واژگان و اصطلاحات مشکل آیه است، از دیگر آیات قرآنی، اشعار جاهلی و علوم لغت، نحو و بلاغت بهره می برد. استفادۀ او از شعر جاهلی در تفسیر آیات روش او را در این بخش به روش ابنعباس شبیه میسازد (گلدسیهر،92). اظهار نظرهای تفسیری طبری دراین بخش نشان میدهد که رویکرد او در تفسیرآیات قرآن، بر اساس مبنای فکریاش (هیث،
182) رویکردی واژگانشناختی است و او در تفسیر به دنبال بیان معانی واژهها ست، هر چند وارد کردن روایات تاریخیگاهی تفسیر او از برخی آیات را از سطحی صرفاً واژگانشناختی در تحلیل، به سطحی تاریخی وارد میکند (همو، 181-184).مؤلف در بخش نقل روایات تفسیری، روایات مربوط به هر آیه را بر اساس همسانیهای دلالتیشان دستهبندی میکند. این چیدمان ویژه به او کمک می کند تا ذهن مخاطب خود را از جهتگیری به سوی هر فهمی غیر از فهم سنتی از آیه منحرف کند (برگ، 126؛ مالکی، دراسة،370)؛ و همچنین با ارائۀ این طبقهبندی دقیق اجازه نمیدهد تا کتابش به آشفتهبازاری از روایت تبدیل شود. او در بخش نقل روایات به خوبی از دانش وسیع خود از زبان عربی قرائت و تاریخ که طی مسافرتهای طولانی به بومهای مختلف تحصیل کرده بود (نک : یاقوت، 18/49 بب ؛ داوودی، 2/110)، در نقد روایت بهره میبرد. همچنین ذیل آیات الاحکام و آیاتی که دربر دارندۀ مسئلهای کلامیاند، به طرح و نقد آراء فقهی و کلامی مذاهب مختلف میپردازد و در پایان دیدگاه خود را بیان می کند. نکتۀ غریب آن است که دراین بخش گاه به نقل برخی روایات ضعیف، بدون نقد و بررسی آنها میپردازد (مثلاً نک : 16/22-29 ؛ برای برخی بررسیها از روایات ضعیف او، نک : میرزا محمد، 284-287؛ هورست، 306؛ برگ، 173ff.؛ برای مشاهدۀ نمونهها و توصیفی مفصلتر از روش تفسیری او، نک : جوینی، همانجا؛ زحیلی،
120 بب ؛ عبدالحق، سراسر مقاله؛ حوفی، 120بب ؛ درینی، سراسر مقاله؛ میرزا محمد، 274 بب ؛ اسماعیل، سراسر کتاب؛ حریری، 192-206؛ ذهبی، التفسیر، 1/207-224؛ معرفت، 2/741 بب ؛ عانی، 154-160؛ ابوطبره، 146-160؛ گلدسیهر،87-88 ؛ هیث،181-186؛ کوپر،13-15؛ برگ، 124-129؛ برای بررسی علومی که در تفسیر خود بهکار برده است، نک : در قرائت: طحان، 343-354؛ فتلی، سراسر مقاله؛ براکت، 41-42؛ ژیلیو، همان، 135-165؛ آلوسی، 39-45؛ در نحو: آلوسی، سراسر کتاب؛ عمر، سراسر مقاله؛ ژیلیو، همان، 165-189؛ در فقه: دسوقی، سراسر مقاله؛
طبیبیان، سراسر مقاله؛ جوادی آملی، 194 بب ؛ در کلام: فاضلی، 248-249؛ گلدسیهر، 93-98 ؛ در بلاغت: علوی مقدم، سراسر مقاله؛ در اسباب النزول: موسوی،233-238؛ در تاریخ: تدین، سراسر مقاله؛ در شعر جاهلی: عمری،303، 305-307).اختیار یک روایت از سوی طبری به عنوان دیدگاه صحیح برپایۀ اصولی صورت گرفته است که از مبانی روششناختی او سرچشمه گرفته، و بر فرایند نقد او از روایات جاری میشوند. این اصول را میتوان در این موارد معرفی نمود:
1. ترجیح دیدگاه اجماعی علما (مثلاً نک : 2/62)؛ 2. ترجیح نظر مفسران بر نظر لغویون در صورت تعارض (مثلاً نک : 16/ 75؛ نیز نک : کالدر،108-109)؛ 3. ترجیح معنای ظاهری آیه تا زمانی که دلیلی قرآنی ویا روایی برای کنار گذاشتن آن وجود نداشته باشد (مثلاً نک : 2/45)، تا جایی که عدهای او را به این دلیل ظاهری مذهب دانستهاند (جوینی، 388 )؛ 4. حاکم بودن دیدگاه سازگار با متن، لفظ و رسمالخط قرآن (به ترتیب، مثلاً نک : 1/4، 5، 14/7، 12، 26/138)؛ 5. حاکم بودن دیدگاه هماهنگ با شیوۀ معمول بیان عرب (مثلاً نک : 1/456). جاری بودن این اصول بر نقد او از روایات موجب شده است
تا از او در زمینۀ قرائات دیدگاههایی شگفتآور همچون نقد قرائات متواتر (مثلاً نک : 14/51؛ نیز نک : طحان، 343-345؛ فتلی، 201 بب )، و در زمینۀ کلام گرایشهایی به دیگر مذاهب شاهد باشیم (مثلاً نک : عمیدی، 27، 192؛ گلدسیهر ،94).دربارۀ منابع طبری در نقل روایات تفسیری میتوان گزارشهایی در آثارمتقدمان یافت (مثلاً نک : یاقوت، 18/64). اما از آنجا که خود او به منابع اشارهای نکرده است، نمیتوان سخن دقیقی در این باره به میان آورد. بررسی اجمالی 029،13 سند متفاوتی که او برای روایات خود ذکر کرده است، نشان میدهد که او بیشتر از آثار مکتوب (نک : برگ، 124-125 ؛ قس: روزنتال، I/53 ؛ هورست، سراسر مقاله، که منابع طبری را انحصاراً نوشتاری میدانند) و از حدود 50 تا 100 اثر از میراث سلف در زمینههای گوناگون علم فراهم آمده میان سالهای 50 تا 250ق/670 تا 864م بهره گرفته است و به آثار همعصران خود نیز توجهی نشان نداده است (GAS, I/324-325 ؛ هورست،306 ؛ برای برخی بررسیها دربارۀ شناسایی منابع او، نک : حوفی، 119-120؛ فتلی، 179؛ میرزامحمد، 279-282؛ هورست،ff. 293). بهرهگیری طبری از این حجم عظیم از منابع موجب شده است تا برخی از مستشرقان او را نه یک مفسر، بلکه مدون یک اثر تفسیری بدانند (مثلاً نک : GAL, I/148؛ کوپر، 14؛ برای دیدگاههای مخالف، نک : برگ، 126-129). همچنین از آنجا که منابع او بیشتر کتبی، و دربرگیرندۀ مطالب تفسیری مؤلفان خود و معاصران آنها بودهاند، اغلب اسانید او به صحابه و تابعین منتهی میشود و کمتر اسنادی را میتوان یافت که به پیامبر(ص) ختم گردد (GAS, I/324 ؛ قس: هورست، 305؛ شاخت، 133-137).به رغم استفادۀ طبری از حجم عظیمی از آثار مکتوب دوران خود، از برخی کتب تفسیری رایج در آن روزگار، مانند تفسیر حسن بصری و تفسیر کلبی از آن رو که دربر دارندۀ اندیشههایی شیعی و اعتزالی بودهاند و نیز از تفسیر فریابی ، از آن رو که احتمالاً به سبب بعد مسافت در دسترس او نبوده، بهره نگرفته است (نک : GAS, I/30, 34-35, 40 ؛ قس: ثعلبی، 1/77، 79؛ ابن کثیر، 1/21، 37، 81، 93، که نشان میدهد ثعلبی و ابنابیحاتم از این منابع استفاده میکردهاند). همچنین سلسله سند روایات بهکار رفته نشان میدهد که او کمتر از سراسر یک اثر به عنوان منبع خود بهره برده است (هورست، 307) و گونههای ویژهای از روایات را نیز مانند روایات قصاص که ماهیتی عامهپسند دارند و همین روایت راویان غیر مشهور را ذکر نکرده است(هیث، 184-185).تفسیر طبری پس از نگارش در محافل علمی آن روزگار شهرت و محبوبیتی چشمگیر یافت.گزارش ابن ندیم از استنساخ دو نسخه از این تفسیر توسط یحیی بن عدی (د 363ق/974م) در فاصلهای کوتاه پس از نگارش آن برای فروش در دیگر سرزمینهای اسلامی تأییدی بر این سخن است (ص 322؛ نیز
نک : اشتاین اشنایدر، 481). شهرت و تداول جامع البیان در سدههای بعد و در دیگر نقاط جهان اسلام نیز ادامه یافت. اشارات منابع گوناگون در سدههای مختلف به برتری این اثر (نک : ابن ندیم، 292؛ یاقوت، 18/41؛ خطیب، 2/163؛ قفطی، 3/89؛ داوودی، 2/108؛ سمعانی،9/42؛ سیوطی، طبقات...، 96؛ زرکلی، 6/69؛ ذهبی، التفسیر، 1/207-210؛ معرفت، 2/739-740؛ حریری، 192؛ خرمشاهی، سهم...، 8 ؛ گلدسیهر،87؛ نولدکه، I/26-27)، و گزارشهای گاه اغراق آمیز آنها دربارۀ آن (مثلاً نک : یاقوت، 18/61؛ داوودی، همانجا)، در کنار خلاصههایی که در سدههای بعد از این کتاب در بومهای گوناگون جهان اسلام صورت گرفته است (نک : ادامۀ مقاله)، به خوبی این موضوع را روشن میکند.شاخصترین علت برجستگی تفسیر طبری در میان تفاسیر نگاشته شده در دورههای مختلف تاریخ تفسیر، بهخصوص دورۀ کلاسیک آن بود که این اثر به رغم آنکه دائرةالمعارفی از روایات تفسیری بود، که از همین رو غالباً در صف تفاسیر روایی به آن پرداخته میشود (مثلاً نک : ذهبی، همان، 1/204؛ معرفت، 2/738؛ حریری، 189؛ گلدسیهر، 85 ؛ کوپر، 20, 24)، با پرداخت به نقد روایات موجب گشت تا دورۀ نگارش تفاسیر محض به پایان برسد (نک : گلدسیهر، 93؛ نولدکه، I/172). همین مسئله و نیز حجم عظیمی از روایتی تفسیری که طبری گردآوری کرده بود، موجب گشت تا جامعالبیان از نظر مضمون منبعی پرمایه، و از نظر روش الگویی مناسب برای غالب آثار مهم تفسیری پس از خود همانند احکام القرآن ابن عربی (نک : 1/1؛ نیز مشینی، 672-679)، الجواهر الحسان ثعالبی (مثلاً نک : 1/20)، التبیان طوسی (مثلاً نک : 1/1، 60، 416، جم ؛ نیز جعفر، 107-110)، المحرر الوجیز ابن عطیۀ اندلسی (د 546ق، نک : مشینی، 680-686)، تفاسیر کلبی (د 741ق، نک : همو، 672-692، 703-705)، قرطبی (د 671ق، نک : همو، 691-693)، ابوحیان (د 745ق، نک : همو، 703-705)، واحدی (د 468ق، مهـدی، 118-119)، ابوالفتوح رازی (یاحقی، 323 بب )، ابن کثیر (د 774ق، مثلاً نک : 1/21، 37، جم ) و سیوطـی (د 911ق، مثلاً نک : الـدر...، 1/175، 285، جم ) و نیز آثاری غیر تفسیری همانند مقدمۀ ابن تیمیه (ص 95، 96، 103، جم ) و المتوکلی سیوطی (ص 43، 58، 61، جم ) گردد (نیز نک : زرکشی، 2/159؛ لوث، 589).افزون بر این از علل اهمیت و شهرت این اثر نزد دانشمندان اسلامی سدههای مختلف این موارد را میتوان برشمرد: 1. تفسیر طبری با نقل حدود 400،38 روایت مختلف (قس: برگ، 124)، گزارشی لحظه به لحظه از رویدادهای تفسیری پیش از خود را ارائه داده است. در واقع این اثر با جای دادن بسیاری از آثار مفقود در تار و پود خود، منبع مناسبی برای بازسازی آنها و یا دستکم اظهارنظر دربارۀ آنها ست (GAS, I/19-21؛ برای برخی نمونهها، نک : سورتی، سراسر پاورقیها؛ عبدالرحیم، 1/61، 62، 82، جم ؛ برای اظهار نظرها دربارۀ دیگر آثار بر اساس این اثر، نک : برگ، 173-215؛لیمهویس،19-27)؛ 2. از آنجا که مؤلف ضمن بهرهگیری از رشتههای گوناگون علم ، از جمله برخی علوم قرآنی، به طرح دیدگاه دانشمندان آن علوم در عصر خویش میپردازد، کتاب او منبعی پرارزش برای آگاهی از وضعیت آن علوم در آن روزگار و نیز شناخت جریانات فکری آن دوران به شمار میآید (گلدسیهر، 89 ؛ برای بررسی تاریخ برخی علوم بر اساس این اثر در نحو، نک : آلوسی، سراسر کتاب، به خصوص نک : ص 241؛ عمر، 237-239؛ در فقه، نک : دسوقی،109-110). طبری در تفسیر برخی آیات مربوط به قصص قرآنی از برخی روایات اسرائیلی بدون نقد و بررسی آنها بهره میبرد (مثلاً نک : 15/38-52؛ برای بررسی روایات اسرائیلی این اثر و ریشههای آن در متون عهد عتیق و تفاسیر آن، نک : ربیع، سراسر کتاب؛ ذهبی، الاسرائیلیات...،121-132؛ بغدادی، 176-177) که به این علت بر او خرده گرفته (مثلاً نک : صالح، 139؛ ذهبی، همان، 125؛ معرفت، 2/738-739) و گاه او را متهم به «جنون» حدیثگویی ذیل هر آیه کردهاند (رضا، 3/298-299). هر چند که باید گفت استفاده از روایات اسرائیلی در آن روزگار امری رایج بوده است و از این قبیل روایات را در دیگر متون تفسیری و حدیثی نیز میتوان یافت (حریری، 199؛ ژیلیو، «تفسیر»، 111). نکتۀ شگفتآور آن است که ذیل برخی از آیات مربوط به قصص قرآنی که انتظار میرود به ذکر قصص قرآنی روی آورد، امتناع کرده، و علم به تفصیلات داستان را بیفایده دانسته است (مثلاً نک : 7/152-153، 12/202-207).در پیجویی علت این برخورد دو گانه باید گفت که او احتمالاً از اینگونه روایات نه در جهت تفسیر آیات، بلکه به عنوان کمکی بر اشارات و نکاتی تاریخی که در تفسیرش آورده، بهره گرفته است. از آن رو که به هر تقدیر اینگونه روایات در عمق خود حامل میزانی از واقعیات نیز هستند. در واقع استفاده از روایات اسرائیلی نزد طبری کاربرد شعر جاهلی در بیان معنای یک واژۀ قرآنی را داشته، و فقط در جهت تأیید مضمون آیه بهکار میرفته است (تدین، 400؛ شاکر، 16-17؛ حریری، همانجا).از آنجا که باور مؤلف بریک مذهب کلامی و فقهی خاص موجب شده است تا بسیاری از روایات تفسیری موجود در آن دوران را تصفیه کند، به ذکر روایات تفسیری و طرح دیدگاههای فقهی مذاهبی چون امامیه نپرداخته است. او ذیل آیاتی که طبق باور امامیه در شأن ائمه (ع) نازل شدهاند، یا روایت شأن نزول را ذکر نکرده، و یا آن را جایز به حمل بر معنی عام دانسته است (مثلا نک : 6/343، 29/240؛ نیز نک : استادی، سراسر مقاله؛ موسوی،236-238)؛ اگر هم ضمن تفسیر آیهای به ذکر فضائل ائمه (ع) بپردازد، موضع اهل سنت را دربارۀ آن فضیلت دنبال میکند (مثلاً نک : 25/29-33؛ نیز نک : معرفت، 2/747-750).البته باید گفت که مقایسۀ دیدگاههای طبری دربارۀ برخی مسائل مورد اختلاف مذهب خود با امامیه ، در دو کتاب تفسیر و تاریخ (مثلاً نک : دیدگاه او دربارۀ مسئلۀ غرانیق در تفسیر، 17/222، تاریخ، 1/550-552؛ قس: دیدگاه طوسی، 7/331؛ نیز دیدگاه طبرسی، 7/145-146) و همچنین بهره جستن از روایات برخی تفاسیر شیعی و معتزلی، مانند تفسیر حسن بصری و تفسیر کلبی در تاریخ خودکه درنگارش تفسیرش به آنها وقعی ننهاده است (نک : GAS, I/30, 34-35)، نشان از تحول فکری او در گرایش به دیدگاههای شیعی و گروههای عقلگرا پس از نگارش این اثر دارد.او همچنین در این کتاب، میان فضائل قوم ایرانی و آنچه «رذائل مجوسیت» میشمارد، تفاوت مینهد و در این راستا روایاتی را که در تمجید از قوم ایرانی و سلمان فارسی از سوی پیامبر(ص) نقل شده است، به مناسبتهایی ذکر میکند (26/78، 21/152، 28/108).جایگاه ویژۀ تفسیرطبری در فرهنگ اسلامی و نیز نزد خاورشناسان موجب شده است تا کارهای گوناگونی دربارۀ آن صورت گیرد. در یک دستهبندی کلی میتوان این کوششها را معرفی نمود:الف ـ ترجمهها: 1.کتابی مشهور به ترجمۀ تفسیر طبری به زبان فارسی، که توسط جمعی از علمای ماوراءالنهر، در زمان سلطنت نوح بن منصور سامانی(350-366ق/961-977م) و به فرمان او فراهم شده است (برای صحت این شهرت، نک : آذرنوش، 1/49-62؛ نیز نک : ه د ، ترجمۀ قرآن). این کتاب به تصحیح حبیب یغمایی به چاپ رسیده است (تهران ،1339ش)؛
2. ترجمهای از خلاصۀ این اثر به زبان انگلیسی به قلم جان کوپر انتشار یافته (تنها دو جلد) که سلسله سند را نیاورده، و تنها به ذکر نام اولین راوی بسنده کرده است. نیز گفتنی است که از میان احادیث مشابه تنها یکی را آورده است (نک : خرمشاهی، «ترجمه...»، 37-38)؛ 3. ترجمهای از مختصر این اثر به زبان فرانسه به قلم پیر گوده1 که از زمان آغاز ترجمه در
1. Pièrre Godé
1983م تاکنون تنها 3 جلد از آن به چاپ رسیده است (برای بررسی انتقادی این ترجمه، نک : ژیلیو، «ترجمه...1»، 367-370)؛
4. ترجمهای به زبان فارسی به قلم محمد باقر خالصی. او در این ترجمه که تاکنون دو جلد از آن توسط موسسۀ دارالعلم منتشر شده است، به ترجمۀ کامل اثر پرداخته، اما در سلسله سند روایت تنها نام آخرین راوی را آورده است. همچنین هر جا مطلبی بر خلاف اعتقادات امامیه ذکر شده باشد، مترجم در پانوشت به نقد آن پرداخته است (قم، 1371ش)؛ 5. ترجمهای از تمام مباحث مؤلف ذیل آیۀ 79 سورۀ اسراء توسط روزنتال به زبان انگلیسی صورت گرفته است (نک : روزنتال، I/149-151 ) ؛ 6. ترجمهای به زبان ترکی که نسخهای از آن در کتابخانۀ ایاصوفیه وجود دارد (نک : GAL, I/14)؛ 7. از این اثر ترجمهای نیز به زبان لاتین صورت گرفته است (شفیعی،83).بـ خلاصهها: 1. بهگزارش ابن ندیم، پس از نگارش این کتاب، در سدۀ 4ق عدهای به تلخیص آن پرداختند. اما او از میان آنها تنها از ابوبکر ابن اخشید (د326ق/938م) نام میبرد (ص 37، 221، 292؛ نیز نک : GAS, I/328)؛ 2. خلاصۀ ابن صمادح تجیبی (د 419ق/1028م) در دو جلد که تنها تفسیر آیات غریب را آورده است (چ مصر، 1390ق/1971م)؛ 3. خلاصهای به قلم صالح احمدرضا و محمدعلی صابونی در دو جلد که اسانید روایات، اشعار جاهلی، اسباب النزول و مباحث فقهی و قرائت را نیاورده است (چ بیروت، 1405ق/1984م)؛ 4- 5. دو خلاصه از ابوعبدالله لخمی نحوی، معروف به ابن لجاش (د 490ق/ 1097م) و ابوبکر احمد بن عبدالله قرطبی (د 333ق/945م) که امـروزه دردست نیستند (ثعالبـی، 1/20؛ گنونـی، 1/132-133)؛ 6- 7. خلاصههای مترجم ازکوپر و گوده که در قسمت ترجمهها به آنها اشاره شد.ج ـ چاپها: این اثر نخستینبار در 1321ق/1903م در قاهره به چاپ رسید و تاکنون در اندازههای مختلف، اغلب 15 یا 30 جلدی، منتشر شده است. مشهورترین و معتبرترین چاپ این اثر به تصحیح و تعلیق محمود محمد شاکر در قاهره (1394ق/
1974م) صورت گرفته است (برای چاپهای این اثر، نک : زحیلی، 110-114؛ بکایی، 9/3846-3847 ؛ رادفر، 50-51).
1. »Traduire… «2. H. Haussleiter, Register zum Qur'ānkommentar. 3 H. Birkeland, The Lord Guideth: Studies in Primitive Islam, Oslo, 1950. 4. H. Horst, »Die Gewährsmänner in Korankommentar at-Tabari: Ein Beitrag zur Kenntnis der exegetischen Überlieferung im Islam«, Ph. D Dissertation Rheinische-Wilhelms-Universität zu Bonn, 1951. 5. La Sourate al-Baqara dans le commentaire de Tabari, Université Paris-III, 1982. 6. Aspect de l’imaginative islamique commun dans le commentaire de Tabari, Université Paris-III,1987. 7. »Parcours exégètiques : de Tabari…, à Razi«, Etudes Arabes Université Paris, 1983, vol. VIII. 8. »Les œuvres de Tabari«, MIDEO, 1990, vol. XIX. 9. »Les Débuts de l´exégèse coranique«, REMMM, 1990. 10. »Textes anciens édités en Egypte«, MIDEO, 1989-1996, vols. XIX-XXII. 11. »Tabari’s Exegesis of the Quranic Term al-Kitab«, Journal of American Academy of Religion, 1995, LXXXI/761-774. 12. »Cristianity in the Quran Commentary of Tabari«, Islamo-Christiana, 1980, vol. VI. 13. S. Khalil, »Le Commentaire de Tabari sur coran 2/62 et la question du salut des non-musulmans«, Annali dell' Istituto Universitario Orientale di Napoli, 1980, vol. XL.
14. »Langue et Coran selon Tabari«, SI, 1988, vol. LXVIII 15. »Mythe, récit, historie du salut dans le commentarie coranique de Tabari«, JA, 1994, vol. CCLXXXII.
د ـ آثار دیگر: افزون بر آنچه یاد شد، به این آثار نیز میتوان اشاره کرد: 1. استخراج آیات و احادیث این اثر توسط محمد فؤاد عبدالباقی که در قاهره (1378ق/1958م) به چاپ رسیده است (GAS، همانجا)؛ 2.تهیۀ فهرستی مفصل به صورت یک معجم المفهرس از سوی هاوس لایتر2 در استراسبورگ (1921م) منتشر شده است (همانجا)؛ 3. تحلیلی مفصل از روایاتی که طبری در دو کتاب تاریخ و تفسیر بهکار برده است، توسط هریس بیرکلند3 در کتاب «هدایت خدا: مطالعاتی دربارۀ اسلام سدههای نخستین»؛ 4. هورست4 نیز در رسالۀ خود با عنوان «ثقات تفسیر طبری: نوشتاری دربارۀ شناخت روایات تفسیری در اسلام»، به بررسی گستردۀ روایات تفسیر طبری پرداخته است ؛ 5. کلود ژیلیو مستشرق فرانسوی نیز طی 3 رساله با عنوانهای «پایگیری و کارکرد روایات تفسیری در تفسیر طبری در پرتو آیات 1 تا 40 سورۀ بقره5»، «نمودهای تصور مشترک اسلامی در تفسیر طبری6» و «تفسیر، کلام و زبان در اسلام: تفسیر طبری» (نک : منابع همین مقاله) و نیز 4 مقاله با عنوانهای «جریان تفسیری ازطبری تا رازی7»، «بررسی آثار طبری8»، «مقدمات تفسیر قرآن9» و«بررسی متون کهن منتشر شده در مصر10» (در 4 بخش)، به بررسی گستردۀ این اثر پرداخته است؛
7. برخی کوششها، مانند بازسازی دستهای مفاهیم دینی و یا بررسی اعتبار روایات یک مفسر، بر مبنای دادههای تفسیر طبری بودهانـد. از جمله مـیتوان این کوششها را نام برد: «تفسیر طبری از واژۀ قرآنی الکتاب11»، اثر هربرت برگ؛ «مسیحیت در تفسیر طبری12»، اثر ای. شریف؛ «تفسیر طبری از آیۀ 62 سورۀ بقره و مسئلۀ رستگاری غیرمسلمانان13»، اثر خلیل سمیر؛ «زبان و قرآن از دیدگاه طبری14»، «تفسیر و معناشناسی ساختاری در تفسیر طبری و اسطورۀ روایت و تاریخ رستگاری15»، اثر ژیلیو؛ بررسی داستان بتشکنی ابراهیم (ع) از سـورۀ انبیاء اثـر کالدر (ارجاعات همین مقالـه)؛ «بررسی تحلیلی تفسیر طبری
از مفهوم فرهنگی و نمادین فتنه»، از عبدالقادر تیوب (ص 157-172)؛ «بررسی مسئلۀ حروف مقطعه و داستانهای اصحاب اخدود و قوم عاد»، از اتو لوث (ص 603-622)؛ بررسی دیـدگاه طبری دربـارۀ مسائل معـرفت الله، وحی، رسالت و امامت از جـوادی آملی (ص 167-209)؛ بررسی مسئلۀ آغاز وحی و بعثت از دیدگاه طبری اثر علی دوانی (ص 157-206).نسخههای خطی پرشماری نیز از این اثر در کتابخانههای مختلف دنیا وجود دارد (برای فهرستی از آنها، نک : ابونیل، 213-214؛ الفهرس...، 1/60-71 ؛ GAS, I/327-328).
مآخذ: آذرنوش، آذرتاش، تاریخ ترجمه از عربی به فارسی، تهران ،1375ش؛ آلوسی، زکی فهمی و احمد شوقی، الطبری نحوی من خلال تفسیره، بغداد، 2002م؛ ابن تیمیه، احمد، مقدمة فی اصول التفسیر، به کوشش عدنان زرزور، کویت/ بیروت، 1392ق/1972م؛ ابن جوزی، عبدالرحمان، المنتظم، حیدرآباد دکن، 1357ق/1938م؛ ابن خلکان، وفیات؛ ابن عربی، محمد، احکام القرآن، به کوشش علیمحمدبجاوی، بیروت، 1408ق/ 1988م؛ ابن کثیر، تفسیر القرآن العظیم، به کوشش محمدابراهیم بنا و دیگران، استانبول، 1984م؛ ابن ندیم، الفهرست؛ ابوطبره، هدى جاسم محمد، المنهج الاثری فی تفسیر القرآن الکریم، قم، 1372ش؛ ابونیل، محمدعبدالسلام، «الطبری المفسر، مذهبه فی التفسیر»، الامام طبری، ج 2، انتشارات ایسیسکو، 1992م؛ استادی، رضا، «اهل بیت رسالت در تفسیر طبری»، کیهان اندیشه، تهران، 1368ش، شم 25؛ اسماعیل، محمد بکر، ابن جریر الطبری منهجه فی تفسیر، بیروت، دارالمنار؛ بغدادی، سالم صفار، نقد منهج التفسیر و المفسرین المقارن، دارالهادی، 1420ق/1999م؛ بکایی، محمدحسن، کتابنامۀ بزرگ قرآن کریم، تهران، 1419ق/1998م؛ تدین، مهدی، «نقش تاریخ در تفسیر طبری»، یادنامۀ طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1369ش؛ ثعالبی، عبدالرحمان، الجواهر الحسان، به کوشش ابومحمد غماری، بیروت، 1416ق/ 1996م؛ ثعلبی، احمد، الکشف و البیان، به کوشش ابومحمد بن عاشور، بیروت، 1422ق/2002م؛ جعفر، خضیر، الشیخ الطوسی مفسراً، قم، 1378ش؛ جوادی آملی، عبدالله، رسالت قرآن، تهران، 1375ش؛ جوینی، مصطفى صاوی، مناهج فی التفسیـر، اسکندریه؛ حاجـی خلیفه، کشف؛ حـریری، غـلام احمد، تاریخ تفسیـر و مفسریـن، فیصلآباد، 1401ق/1989م؛ حوفی، احمد محمد، الطبری، قاهره، الموسسة المصریة العامة للتألیف و الترجمة و الطباعة؛ خرمشاهی، بهاءالدین، «ترجمۀ انگلیسی تفسیر طبری»، گلستان قرآن، تهران، 1380ش، س 4، شم 92؛ همو، سهم ایرانیان در تفسیر قرآن، قم، 1413ق/1992م؛ خطیب بغدادی، احمد، تاریخ بغداد، قاهره، 1349ق؛ داوودی، محمد، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمد عمر، دارالکتب عابدین، 1392ق/1972م؛ درینی، فتحی، « الامام الطبری و منهجه العلمی فی التفسیر»، التراث العربی، دمشق، 1404ق/1984م، شم 13-14؛ دسوقی، محمد، «الجانب الفقهی فی تفسیر الطبری»، الامام الطبری، ج1، انتشارات ایسیسکو، 1992م؛ دوانی، علی، «آغاز وحی و بعثت پیامبر(ص) در تاریخ و تفسیر طبـری»، یادنامۀ طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1369ش؛ ذهبی، محمدحسین، الاسرائیلیات فی التفسیر و الحدیث، دمشق، 1405ق/1985م؛ همو، التفسیر و المفسرون، بیروت، 1962م؛ رادفر، ابوالقاسم، کتابشناسی طبری، تهران، 1368ش؛ ربیع، آمال محمد عبدالرحمان، الاسرائیلیات فی تفسیرالطبری، قاهره، 1422ق/2001م؛ رضا، محمد رشید، تفسیر المنار، قاهره، 1372-1373ق؛ زحیلی، محمد، الامام الطبری، دمشق، 1420ق/1999م؛ زرکشی، محمد، البرهان فی علوم القرآن، به کوشش محمـدابوالفضل ابراهیم، بیـروت، 1408ق/1988م؛ زرکلی، اعلام؛ زیدی، کاصد یاسر، «الطبری المفسر الناقد مع موازنه بمفسرین معاصرین له»، الامام الطبری ج2، انتشارات ایسیسکو، 1992م؛ سمعانی، عبدالکریم، الانساب، حیدرآباد دکن، 1398ق/1978م؛ سورتی، عبدالرحمان طاهر، تعلیقات بر تفسیـر مجاهد،
قطر، 1396ق/1976م؛ سیوطی، الدرالمنثور، بیروت، 1411ق/1990م؛ همو، طبقات المفسرین، به کوشش علی محمدعمر، بیروت، داراحیاء التراث العربی؛ همو، المتوکلی، به کوشش عبدالکریم زبیدی، بیروت، 1408ق/1988م؛ شاکر، محمودمحمد، مقدمه بر تفسیر الطبری، قاهره، دارالمعارف؛ شفیعی، محمد، مفسران شیعه، شیراز، 1349ش؛ صالح، صبحی، مباحث فی علوم القرآن، بیروت، 1405ق/1985م؛ طبرسی، فضل، مجمع البیان، به کوشش هاشم رسولی محلاتی و فضلالله یزدی طباطبایی، بیروت، 1408ق/1988م؛ طبری، اختلاف الفقهاء، بیروت، دارالکتب العلمیه؛ همو، تاریخ، بیروت، 1408ق/1988م؛ همو، جامع البیان عن تأویل آی القرآن (تفسیر)، به کوشش محمود محمد شاکر، بیروت 1421ق/ 2001م؛ طبیبیان، حمید، «آیات احکام در تفسیر طبری»، یادنامۀ طبری، بهکوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1369ش؛ طحان، اسماعیل احمد «ظاهرة نقد القراءات و منهج الطبری فیها»، الامام الطبری، ج 2، انتشارات ایسیسکو، 1992م؛ طوسی، محمد، التبیان، بهکوشش احمد حبیب قصیر عاملی، قم، 1409ق/ 1988م؛ عانی، عبدالقهار داوود، دراسات فی التفسیر و المفسرین، بغداد، 1987م؛ عبدالحق، احسان الحق، «منهج الامام الطبری فی تفسیره»، الامام الطبری، ج 2، انتشارات ایسیسکو، 1992م؛ عبدالرحیم، محمد، تعلیقات بر تفسیر الحسن البصری، قاهره، 1992م؛ علوی، ابراهیم، «طبری و سلفیگری»، یادنامۀ طبری، به کوشش محمدقاسمزاده، تهران، 1369ش؛ علوی مقدم، محمد؛ «نکتههای بلاغی در تفسیر طبری»، یادنامۀ طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1369ش؛ عمر، احمد خطاب، «الطبری النحوی الکوفی من خلال تفسیره»، آداب الرافدین، 1398ق/ 1978م، شم 9؛ عمری، لیلى توفیق، «التفسیر و الشعر الجاهلی»، الامام الطبری، ج 2، انتشارات ایسیسکو، 1992م؛ عمیدی، تامر هاشم، تقیه از دیدگاه مذاهب و فرقههای اسلامی غیر شیعی، ترجمۀ محمدصادق عارف، مشهد، 1377ش؛ عیاشی، محمد، تفسیر، به کوشش هاشم رسولی محلاتی، تهران، المکتبة العلمیة الاسلامیه؛ فاضلی، محمد، «تفسیر طبری در نقد و بررسی»، یادنامۀ طبری، طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1369ش؛ فتلی، عبدالحسین، «ابوجعفر الطبری و منهجه فی القراءات»، مجلة المجمع العلمی العراقی، ج34، بغداد، 1983ق/1403م؛ فرات کوفی، تفسیر، به کوشش محمد کاظم، تهران، 1410ق/1999م؛ الفهرس الشامل للتراث العربی الاسلامی المخطوط، علوم القرآن، مخطوطات التفسیر، عمان، 1407ق/1987م؛ قفطی، علی، انباه الرواة، به کوشش محمدابوالفضل ابراهیم، قاهره، 1374ق/1955م؛ گنونی، عبدالسلام احمد، المدرسة القرآنیة فی المغرب من الفتح الاسلامی الی ابن عطیه، رباط، 1401ق/1981م؛ مالکی، محمد «اصالة المنهج فی تفسیر الطبری»، الامام الطبری، ج 2، انتشارات ایسیسکو، 1992م؛ همو، دراسة الطبری للمعنی من خلال تفسیره، مغرب، 1417ق/1996م؛ مشینی، مصطفى ابراهیم، مدرسة التفسیر فی الاندلس، بیروت، 1406ق/1986م؛ معرفت، محمد هادی، التفسیر و المفسرون فی ثوبه القشیب، مشهد، 1384ش؛ موسوی، محمد حسین، «اسباب النزول در تفسیر طبری»، پژوهشهای قرآنی، 1374ش، شم 1؛ مهدی، جوده محمد محمد، الواحدی و منهجه فی التفسیر، قاهره، 1978م؛ میرزا محمد، علیرضا، «روش تفسیر طبری»، یادنامۀ طبری، به کوشش محمد قاسمزاده، تهران، 1369ش؛ یاحقی، محمد جعفر، «طبری و ابوالفتوح»، همانجا؛ یاقوت، ادبا؛ نیز:
Berg, H., The Development of Exegesis in Early Islam, Richmond, 2000; Brockett, A., »The Value of ĦafŞ and Warsh Transmission for the Textual History of the Qurºān«, Approaches to the History of the Interpretation of the Qurºān, ed. A. Rippin, Oxford, 1988; Calder, N., »Tafsīr from Ŧabari to Ibn Kathīr«, Approaches to the Qurºān, ed. G.R.Hawting and A. A. Shareef, London, 1993; Cooper, J., introd. The Commentary on the Qurºān, Oxford 1981; EI2; GAL; GAS; Gilliot, C., Exégèse, langue et théologie en Islam: l'Exégèse coranique de Tabari, Paris, 1990; id, »Traduire ou trahir aŧ-Ŧabarī«, Arabica, 1981, vol. XXXIV(1); Goldziher, I., Die Richtungen der islamischen Koranauslegung, Leiden, 1970; Heath, P. , »Creative Hermeneutics«, Arabica, 1989, vol. XXXVI(1); Horst, H., »Zur Überlieferung im Korankommentar aŧ-Ŧabarīs«, ZDMG, 1953, vol. CIII; Leemhuis, F., »Origins and Early Development of the Tafsīr Tradition«, Approaches to the History of the Interpretation of the Qur'ān, ed. A. Rippin, Oxford,
1988; Loth, O., »Ŧabari`s Korancommentar«, ZDMG, 1881, vol. XXXV; McAuliffe, J. D., »Quranic Hermeneutics: The Views of at-Tabari and Ibn Kathir«, Approaches to the History of the Interpretation of the Qurºān, ed. A. Rippin, Oxford, 1988; Nöldeke, Th., Geschichte des Qorans, ed. F. Schwally, 1961; Rippin, A., »The Function of Asbāb al-Nuzūl in Qurºānic Exegisis«, Bulletin of the School of Oriental and African Studies , London, 1988, vol. LI(1); id, »Review of Exégèse, langue et théologie en Islam«, Journal of Semitic Studies, 1991, vol. XXXVI; id, »Tafsir«, EI2, 1998, vol. X; Rosenthal, F., The History of al-Ŧabarī, ed. E. Yarshater, New York, 1989; Schacht, J., The Origins of Mohammadan Jurisprudence, Oxford, 1950 ; Steinschneider, M., »Die Parva Naturalia des Aristoteles bei Arabern«, ZDMG, 1883, vol. XXXVII; Tayob, A., »An Analytical Survey of al-Tabari’s Exegesis of the Cultural and Symbolic Construct of Fitna«, Approaches to the Qurºān, ed G. R. Hawting and A. A. Shareef, London, 1993; Wansbrough, J., Quranic Studies: Sources and Methods of Scriptural Interpretation, Oxford, 1977.یونس دهقانی
منبع : سایت دایرة المعارف بزرگ اسلامی به نشانی : http://www.cgie.org.ir/shavad.asp?id=123&avaid=6018