Atyabi Weblog/وب نگاری اطیابی

این وب نگاری درمورد موضوعات گوناگون می باشد.

Atyabi Weblog/وب نگاری اطیابی

این وب نگاری درمورد موضوعات گوناگون می باشد.

کوروش بزرگ

کوروش بزرگ

کوروش ملقب به کوروش بزرگ یا کوروش کبیرهمچنین معروف به کوروش دوم نخستین پادشاه و بنیان‌گذار شاهنشاهی هخامنشی بود. کوروش بمدت سی سال، از سال ۵۵۹ تا سال ۵۲۹ پیش از میلاد، بر ایران سلطنت کرد.[۲]

دربارهٔ کوروش تمام مورخین متفقند که شاهی بود با عزم و عاقل و رئوف که در موارد مشکل به عقل بیش از قوه متوسل می‌شد و برخلاف پادشاهان آشور و بابل، با مردم مغلوب رئوف و مهربان بود.[۳] جنگ و بوی خون او را برخلاف فاتحان دیگر مغرور نکرد و رفتار او با پادشاهان مغلوب لیدیه و بابل سیاست تسامح او را بخوبی نشان می‌دهد.[۴] با پادشاهان مغلوب به اندازه‌ای مهربانی می‌کرد که آنها دوست کوروش شده و در مواقع مشکل به او یاری می‌نمودند. با مذهب و معتقدات مردم کاری نداشت بلکه برای جذب قلوب ملل آداب مذهبی آنها را محترم می‌داشت. شهرها و ممالکی که در تحت تسلط او در می‌آمدند، هیچگاه معرض قتل و غارت واقع نمی‌شد. [۵] آنچه درباب وی برای مورخ جای تردید ندارد، قطعاً این است که لیاقت نظامی و سیاسی فوق‌العاده در وجود او، با چنان انسانیت و مروتی در آمیخته بود که در تاریخ پادشاهان شرقی پدیده‌ای به‌کلی تازه به شمار می‌آمد.[۶] کوروش از ذکر عناوین و القاب احتراز داشت، در کتیبه‌هایی که از او مانده، این عبارت ساده خوانده می‌شود، من کوروش شاه هخامنشی هستم. حال آنکه شاهان دیگر خود را خدا می‌خواندند. [۷]

ایرانیان کوروش را پدر*[۱] .[۸] و یونانیان او را سرور و قانونگذار می‌نامیدند و در وی به چشم یک فرمانروای آرمانی می‌نگریستند. [۹] یهودیان این پادشاه را، به منزله مسیح پروردگار بشمار می‌آوردند[۱۰]، ضمن آنکه بابلیان او را مورد تأیید مردوک می‌دانستند.[۱۱]

واژهٔ کوروش

نام کوروش در زبان‌های گوناگون باستانی به‌گونه‌های مختلف نگاشته شده‌است:

  • پارسی باستان: Kūruš
  • در کتیبه‌های عیلامی: Ku-rash
  • درکتیبه‌های بابلی: Ku-ra-ash
  • در زبان یونانی باستان: Κρος آمده‌است.
  • در زبان عبری: کورِوش Koresh
  • در زبان لاتین: سیروس Cyrus؛

دکتر شهبازی معتقد است کورش به معنی خورشید است. او در کتاب راهنمای جامع پاسارگاد میگوید بر اساس سنتی که کتزیاس یونانی ناقل آن بوده است و پلوتارخ ذکر کرده, کلمه‌ی کوروش را ایرانیان با کلمه خورشید انطباق داده بودند (در زبان ایرانی خورشید "هُوَر" تلفظ می‌شد که امروزه خور=هور می‌گوییم) یعنی خورشید زا مظهر و نمادی برای کوروش می‌دانستند و جالب اینکه آرامگاه کوروش دلیلی برای تایید این روایت (که اغلب مورد تردید بوده است) باقی نهاده و آن شکل خورشیدی است که بر پیشانی آرامگاه او, بالای سردر اتاق آرامگاه, حجاری کرده‌اند.[۱۲]

تبارنامه کوروش بزرگ

  • تبارنامه کلی هخامنشیان

 

 

 

هخامنش

شاه پارس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

چا ایش پیش

شاه پارس

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آریارامن

فرماندار پارس

 

کوروش یکم

شاه انشان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

آرسام

فرماندار پارس

 

کمبوجیه اول

فرماندار انشان

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

ویشتاسپ

شاهزاده

 

کوروش دوم

شاه ایران

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

داریوش یکم

شاه ایران

 

کمبوجیه دوم

شاه ایران

 

بردیا

شاهزاده

 

آرتیستون

شاهدخت

 

آتوسا

شاهدخت

 

 

 

 

 

 


تبار کوروش از جانب پدرش به پارس‌ها می‌رسد که برای چند نسل بر انشان (انزان) و عیلام (شمال خوزستان کنونی)، حکومت کرده بودند. کوروش دربارهٔ خاندانش، بر سفالینهٔ استوانه ای شکلی، محل حکومت آن‌ها را نقش کرده‌است.

اینکه چه وقایعی روی داده که پارس‌ها عیلام را تسخیر نموده و شاخه‌ای از سلسلهٔ هخامنشی را در آنجا برقرار کرده اند، معلوم نیست. احتمال می‌رود که پس از آنکه آشور بنی پال در سال ۶۴۵ پیش از میلاد، دولت عیلام را منقرض کرد، پارس‌ها از فرصتی که در اثر جنگ بین آشور و ماد بدست آمده بود، استفاده کرده، پادشاهی جدیدی را در انشان تأسیس کرده باشند.

هخامنش سر سلسلهٔ این دودمان است که در حدود ۷۰۰ سال پیش از میلاد، میزیسته است. پس از مرگ او، فرزندش چا ایش پیش به حکومت پارس و انشان (انزان) رسید. بعد از فوت او سلسلهٔ هخامنشی دوشاخه شده و کوروش یکم شاه انشان و عیلام و آریارامن شاه پارس شد. سپس پسران هر کدام، به ترتیب کمبوجیه یکم شاه انشان و عیلام و آرسام شاه پارس، بعد از آن‌ها حکومت کردند.

کمبوجیه یکم با شاهدخت ماندانا، دختر ایشتوویگو (آژی دهاک یا آستیاگ) پادشاه ماد، ازدواج کرد و کوروش بزرگ نتیجه این ازدواج بود.

داریوش بزرگ در کتیبه بیستون نیز این مطلب را تأیید می کند، زیرا شاه مزبور می گوید، من نهمین شاه از سلسلهٔ دوگانهٔ هخامنشی هستم. (با حذف ویشتاسب چون وی حکمرانی نکرده است).[۱۳]

زادگاه و افسانهٔ زایش کوروش بزرگ

تاریخ نویسان باستانی از قبیل هرودوت، گزنفون وکتسیاس درباره چگونگی زایش کوروش اتفاق نظر ندارند. اگرچه هر یک سرگذشت تولد وی را به شرح خاصی نقل کرده‌اند، اما شرحی که آنها درباره ماجرای زایش کوروش ارائه داده‌اند، بیشتر شبیه افسانه می‌باشد. تاریخ نویسان نامدار زمان ما همچون ویل دورانت و حسن پیرنیا و پرسی سایکس، افسانه زایش کوروش بزرگ را از هرودوت برگرفته‌اند.

فرزندان

همسر کوروش بزرگ کاساندان بود. کوروش کاساندان را بسیار دوست می‌داشت و پس از مرگش در سراسر امپراتوری کوروش، مراسم سوگواری بر‌پاکردند.

پس از مرگ کوروش، فرزند ارشد او کمبوجیه دوم به سلطنت رسید. نام پسر کوچکتر کوروش بردیا بود.

کوروش بجز این دو پسر، دارای سه دختر به نام‌های آتوسا (به اوستایی هئوتسه به معنی خوش اندام)، رکسانا (روشنک یا به اوستایی رئوخشنه) و آرتیستونه (آرتوستونه) بود.[۱۴]

آتوسا بعدها با داریوش بزرگ ازدواج کرد و مادر خشایارشا، پادشاه قدرتمند ایرانی شد.[۱۵]

غلبه بر مادها

پدران کوروش که از چند نسل قبل از وی در انشان پادشاه بودند، در طلوع قدرت ماد نسبت به پادشاه آن قوم اظهار تبعیت می‌کردند.

کوروش وقتی در سال ۵۵۹ پیش از میلاد در انشان به سلطنت نشست، خیلی زود ضعف و انحطاط دولت ایشتوویگو (آستیاک یا آژی دهاک) را دریافت و همین نکته او را به فکر توسعهٔ قدرت و خیال کسب استقلال انداخت. وجود نارضایتی‌های بسیار در طبقات مختلف، اعلام این طغیان را برای کوروش ممکن کرد. طوایف پارس و متحدان آنها که از طرز فرمانروایی پادشاه ماد ناراضی بودند، بزودی با کوروش همدست شدند.

در سال ۵۵۰ پیش از میلاد با قوت یافتن کوروش، ضرورت سرکوبی او قطعی‌تر گشت اما لشکری هم که خود ایشتوویگو جهت دفع او آورد، در نزدیک پاسارگاد بر پادشاه خود شورید و او را تسلیم کوروش کرد.[۱۶] نابونید پادشاه بابل در لوحه‌های بدست آمده، این واقعه را اینطور نوشته‌است، ایشتوویگو قشونی جمع کرده به جنگ کوروش رفت ولیکن قشون او یاغی شده و شاه را گرفته، تسلیم کوروش نمود. پس از آن کوروش همدان را تسخیر کرد و طلا و نقره و ثروت زیادی بدست او آمد و تمام این غنائم را به انشان برد.[۱۷]

پیوستن نیروهای ماد به کوروش نشان می‌دهد که جنگجویان ماد کوروش را همچون بیگانه‌ای تلقی نمی کردند و بخاطر انتساب وی از طریق مادرش ماندانا به خاندان ماد، سلطنت پادشاهی ماد را بنوعی حق و میراث او می‌دیده اند.

کوروش بعد از اسارت ایشتوویگو پدربزرگ خود با احترام رفتار کرده و حتی او را، در دنبال تسخیر سارد، بر لشکری که سواحل آسیای صغیر را مسخر کرد، فرماندهی داد.[۱۸]

اتحاد سه دولت لیدی، بابل، مصر

تسخیر ماد باعث تشویش دول همجوار و غیر همجوار گردید. سه دولت نامی آنزمان یعنی لیدی، بابل و مصر داخل مذاکره شدند که در مقابل کوروش اتحاد سه گانه ای تشکیل دهند. بدین ترتیب کرزوس، پادشاه لیدی ، نابونید، پادشاه بابل نو و آماسیس دوم، پادشاه مصر علیه کوروش هم پیمان شدند.[۱۹]

تسخیرامپراتوری لیدی و آسیای صغیر

پادشاه لیدی (لیدیه) کرزوس بود. خواهر وی آریه نیس، با ایشتوویگو (آستیاک) ازدواج کرده و ملکهٔ مادها بود. کرزوس علاقهٔ فراوانی به توسعهٔ قلمرو خود داشت ولی دو سبب خاص او را در هجوم به کوروش تشویق می کرد، یکی به واسطهٔ اعتمادی بود که به نظر پیش گویان معبد، جهت پیروزی خود داشت و دیگری آنکه می‌خواست انتقام شوهر خواهر خود، ایشتوویگو (آستیاک) را از کوروش بگیرد.[۲۰]

پس از سقوط دولت بزرگ ماد، کرزوس در اندیشه فرو رفت که باید بجنگ تدافعی اکتفا کند یا به کوروش حمله برد، بالاخره بعد از مشورت با غیب گوها تصمیم به حمله گرفته شد و بنای تجهیزات را گذارده و با اسپارت داخل مذاکره شد و موافقت آنها را جلب کرد.

دولت بابل و مصر نیز چون از بزرگ شدن پارس سخت بیمناک بودند، مشغول به تجهیز کردن خود و آمادگی برای جنگ نمودند. سرانجام در سال ۵۴۹ پیش از میلاد، پادشاه لیدی به ایران حمله برده و ارتفاعات کاپادوکیه را که در قدیم پایتخت دولت قوی هیت ها بود، اشغال کرد. در پائیز آن سال جنگ سختی مابین لشکر لیدی و پارس روی داد. پادشاه لیدی به تصور اینکه پارسها جرئت تجاوز را در موقع زمستان، بخاک لیدی نخواهند داشت، قشون خود را مرخص کرد با این نیت که سال بعد قشون متحدین بابل و مصر هم خواهند رسید و کار پارس را خاتمه خواهند داد لیکن قشون ایران که تازه نفس و جوان بودند و تازه لذت فتوحات را کشیده بودند، از سرمای زمستان باکی نداشته تا سارد پایتخت لیدی پیش روی کردند و شاه لیدی، کرزوس مجبور شد، در نزدیکی پایتخت با آنها نبرد کند. دولت اسپارت که متحد لیدی بود، نتوانست بموقع قشونی برای کمک به لیدی بفرستد. در نهایت پایتخت لیدی سارد، به تصرف قشون ایران درآمد.

قبل از سقوط سارد کوروش به یونانیها تکلیف کرده بود که با او متحد شوند ولی آنها نپذیرفتند بنابراین پس از تسخیر لیدی دست کوروش باز بود که کار مستعمرات یونانی در آسیای صغیر را یکسره کند. در سال ۵۴۵ پیش از میلاد کوروش توانست، تمامی آسیای صغیر را به تصرف خود درآورد.[۲۱]

تسخیر بابل نو

گرفتن بابل کار بسیار مشکلی بنظر می‌رسید زیرا استحکام برج و باره‌های این شهر مشهور آفاق بود. با وجود این در بهار ۵۳۹ پیش از میلاد، کوروش قصد تسخیر آنرا نمود و از دجله عبور کرد. در بابل بعد از بخت النصر سه نفر پادشاهی کردند تا اینکه روحانیون تاجری به نام نبونعید را بر تخت نشاندند.

راجع به تسخیر بابل دو روایت موجود است. یکی از هرودوت و اسیران یهودی در بابل دیگری مبنی بر اطلاعاتی که از حفریات بابل و تحقیقات پیرامون آن بدست آمده‌است.

موافق روایت اولی، تسخیر بابل از اینقرار بوده است که پادشاه بابل در نزدیکی آن شهر با قشون ایران جنگ کرد و شکست خورد و با عدهٔ زیادی از قشون خود به داخل بابل پناه برد. گرفتن شهر با حمله محال بود و با محاصره هم خیلی طول می‌کشید زیرا بابلی‌ها در اراضی وسیعی که در درون شهر بابل بود، کشت و زرع می کردند و بقدر کافی آذوقه داشتند، بنابراین کوروش حکم کرد، شط فرات را برگردانند پس از آنکه مجرای قدیم خشک شد، قشون ایران را از آن راه وارد بابل کرد و بدین ترتیب بدون جنگ بابل در سال ۵۳۸ پیش از میلاد بتصرف قشون ایران درآمد.

موافق اسنادی که از حفریات به دست آمده، در تسخیر بابل تصور بر خیانت سرداران بابلی می رود و بشرح زیر آمده است. نبونعید مجسمه رب النوع اور را به بابل آورده، پیروان بل مردوک رب النوع بابلیها را از خود رنجاند. اینها با کوروش همدست شدند و او وقتی که رود دیاله (رود سیروان) و دجله نسبتاً کم آب بود، این دو رود را برگرداند و داخل شد و پادشاه بابل تسلیم شد.

موافق هر دو روایت کوروش در معبد بزرگ بابل موافق مراسم مذهبی بابلیها تاجگذاری کرد و احترام زیادی به مذهب و معتقدات اهالی نمود.[۲۲]

آزاد سازی اسیران یهودی در بابل

پس از تسخیر بابل تمامی ممالکی که مطیع آن بودند به اطاعت کوروش درآمدند. منجمله فلسطین و شهرهای فینیقیه. کوروش دستور آزادی تمامی اسیران یهودی در بابل که توسط بخت النصر به بابل آورده شده بودند، را صادر کرده و اجازه داد که یهودیان به فلسطین مراجعت کرده و معابد قدیم را که خراب شده بود، تعمیر نمایند.[۲۳] لازم به تذکر است که نام کورش در کتاب مقدس عهد عتیق در نوزده آیه ذکر شده و در چند آیه مورد ستایش قرار گرفته‌است. در کتاب اشعیای نبی در باب ۴۵ آیهٔ اول کوروش را «مسیح» یعنی نجات‌دهنده خوانده و چنین می‌نویسد:

خداوند به مسیح خود یعنی کوروش که دست او را گرفتم تا بحضور وی امت‌ها را مغلوب سازم و کمرهای پادشاهان را بگشایم تا درها را بحضور وی مفتوح نمایم و دروازه‌ها دیگر بسته نشود، چنین می‌گوید که من پیش روی تو خواهم خرامید و جایهای ناهموار را هموار خواهم ساخت و درهای برنجین را شکسته، پشت بندهای آهنین را خواهم برید و گنجهای ظلمت و خزائن مخفی را به تو خواهم بخشید تا بدانی که من یهوه که ترا به اسمت خوانده‌ام خدای اسرائیل می‌باشم. به خاطر بندهٔ خود یعقوب و برگزیدهٔ خویش اسرائیل، هنگامی که مرا نشناختی تو را به اسمت خوانده‌ام و ملقب ساختم. من یهوه هستم و دیگری نیست و غیر از من خدایی نی. من کمر تو را بستم، هنگامی که مرا نشناختی. تا از مشرق آفتاب و مغرب بدانند که سوای من احدی نیست. پدید آوردندهٔ نور و آفرینندهٔ ظلمت.(آیهٔ ۸) [۲۴]

در مورد رهائی قوم یهود از اسارت بابل، در کتاب دوم تواریخ ایام، باب ۳۶ آیات ۲۲ و ۲۳ چنین نوشته شده‌است:

خداوند روح کوروش پادشاه فارس را برانگیخت تا در تمامی ممالک خود فرمانی نافذ کرد و آنرا مرقوم داشت، کوروش پادشاه فارس چنین می‌فرماید. یهوه خدای آسمان‌ها تمامی ممالک زمین را به من داده‌است و او مرا امر فرمود که خانه‌ای برای وی در اورشلیم که در یهود است، بنا نمایم.[۲۵]

عین همین مضمون نیز در کتاب عزرا باب اول آیات اول تا چهارم آمده‌است. اشعیای نبی نیز در باب ۴۴ آیه ۲۸ چنین می‌نویسد:

دربارهٔ کوروش (خدا) می‌گوید که او شبان من است و تمامی مسرت مرا به انجام خواهد رسانید و دربارهٔ اورشلیم، (خدا) می‌گوید بنا خواهد شد و دربارهٔ هیکل که بنیاد نو، نهاده خواهد گشت. [۲۶]

روایتهای مختلف دربارهٔ مرگ کوروش

مرگ کوروش در سال سی‌ام سلطنت او در حدود سال ۵۲۸ پیش از میلاد اتفاق افتاده‌است. روایات مختلفی دربارهٔ مرگ کوروش وجود دارد.

هرودوت می‌نویسد، راجع به در گذشت کوروش روایات مختلف است اما من شرحی را که بیشتر در نظرم معتبر می‌نماید نقل می کنم. کوروش در آخرین نبرد خود به قصد سرکوب قوم ماساگت (ماساژت) تیره‌ای از سکاها که با حمله به نواحی مرزی ایران به قتل و غارت می‌پرداختند، به سمت شمال شرقی کشور حرکت کرد، میان مرز ایران و سرزمین سکاها رودخانه‌ای بود که لشگریان کوروش باید از آن عبور می‌کردند. هنگامی که کوروش به این رودخانه رسید، تهم‌رییش (تومیریس) ملکهٔ سکاها به او پیغام داد که برای جنگ دو راه پیش رو دارد یا از رودخانه عبور کند و در سرزمین سکاها به نبرد بپردازند و یا اجازه دهند که لشگریان سکا از رود عبور کرده و در خاک ایران به جنگ بپردازند. کوروش این دو پیشنهاد را با سرداران خود در میان گذاشت. بیشتر سرداران ایرانی او، جنگ در خاک ایران را برگزیدند، اما کرزوس امپراتور سابق لیدیه و دائی مادر کوروش که تا پایان عمر، به عنوان یک مشاور به کوروش وفادار ماند، جنگ در سرزمین سکاها را پیشنهاد کرد. کوروش نظر کرزوس را پذیرفت و از رودخانه عبور کرد. پیامد این نبرد، کشته شدن کوروش و شکست لشگریانش بود.

بروسوس (مورخ کلدانی) در ۲۸۰ پیش از میلاد آورده‌است که کوروش در جنگ با طوائف داهه (دها، یکی از عشایر سکایی) کشته شده‌است.

از قول کتزیاس پزشک دربار هخامنشی آمده‌است که کوروش در اثر جراحاتی که در جنگ با دربیک‌ها (به انگلیسی: Derbike) به او وارد آمده بود، کشته شده‌است. آنها فیلهایشان را رها کردند، اسب کوروش رم کرده و کوروش بر زمین افتاد. یکی از سربازان هندی که با دربیک‌ها متحد بودند، زوبینی به ران او انداخته‌است و کوروش را به خیمه‌اش بردند و او در اثر این زخم بعد از سه روز درگذشته‌است. [۲۷]

اینکه هر سه قوم یاد شده، در بالا از طوایف سکا‌ها بوده‌اند نشان می‌دهد که آخرین جنگهای کوروش با طوایف سکاها بوده‌است اما بعید بنظر می‌رسد که وی در این جنگها کشته شده‌باشد. مخصوصاً در روایت هرودوت بسیار بعید می‌رسد که باقیماندهٔ سپاه شکست خورده توانسته باشند، جسد بدون سر او را برای دفن به پاسارگاد بیاورند.[۲۸] طبق روایت‌های گزنفون و استرابون این جنگها به کشته شدن کوروش منجر نشده‌است و وی به مرگ طبیعی وفات یافته‌است. احوال زندگی کوروش از بسیاری جهات، در روایات مربوط به کیخسرو، در شاهنامه منعکس شده‌است و لااقل این نکته را تأیید می‌کند که در سنت‌های ایرانی، وی نیز مانند کیخسرو، باید به مرگ طبیعی وفات یافته‌باشد. [۲۹] در هر حال راجع به پایان کارش، هیچ روایتی را از روی قطع بر روایت دیگر، نمی‌توان ترجیح نهاد.[۳۰]

استرابون جغرافیدان معروف می‌نویسد، سنگی بر آرامگاه بود که بر روی آن نوشته شده بود،

«ای رهگذر! من کوروش پسر کمبوجیه هستم. من شاهنشاهی پارس را بنیاد گذاشتم و فرمانروای آسیا بودم. بر این گور رشک مبر.» [۳۱]

منشور حقوق بشر کوروش

استوانه کوروش بزرگ، یک استوانهٔ سفالین پخته شده است که در تاریخ ۱۸۷۸ میلادی، در پی کاوش در محوطهٔ باستانی بابِل، کشف شد. در آن کوروش بزرگ رفتار خود را با اهالی بابِل، پس از پیروزی شرح داده‌است.

این سند به عنوان «نخستین منشور حقوق بشر» شناخته شده، و به سال ۱۹۷۱ میلادی، سازمان ملل آنرا به بسیاری از زبانهای رسمی سازمان منتشر کرد. نمونهٔ بدلی این استوانه، در مقر اصلی سازمان ملل، در شهر نیویورک نگهداری می‌شود.

این منشور ارزشمند در شهریور ماه سال 1389 به مدت 4 ماه طی مراسمی رسمی به ایران قرض داده شد، که آن را برای بازدید عموم در موزه ی ایران باستان در معرض نمایش قرار دادند.

ذوالقرنین

درباره شخصیت ذوالقرنین که در کتابهای آسمانی یهودیان، مسیحیان و مسلمانان از آن سخن به میان آمده، چندگانگی وجود دارد و این که به واقع ذوالقرنین چه کسی است به طور قطعی مشخص نشده‌است.

کوروش سردودمان هخامنشی، داریوش بزرگ، خشایارشا و اسکندر مقدونی گزینه‌هایی هستند که جهت پیدا شدن صاحب دو شاخ واقعی، دربارهٔ آنها بررسی‌هایی انجام شده، اما با توجه به اسناد و مدارک تاریخی و تطبیق آن با آیه‌های قرآن، تورات، و انجیل تنها کوروش بزرگ است که موجه‌ترین دلایل را برای احراز این لقب دارا می‌باشد.

شماری از فقهای معاصر شیعه نیز کوروش را ذوالقرنین می‌دانند. علامه طباطبایی، صانعی و مرتضی مطهری از معتقدان این نظر هستند.[۳۲] در کتاب تفسیر نمونه، نوشتهٔ ناصر مکارم شیرازی نوشته‌شده، از آنجهت به کوروش، ذوالقرنین می گفتند که شرق و غرب مال او بود.

پانویس

  1. ^  نگاه کنید به کتاب ِمنبعِ هرودوت، کتاب سوم، بند ِ هشتادونهم
  1. ↑ تاریخ ایران باستان، ص۳۳
  2. ↑ تاریخ ایران باستان، ص۳۳
  3. ↑ پیرنیا، ص ۹۶
  4. ↑ زرین کوب، ص ۱۳۱
  5. ↑ پیرنیا، ص ۹۶
  6. ↑ زرین کوب، ص ۱۳۰
  7. ↑ پیرنیا، ص ۹۶
  8. ↑ زرین کوب، ص ۱۳۰
  9. ↑ زرین کوب، ص ۱۳۰
  10. ↑ کتاب مقدس، ص ۸۲۸
  11. ↑ زرین کوب، ص ۱۲۶
  12. ↑ کتاب راهنمای جامع پاسارگاد صفحه 31 نوشته علی‌رضا شاپور شهبازی شابک 2-4-90380-
  13. ↑ پیرنیا، صفحهٔ ۷۹
  14. ↑ زرین کوب، ص ۱۳۰
  15. ↑ هرودوت. توضیحات آخر کتاب نوشتهٔ وحید مازندرانی، ص ۵۳۱
  16. ↑ زرین کوب، ص ۱۱۴
  17. ↑ پیرنیا، صفحهٔ ۸۴
  18. ↑ زرین کوب، ص ۱۱۵
  19. ↑ پیرنیا، صفحهٔ ۸۴
  20. ↑ هرودوت. ص ۴۶
  21. ↑ پیرنیا، صفحهٔ ۸۴، ۸۵، ۸۷
  22. ↑ پیرنیا، صفحهٔ ۹۱، ۹۲
  23. ↑ پیرنیا، صفحهٔ ۹۳
  24. ↑ کتاب مقدس، ص ۸۲۸
  25. ↑ کتاب مقدس، ص ۵۷۰
  26. ↑ کتاب مقدس، ص ۸۲۸
  27. ↑ فره وشی، ص ۷۴
  28. ↑ زرین کوب، ص ۱۲۹
  29. ↑ زرین کوب، ص ۱۳۰
  30. ↑ زرین کوب، ص ۱۳۰
  31. ↑ فره وشی، ص ۷۶
  32. ↑ خدمات متقابل ایران و اسلام٬ مرتضی مطهری

منابع

  • پیرنیا، حسن ( مشیرالدوله)،ایران باستان. تهران: انتشارات دنیای کتاب، ۱۳۶۲
  • کتاب مقدس، چاپ چهارم. انتشارات ایلام. ۲۰۰۷
  • فره وشی، بهرام. ایرانویچ. تهران: انتشارات دانشگاه تهران، سال ۱۳۶۸
  • زرین کوب، عبدالحسین . تاریخ مردم ایران. تهران: انتشارات امیر کبیر، ۱۳۶۴
  • مطهری، مرتضی. خدمات متقابل ایران و اسلام.
  • هرودوت. تواریخ. تهران: انتشارات فرهنگستان ادب و هنر ایران، ۱۳۵۶
  • رضایی، عبدالعظیم. تاریخ ده هزار ساله ایران، تهران:اقبال، چاپ ۱۶، ۱۳۸۴، جلداول.
  • ن.و. پیگولوسکایا. تاریخ ایران باستان. ترجمهٔ ایزدپناه، مهرداد. چاپ دوم، انتشارات محور، ۱۳۸۵، ISBN 964-6796-19-2. ‏
  • شارپ، رلف نورمن. فرمان‌های شاهنشاهان هخامنشی. چاپ دوم، انتشارات پازینه، زمستان ۱۳۸۴، ISBN 964-5722-74-8. ‏
  • رضایی، عبدالعظیم، تاریخ ده هزار ساله ایران، تهران:اقبال، چاپ ۱۶، ۱۳۸۴، جلداول.

منبع : سایت ویکی پدیا به نشانی : http://fa.wikipedia.org/wiki/%DA%A9%D9%88%D8%B1%D9%88%D8%B4_%D8%A8%D8%B2%D8%B1%DA%AF

سخنان تاریخی کوروش بزرگ پس از فتح بابل

در زیر، بخشی از سخنان تاریخی کوروش بزرگ پس از فتح بابل را برای شناخت ویژگی های شخصیتی و یکتاپرستی این بزرگ مرد تاریخ ایران و جهان مرور می کنیم:
«به نام ایزد جان و خرد؛
ایزد یکتایی که لحظه به لحظه او را بیشتر درک می کنم
ای مردم بابل، ما همه بندگان اهورا مزدا، خدای یگانه هستیم... ما نه پیروزیم و نه شکست خورده! ما امروز در سراسر این سرزمین پهناور، همگی با هم برابریم... همگی آزادیم...و همگی پاکیم. ما همگی دوستیم. ما تنها یک دشمن داریم و دشمن همه ما اهریمن است و جز او دیگر سایه ای نیست. ما همگی نوریم... سربازان اهورا مزداییم. از این لحظه من پادشاهی ام را بر این مبنا در تمام کره خاکی در سراسر این خاک پهناور که به فرمان من است، اعلام می کنم. از این پس، نام شاهنشاهی ما هخامنشی خواهد بود و این را به یاد پدر بزرگ عزیزم ـ که بخشی از اندیشه های نیک او به من به ارث رسید ـ به عاریه برمی دارم. ما از این لحظه، اندیشه و دین هر کس را محترم خواهیم دانست. هر کس به دین خودش خواهد پرداخت، هر کس نتیجه انتخاب خود را خواهد دید. هیچ کس حق تجاوز به حقوق دیگری را ندارد. از این لحظه، تمام بردگان آزادند. من تمامی گناهکاران را از این لحظه بخشیدم. هیچ کس مغضوب من نیست. هیچ بابلی از آنچه بوده، نترسد. این یک بخشایش عمومی است و زنان «بالشاسر» که در حرمسرای بابل بوده اند، از این لحظه آزادند. مال و اموالی در حد بازرگانی ثروتمند به هر یک از شما داده می شود و بعد شما می توانید به هر جای ایران پهناور از هند تا مصر و از توران تا یونان که خواستید بروید. شوهر شما مرده و شما وارثان او هستید. داشته های شخصی خودتان را بردارید و از کاخ خارج شوید. تمامی خزانه بالشاسر در میان مردم همین شهر به مساوات تقسیم خواهد شد. میان مرد و زن پیر و جوان و کودک تمایزی نیست. هر کس در قلمروی من به لطف اهورا مزدا زندگی می کند، از حقی مساوی با همه برخوردار است. تمامی تبعیدیان با هزینه حکومت هخامنشی به شهر و کشورشان بازخواهند گشت و با هزینه هخامنشی شهر ها و معابدشان دوباره راه خواهد افتاد. من تا زمانی که به تمام سخنانم جامه عمل بپوشانم، در این شهر خواهم ماند. آری زمین مقدس است... ما نیز یک به یک مقدسیم... این اهورا مزداست که ما را مقدس آفریده... و ما جهان زیبا را زیباتر خواهیم کرد. برای چنین هدفی همگان کار خواهند کرد... همه به دین و زبان خویش خواهند پرداخت و همه آزاد خواهند بود...»

منبع : سایت تابناک http://www.tabnak.ir/fa/pages/?cid=120125

نظرات 0 + ارسال نظر
برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد