رویداد خانه فاطمه
حمله به خانه فاطمه زهرا، «حَرق دار» و آتشزدن در خانهاش روایتی است که در برخی منابع شیعی و سنی آمده است. بسیاری شیعیان بر این باورند که فاطمه بر اثر همین واقعه، زخمی و بستری شد و در نهایت درگذشت. هدف عمر از حضور بر در خانه علی جلب بیعت او با ابوبکر بود. علی مدتی بعد، پس از مرگ فاطمه، با ابوبکر بیعت کرد.[منبع بیشتری نیاز است][۱] ورود به خانه فاطمه مورد اعتراف ابوبکر نیز بودهاست.[۲]
بخشی از شرح واقعه
طبری در تاریخ خود مینویسد: «عمر بن خطاب به در خانهی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد.»[۳]
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسی» مؤلف کتاب «العقد الفرید» (مرگ: ۴۶۳ (قمری)) در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانی که از بیعت ابوبکر تخلف جستند چنین مینویسد: علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند تا اینکه ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن و در این موقع عمر بنخطاب مقداری از آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه رابسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمدی خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بلی مگراین که در آنچه که امت وارد شدند، شما نیز وارد شوید.[نیاز به ارجاع دقیق]
بلاذری (متوفی: ۲۷۰ (قمری)) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» می نویسد: ابوبکر به دنبال علی فرستاد تا بیعت کند، ولی او از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در جلوی درب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، میبینیم در صدد سوزاندن خانه من هستی، عمر گفت: بلی،این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شدهاست.[نیاز به ارجاع دقیق]
ابن قتیبه (۲۱۲-۲۷۶) ازپیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، وی در کتاب «الامامة و السیاسة» چنین مینویسد: ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر بر تافته و در خانه علی گردآمده بودند، سراغ گرفت، عمر را به دنبال آنان فرستاد، و او به در خانه علی آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از از خانه بیرون نیامدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: بهخدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتانآتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در اینخانه، فاطمه، دختر پیامبر است، او گفت: باشد! او میگوید: عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای پیامبر خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزندان خطاب و ابیقحافه رسید، وقتی مردمی که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند، گریهکنان برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرونکشیدند، نزد ابوبکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، علی گفت: اگربیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم.[نیاز به ارجاع دقیق]
علامه مجلسی در بحارالانوار روایتی نقل میکند: «ایشان با گردآوری هیزم زیادی بر در خانه علی تلاش در آتشزدن خانه کردند. فاطمه پشت در ایستاد و آنان را به خدا و پدرش محمد (پیامبر اسلام) سوگند داد که دست از ایشان بردارند و منصرف شوند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت، و به بازویش زد چنانکه همچون بازوبند به دور بازویش حلقه زد. سپس لگدی به در زد و آن را به طرفش راند. او که آبستن بود، به رو درافتاد. سپس چنان او را سیلی زد که گوشوارهاش از گوشش کنده شد و درد زایمان او را فراگرفت و محسن را سقط کرد».[۴]
این واقعه همچین توسط مفضّل،[۵] سلیم بن قیس هلالی،[۶] شیخ مفید،[۷] عبدالجیل قزوینی رازی،[۸] فیض کاشانی،[۹] محقق کرکی،[۱۰]، ابنخیزرانه و ابن ابیشیبه[۱۱] نقل شدهاست.
پس از رویداد
گفتههای ابوبکر در مورد این رویداد، در آخرین لحظات عمرش، در جمع صحابه:
"من کارهایی را انجام ندادم و علاقه داشتم که انجام دهم و برخی از کارها را انجام دادم و به خاطر آنها پشیمان هستم و تأسف میخورم … سه چیز است که ای کاش انجام نداده بودم؛ ای کاش کشف خانه فاطمه نکردهبودم [و وارد خانهاش نمیشدم]، ای کاش این [عمل] را ترک کردهبودم، ای کاش این جنگ [علیه علی] را پایان دادهبودم." |
|
این گفتار از منابع متعدد از اهل سنت نقل شدهاست[۱۲] و جلالالدین سیوطی (از علمای اهل سنت) نیز درستی آنرا تأیید کردهاست.[۱۳]
دیدگاه اهلسنت و شیعیان به این واقعه
شیعیان بر اساس روایاتها و اسناد تاریخی متعددی که وجود دارد بهاتفاق وقوع این حادثه را تایید میکنند اما عدهای در جزئیات آن مثل سقط فرزندی به نام محسن اختلاف دارند. از جمله شیخ مفید از اساس سقط محسن را قبول ندارد.[نیازمند منبع] برخی نیز این سوال را مطرح میکنند که چگونه برای کودک متولد نشده است اسم انتخاب کرده بودند.
اما اهل سنت بر این باورند که در بسیاری از کتابها که به این واقعه اختصاص داده اند، تنها تهدید به آتشزدن خانه روایت شده و نه سوزاندن خانه. هم چنین برخی از این روایاتی که در مورد این واقعه گفته شده را از نظر سند ضعیف میدانند.
در بسیاری از منابع تاریخی از قبیل تاریخ یعقوبی ـ که شیعه دانسته میشود ـ، مروج الذهب مسعودی، الکامل ابن اثیر و البدایة و النهایة ابن کثیر دمشقی هیچ مطلبی دربارۀ حمله به خانه، آتش زدن آن، زدن فاطمه و افگانهشدن (سقط) بچه نیست.[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷]
شبهه اهل سنت در مورد منافات این واقعه با غیرت علی و پاسخ شیعه
اهل سنت منکر چنین اتفاقی هستند و در عین حال میگویند اگر چنین اتفاقی افتاده باشد هم با غیرت و مردانگی علی در تضاد است، چرا که اولا وقتی در زدند و معلوم شد عمر پشت در است علی شخصا برای باز کردن در نرفت و فاطمه را فرستاد و ثانیا علی بعد از اینکه دید همسرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته به دفاع از او برنخاست.
شیعه پاسخ میگوید باز کردن در توسط زن خانه هیج منافاتی با غیرت ندارد چرا که پیامبر هم روزی که عمر به در خانهاش آمد خدیجه را برای باز کردن در فرستاد و نیز در روزی دیگر پیامبر با عایشه مشغول غذا خوردن بود که عمر رسید و هر سه از یک ظرف مشغول غذا خوردن شدند.[نیازمند منبع]
شیعه همچنین معتقد است که علی و عمر با هم درگیر شدند ولی علی دست به شمشیر نبرد؛ چناچه در روایات آمده علی کمربند خلیفه دوم را گرفت و او را به زمین کوبید و گردن و بینی خلیفه دوم ضربه دید. آنگاه علی به یاد وصیت پیامبر اسلام افتاد: «اگر میخواهید اسلام زنده بماند و نام من جاودانه، باید دست به شمشیر نبرید و با اینها درگیر نشوید.» و بدین سبب علی به عمر گفت: «قسم به خداوندی که پیامبر اسلام را به نبوت گرامی داشت! ای پسر صهاک! اگر دستور الهی و وصیت پیامبر اسلام نبود، یقین پیدا میکردی و میفهمیدی که قدرت وارد شدن به خانه مرا نداشتی.[۱۸][۱۹]»
پانویس
منبع
منبع : سایت ویکی پدیا به نشانی :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%AC%D9%88%D9%85_%D9%88_%D8%A2%D8%AA%D8%B4_%D8%B2%D8%AF%D9%86_%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87