حضرت فاطمه زهرا)سلام الله علیها)
یکی ازاعضای آل عبا خانواده فدک • واقعه خانه فاطمه صحابه سلمان فارسی • مقداد پسر اسود یکی از مذاهب دین اسلام اصول تشیع توحید • نبوت • معاد فروع دین نماز • روزه • خمس • زکات چهارده معصوم محمد • فاطمه • علی حوادث غدیر خم • عاشورا • کربلا کتابهای مرجع قرآن • نهجالبلاغه دیدگاه علمای شیعه مکانهای مقدس مکه • مدینه شاخهها دوازدهامامی • اسماعیلی • زیدی |
حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)
فاطمه(س) ، دختر محمد (پیامبر اسلام) و خدیجه، همسر علی بن ابیطالب(چهارمین خلیفه اهل سنت و نخستین امام شیعیان) و مادر دو امام شیعه است. وی یکی از چهارده معصوم در نزد شیعیان دوازدهامامی است. در مورد تاریخ تولد و مرگ او توافق چندانی نیست. او مدتی پس از مرگ محمد، درگذشت و در مکان نامعلومی (احتمالاً در بقیع یا حوالی آن) دفن شد.
فاطمه (علیها السلام) در نزد مسلمانان برترین و والامقام ترین بانوی جهان در تمام قرون و اعصار میباشد. این عقیده بر گرفته از مضامین احادیث نبوی است. این طایفه از احادیث، اگر چه از لحاظ لفظی دارای تفاوت هستند، اما دارای مضمونی واحد میباشند. در یکی از این گفتارها (که البته مورد اتفاق مسلمانان، اعم از شیعه و سنی است)، پیامبراسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) میفرمایند: "فاطمه سرور زنان جهانیان است" . اگر چه بنابر نص آیه شریفه قرآن، حضرت مریم برگزیده زنان جهانیان معرفی گردیده و در نزد مسلمانان دارای مقامی بلند و عفت و پاکدامنی مثالزدنی میباشد و از زنان برتر جهان معرفی گشته است، اما او برگزیدهی زنان عصر خویش بوده است. ولی علو مقام حضرت زهرا (علیها السلام) تنها محدود به عصر حیات آن بزرگوار نمیباشد و در تمامی اعصار جریان دارد. لذا است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) در کلامی دیگر صراحتاً فاطمه (علیها السلام) را سرور زنان اولین و آخرین ذکر مینمایند. اما نکتهای دیگر نیز در این دو حدیث نبوی و احادیث مشابه دریافت میشود و آن اینست که اگر فاطمه (علیها السلام) برترین بانوی جهانیان است و در بین زنان از هر جهت، کسی دارای مقامی والاتر از او نیست، پس شناخت سراسر زندگانی و تمامی لحظات حیات او، از ارزش فوق العاده برخوردار میباشد. چرا که آدمی با دقت و تأمل در آن میتواند به عالیترین رتبههای روحانی نائل گردد. از سوی دیگر با مراجعه به قرآن کریم درمییابیم که آیات متعددی در بیان شأن و مقام حضرتش نازل گردیده است که از آن جمله میتوان به آیهی تطهیر، آیه مباهله، آیات آغازین سوره دهر، سوره کوثر، آیه اعطای حق ذی القربی و... اشاره نمود که خود تأکیدی بر مقام عمیق آن حضرت در نزد خداوند است. این آیات با تکیه بر توفیق الهی، در مقالات دیگر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. ما در این قسمت به طور مختصر و با رعایت اختصار، به مطالعه شخصیت و زندگانی آن بزرگوار خواهیم پرداخت.
نام، القاب و کنیه
در عالم تشیع، نامها و لقبهای فاطمه زهرا فراوان است به طوری که بعضی بیش از ۵۰ نام برای او نام بردهاند. از قول جعفر بن محمد، امام ششم شیعه گفتهاند:
"فاطمه در بارگاه خدای عزوجل دارای نه نام است که عبارتانداز: «فاطمه»، «صدیقه»، «مبارکه»، «طاهره»، «زکیه»، «راضیه»، «مرضیه»، «محدثه» و «زهراء».[۱] " |
فاطمه نامهای دیگری نیز دارد: سیدة النساء العالمین، بتول، حَصان، حرّة، عَذرا، هانیه، حوراء، مریم کبری، صدّیقه کبری، نوریه، سماویه.[۲] او دارای کنیههای متعددی است (بیش از ۱۰ کنیه نام بردهاند) که معروفترین آنها: امّ الحسن، امّ الحسین، امّ المحسن، امّ الائمه و امّ ابیها است.[۳]
در احادیثی؛ چه در منابع تشیع[۴] و چه در اهل سنت[۵] فاطمه به عنوان سیدة النساء العالمین (سرور زنان عالم) نامیده شدهاست.
ریشهشناسی نام
فاطمه وصفی است از مصدر فطم. و فطم در لغت عرب به معنی بریدن، قطع کردن و جدا شدن آمدهاست. این صیغه که بر وزن فاعل معنی مفعولی میدهد، به معنی بریده و جدا شدهاست و به بچه شتر مادهای که از شیر مادر گرفته شده «فاطمه» میگویند.[۶][۷][۸][پیوند مرده][۹]
در روایات شیعه آمدهاست که بنابر معنای واژه، دلیل نهادن نام فاطمه بر وی این بودهاست که او و پیروان راستیناش از آتش دوزخ در امان داشته شدهاند.[۱۰][۱۱][۱۲][۱۳][۱۴]
زادروز
در تاریخ تولد فاطمه دختر محمد اختلاف نظر وجود دارد اما نظر مقبولتر سال ۶۰۵ میلادی یا ۵ سال پیش از آغاز دعوت محمد است.[۱۵][۱۶][۱۷][۱۸][۱۹] که با نظر دانشمندان اهل سنت نظیر طبری، ابوالفرج و برخی دیگر تطابق دارد. طبری از قول عباس نقل میکند که:
«فاطمه در سالی متولد شد که قریش مشغول ساختن خانه کعبه بودند و در آن هنگام پیغمبر در سن ۳۵سالگی بود.»[۲۰]
هر چند در صورت درست بودن این تاریخ، سن ازدواج فاطمه بالاتر از ۱۸ سال نشان داده میشود که این امر در سرزمین عربستان در آن دوران، غیر معمول به نظر میرسد.[۲۱] منابع اهل تشیع زمان تولد او را دیرتر از این تاریخ و بین ۲ یا ۵ سال پس از وحی اولین آیهها (بعثت) عنوان میکنند.[۲۲] ولی در صورت درستی این تفاسیر، سن خدیجه مادر او در هنگام تولد فاطمه، بالاتر از ۵۰ سال خواهد بود. [۲۱] فاطمه در بسیاری موارد، چهارمین فرزند دختر محمد، پس از زینب، رقیه و ام کلثوم شمرده میشود، به عقیده برخی از محققان شیعه، او تنها دختر محمد است.[۲۳] فاطمه تنها فرزند محمد بود که به اندازهای عمر کرد که فرزندانی از خود باقی بگذارد.[۲۴]
کودکی و جوانی
بعد از تولد فاطمه خدیجه پرستاری از فاطمه را شخصا به عهده گرفت این برخلاف سنت معمول آن زمان بود که مردم مکه فرزندان تازه به دنیا آمده خود را به دایههایی از روستاها و بادیه نشینان اطراف سپرده میشدند.[۲۵]او ایام جوانی را تحت حمایت والدین خود را در مکه و در دورانی که قریش مشکلات و رنجهای زیادی برای پدرش بوجود آوردهبودند گذراند.[۲۱]
ازدواج
هنگامی که فاطمه به بلوغ رسید، بزرگان قریش و صاحبان ثروت و قدرت از او خوستگاری کردند، و هر که نزد پیامبر برای این کار میرفت پیامبر رو میگردانید و اظهار کراهت میکرد، به طوری که گمان میکردند پیامبر از آنان خشمگین است؛ از جمله ابوبکر و عمر که در خطبههایی گفتند: «امر او با خداست»[۲۶] عبیده نیز از عمر بن خطاب نقل میکند که گفت: او (علی) داماد رسول خدا میباشد، جبرئیل بر رسول خدا نازل شد و گفت: خدا تو را امر کردهاست که فاطمه را به علی تزویج نمایی.[۲۷]
خواستگاری
چنین آمدهاست که عمر و ابوبکر به علی پیشنهاد ازدواج با فاطمه را دادند، او نیز نزد رسول خدا رفت. او پس از گفتن بخش از آنچه برای اسلام انجام داده خواستهاش را گفت. پس پیامبر نزد فاطمه رفت. آنگاه به فاطمه گفت: «علی ابن ابیطالب کسی است که از فضل و خویشاوندی و اسلام او آگاهی، من از پروردگارم خواستهام تو را به همسری بهترین خلق خود در آورد و اکنون علی از تو خواستگاری کرده، نظر تو چیست؟» فاطمه سکوت کرد، صورت برنگردانید. پس رسول خدا سکوتش را نشان از رضیتش دانست. پس جبرئیل آمد و گفت: «ای محمد! فاطمه را به علی ابن ابی طالب تزویج کن که خدا راضی است.»[۲۸][۲۹]
زمان ازدواج
به روایتی از شیخ مفید و شیخ طوسی در ۱ ذیحجه سال دوم هجرت[۳۰][۳۱] رسول خدا فاطمه را به علی تزویج کرد و به روایت دیگر ۶ ذیحجه[۳۲][۳۳] بودهاست.
فرزندان
حسن (امام حسن نزد شیعیان) را در نیمه رمضان سال سوم هجرت و حسین پسر علی (امام حسین نزد شیعیان) را در پنجم یا سوم شعبان سال چهارم هجرت به دنیا آورد. سومین فرزند او زینب کبری بود که در ۵ جمادیالاول سال ششم هجرت به دنیا آمد. چهارمین فرزندش ام کلثوم در سال هفتم هجری متولد شد. علاوه بر این، بنا به اعتقاد شیعیان، فرزند دیگر او که پیش از به دنیاآمدن، پیامبر بر وی نام محسن گذاشته بود، در اثر ضربهای که در واقعه هجوم به خانه به پهلوی فاطمه وارد کردند، درگذشت.[۳۴][۳۵][۳۶]
فاطمه (علیها السلام) در خانه
فاطمه (علیها السلام) با آن همه فضیلت، همسری نیکو برای امیر مؤمنان بود. تا جایی که روایت شده هنگامی که علی (علیه السلام) به فاطمه (علیها السلام) مینگریست، غم و اندوهش زدوده میشد. فاطمه (علیها السلام) هیچگاه حتی اموری را که میپنداشت امام علی (علیه السلام) قادر به تدارک آنها نیست، از او طلب نمی نمود. اگر بخواهیم هر چه بهتر رابطه زناشویی آن دو نور آسمان فضیلت را بررسی نماییم، نیکوست از امام علی (علیه السلام) بشنویم؛ چه آن هنگام که در ذیل خطبهای به فاطمه (علیها السلام) با عنوان بهترین بانوی جهانیان مباهات مینماید و او را از افتخارات خویش بر میشمرد و یا آن هنگام که میفرماید: "بخدا سوگند که او را به خشم در نیاوردم و تا هنگامی که زنده بود، او را وادار به کاری که خوشش نیاید ننمودم؛ او نیز مرا به خشم نیاورد و نافرمانی هم ننمود."
بعد از مرگ حضرت محمد
سقیفه بنی ساعده
سقیفه بنی ساعده جایگاه و ایوانی سرپوشیده و دارای سقف در مدینه که مربوط به قبیله بنی ساعده بوده و مردمان در مشاوراتشان در آن گرد میآمدند.
نام سقیفهٔ بنیساعده (به عربی: سقیفة بنی ساعدة) در میان مسلمانان معروف و مشهور است، به این دلیل که بلافاصله پس از فوت پیامبر اسلام در آن محل عدهای از اصحاب وی، ابوبکر ابن ابیقحافه را به عنوان خلیفه اول انتخاب کردند.
ماجرای سقیفه بنیساعده
بعد از رحلت پیامبر اسلام در تاریخ دوشنبه ۲۸ صفر سال یازدهم هجری تعدادی از اصحاب قبل از اینکه به کفن و دفن محمد بپردازند، در سقیفه بنی ساعده جمع شدند تا برای خود خلیفهای انتخاب کنند و این علی بن ابیطالب بود که همراه با چند نفر دیگر در کنار جسد محمد باقی مانده و به تجهیز او مشغول بود.
عبدالفتاح عبدالمقصود (از عالمان معاصر اهل سنت) در کتاب خاستگاه خلافت ص ۳۰۷ مینویسد: وقتی عمر بن خطاب، خبر اجتماع اصحاب محمد را به ابوبکر میرساند، ابوبکر از کنار علی – که در آن وقت هر دو در کنار جسم پاک محمد بودند – بیرون میرود و خانه پیامبر را ترک میگوید و هیچ اشارهای به آنجا که میخواهد برود، نمینماید [۱] و با عمر به سوی سقیفه بنی ساعده میرود.
پس از وفات پیامبر۶ در حالی که بنا برعقیدۀ شیعه تکلیف جانشین پس از ایشان مشخص بود و علی از طرف خداوند برای این منصب برگزیده شده بودند، و مردم در غدیر با وی بیعت کرده بودند، انصار در سقیفهٔ بنی ساعده مجتمع گشتند تا برای خود رهبر و جانشین رسول خدا تعیین کنند عدهای از مهاجرین از جمله ابابکر و عمر و ابوعبیده جراح که از این اجتماع مطلع گشتند به سرعت خود را به آنجا رساندند در اجتماع سقیفه که با حضور تعدادی از مهاجرین و انصار تشکیل شده بود، سخنگوی گروه مهاجرین همین سه نفر بودند و سخنگوی گروه انصار سعد ابن عباده رئیس قبیلهٔ خزرج وحباب بن منذر از اوسیان(قبیله اوس) بودند.
بحث بر سر خلافت بالا گرفت و ابتدا هر گروه فضیلتی از خویش بیان میکرد و خود را از گروه دیگر به امر خلافت محقتر میدانست، اما بعد از آن که این کار نتیجه نداد ابوبکر از هر دو گروه خواست تا از اختلاف دوری کنند و برای اینکه نشان دهد خود را دلسوز مسلمانان میداند، به عمر و ابوعبیده اشاره کرد و از جمع خواست تا با یکی از آن دو بیعت کنند. در این لحظه عمر و ابوعبیده که به خلافت ابوبکر راضی بودند خطاب به او گفتند که با وجود شخصی چون تو بر ما سزاوار نیست که خلیفهٔ مسلمین شویم. سپس ابوبکر بدون این که سخنی بگوی دستش را دراز کرد. ولی برخلاف تصور، پیش از آنکه عمر و ابوعبیده دست او را به نشان بیعت بگیرند، فردی از انصار به نام بشیر بن سعد، دست ابوبکر را فشرد و بعد از او عمر و ابوعبیده با ابوبکر بیعت کردند. در این هنگام اسید ابن حضیر که رئیس قبیلهٔ اوس بود و هنوز دشمنیهای دیرین خود با رئیس خزرجیان یعنی سعد ابن عباده را در دل داشت، رو به افراد معدود قبیلهٔ خویش کرد و به آنها گفت تا با ابوبکر بیعت کنند زیرا اگر این کار را انجام ندهند سعدابن عباده خلیفه میشود و این به ضرر قبیلهٔ اوس است. سپس ابوبکر در حالی که عمر و ابوعبیده و گروهی از اوسیان دور او را گرفته بودند رو به مسجد رسول خدا آورده و سعد ابن عباده که با ابوبکر بیعت نکرده بود و بسیار آسیب دیده بود به منزل خویش رفت. بنی اسلمیان که از قبایل فقیر آن منطقه بودند به مدینه امدند و با وعدههایی که خلیفه دوم و همراهانش به آنها داده بودند به یاری ابوبکر و موافقان او امدند و هرکس که حاضر به بیعت با او نمیشد را به شدت مورد ضرب و شتم قرار میدادند.
شیعیان اعتقاد دارند که ماجرای سقیفه در مخالفت با دستور رسول خدا که قبل از فوتش علی را به عنوان خلیفه بعد از خودش تعیین کرده بود اتفاق افتادهاست.در واقع در نظر شیعه جریان سقیفه چیزی بیشتر از یک کودتا نیست.
منابع سقیفه بنی ساعده
این تنها عقیده شیعیان است.
منبع سقیفه بنی ساعده : سایت ویکی پدیا به نشانی : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%B3%D9%82%DB%8C%D9%81%D9%87
غصب اموال فاطمه
در دیدگاه شیعه در زمان خلافت اموالی از فاطمه زهرا که در زمان حیات پیامبر تحت مالکیت خاص و شخصی محمد مصطفی بود توسط خلیفه وقت غصب شد. فاطمه زهرا از سه راه مالک اموالی از پیامبر اسلام بود:
مهمترین اموال فاطمه که به دست خلافت غصب شد:
بخشی از اموال غصب شده از فاطمه | ||
نام اموال | نحوه تملک فاطمه | محل استقرار |
فدک | هبه (هدیه) | همجوار خیبر |
وادی القُری | ارث | بین خیبر و شام |
دژ سُلالِم | ارث | خیبر |
دژ وَطِیع | ارث | خیبر |
بخشی از دژ القَموص | ارث | خیبر |
تَیماء | ارث | بین خیبر و شام |
باقیمانده زمینهای بنینضیر | ارث | مدینه |
بازار مَهْزور | ارث | مدینه |
بخش دیگری از دژ القموص | سهم ذیالقربا از خمس | خیبر |
مهم ترین این اموال فدک بود که دارای ارزش و اهمیت خاصی بود و از آنجا که دستگاه خلافت به این موضوع پی برده بود، این اموال را به نفع خود مصادره کرد.[۳۷]
خطبه فدکیه
خطبه فدکیه سخنرانی طولانی فاطمه زهرا در مسجد پیامبر، جهت بازپس گرفتن فدک است که در زمان ابوبکر از وی غصب شد.
فصاحت و بلاغت، آرایههای لفظی و معنوی و بخصوص صنعت «سجع» در این سخنان استفاده شده و بسیاری را به این نحوه کلام متوجه نموده. برخی نیز آن را ترکیبی از مخالفت با قدرت سیاسی موجود و خطبهای انقلابی میدانند که سعی بر براندازی نظام نوبنیاد دارد.[۱]
اسناد
برخی از اسناد خطبه:
پانویس
منابع خطبه فدکیه
منبع : برگرفته ازسایت ویکی پدیا به نشانی :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D8%AE%D8%B7%D8%A8%D9%87_%D9%81%D8%AF%DA%A9%DB%8C%D9%87
رویداد خانه فاطمه
حمله به خانه فاطمه زهرا، «حَرق دار» و آتشزدن در خانهاش روایتی است که در برخی منابع شیعی و سنی آمده است. بسیاری شیعیان بر این باورند که فاطمه بر اثر همین واقعه، زخمی و بستری شد و در نهایت درگذشت. هدف عمر از حضور بر در خانه علی جلب بیعت او با ابوبکر بود. علی مدتی بعد، پس از مرگ فاطمه، با ابوبکر بیعت کرد.[منبع بیشتری نیاز است][۱] ورود به خانه فاطمه مورد اعتراف ابوبکر نیز بودهاست.[۲]
بخشی از شرح واقعه
طبری در تاریخ خود مینویسد: «عمر بن خطاب به در خانهی علی آمد، در حالی که گروهی از مهاجران در آنجا گرد آمده بودند. وی رو به آنان کرد و گفت: به خدا سوگند خانه را به آتش میکشم مگر این که برای بیعت بیرون بیایید. زبیر از خانه بیرون آمد در حالی که شمشیری بر دست داشت، ناگهان پای او لغزید و شمشیر از دست او بر زمین افتاد.»[۳]
شهاب الدین احمد معروف به «ابن عبد ربه اندلسی» مؤلف کتاب «العقد الفرید» (مرگ: ۴۶۳ (قمری)) در کتاب خود بحثی مشروح درباره تاریخ سقیفه آورده و تحت عنوان کسانی که از بیعت ابوبکر تخلف جستند چنین مینویسد: علی و عباس و زبیر در خانه فاطمه نشسته بودند تا اینکه ابوبکر، عمر بن خطاب را فرستاد تا آنان را از خانه فاطمه بیرون کند و به او گفت: اگر بیرون نیامدند، با آنان نبرد کن و در این موقع عمر بنخطاب مقداری از آتش به سوی خانه فاطمه رهسپار شد تا خانه رابسوزاند، در این موقع با فاطمه روبرو شد. دختر پیامبر گفت: ای فرزند خطاب آمدی خانه ما را بسوزانی، او در پاسخ گفت: بلی مگراین که در آنچه که امت وارد شدند، شما نیز وارد شوید.[نیاز به ارجاع دقیق]
بلاذری (متوفی: ۲۷۰ (قمری)) نویسنده معروف و صاحب تاریخ بزرگ، این رویداد تاریخی را در کتاب «انساب الاشراف» می نویسد: ابوبکر به دنبال علی فرستاد تا بیعت کند، ولی او از بیعت امتناع ورزید. سپس عمر با فتیله (آتشزا) حرکت کرد و با فاطمه در جلوی درب خانه روبرو شد، فاطمه گفت: ای فرزند خطاب، میبینیم در صدد سوزاندن خانه من هستی، عمر گفت: بلی،این کار کمک به چیزی است که پدرت برای آن مبعوث شدهاست.[نیاز به ارجاع دقیق]
ابن قتیبه (۲۱۲-۲۷۶) ازپیشوایان ادب و از نویسندگان پرکار حوزه تاریخ و ادب اسلامی است، وی در کتاب «الامامة و السیاسة» چنین مینویسد: ابوبکر از کسانی که از بیعت با او سر بر تافته و در خانه علی گردآمده بودند، سراغ گرفت، عمر را به دنبال آنان فرستاد، و او به در خانه علی آمد و همگان را صدا زد که بیرون بیایند و آنان از از خانه بیرون نیامدند. در این موقع عمر هیزم طلبید و گفت: بهخدایی که جان عمر در دست اوست بیرون بیایید یا خانه را بر سرتانآتش میزنم. مردی به عمر گفت: ای اباحفص (کنیه عمر) در اینخانه، فاطمه، دختر پیامبر است، او گفت: باشد! او میگوید: عمر همراه گروهی به در خانه فاطمه آمدند، در خانه را زدند، هنگامی که فاطمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند گفت: ای پیامبر خدا پس از تو چه مصیبتهایی به ما از فرزندان خطاب و ابیقحافه رسید، وقتی مردمی که همراه عمر بودند صدای زهرا را شنیدند، گریهکنان برگشتند؛ ولی عمر با گروهی باقی ماند و علی را از خانه بیرونکشیدند، نزد ابوبکر بردند و به او گفتند، بیعت کن، علی گفت: اگربیعت نکنم چه میشود؟ گفتند: به خدایی که جز او خدایی نیست، گردن تو را میزنیم.[نیاز به ارجاع دقیق]
علامه مجلسی در بحارالانوار روایتی نقل میکند: «ایشان با گردآوری هیزم زیادی بر در خانه علی تلاش در آتشزدن خانه کردند. فاطمه پشت در ایستاد و آنان را به خدا و پدرش محمد (پیامبر اسلام) سوگند داد که دست از ایشان بردارند و منصرف شوند. عمر تازیانه را از دست قنفذ، غلام ابوبکر گرفت، و به بازویش زد چنانکه همچون بازوبند به دور بازویش حلقه زد. سپس لگدی به در زد و آن را به طرفش راند. او که آبستن بود، به رو درافتاد. سپس چنان او را سیلی زد که گوشوارهاش از گوشش کنده شد و درد زایمان او را فراگرفت و محسن را سقط کرد».[۴]
این واقعه همچین توسط مفضّل،[۵] سلیم بن قیس هلالی،[۶] شیخ مفید،[۷] عبدالجیل قزوینی رازی،[۸] فیض کاشانی،[۹] محقق کرکی،[۱۰]، ابنخیزرانه و ابن ابیشیبه[۱۱] نقل شدهاست.
پس از رویداد
گفتههای ابوبکر در مورد این رویداد، در آخرین لحظات عمرش، در جمع صحابه:
"من کارهایی را انجام ندادم و علاقه داشتم که انجام دهم و برخی از کارها را انجام دادم و به خاطر آنها پشیمان هستم و تأسف میخورم … سه چیز است که ای کاش انجام نداده بودم؛ ای کاش کشف خانه فاطمه نکردهبودم [و وارد خانهاش نمیشدم]، ای کاش این [عمل] را ترک کردهبودم، ای کاش این جنگ [علیه علی] را پایان دادهبودم." |
|
این گفتار از منابع متعدد از اهل سنت نقل شدهاست[۱۲] و جلالالدین سیوطی (از علمای اهل سنت) نیز درستی آنرا تأیید کردهاست.[۱۳]
دیدگاه اهلسنت و شیعیان به این واقعه
شیعیان بر اساس روایاتها و اسناد تاریخی متعددی که وجود دارد بهاتفاق وقوع این حادثه را تایید میکنند اما عدهای در جزئیات آن مثل سقط فرزندی به نام محسن اختلاف دارند. از جمله شیخ مفید از اساس سقط محسن را قبول ندارد.[نیازمند منبع] برخی نیز این سوال را مطرح میکنند که چگونه برای کودک متولد نشده است اسم انتخاب کرده بودند.
اما اهل سنت بر این باورند که در بسیاری از کتابها که به این واقعه اختصاص داده اند، تنها تهدید به آتشزدن خانه روایت شده و نه سوزاندن خانه. هم چنین برخی از این روایاتی که در مورد این واقعه گفته شده را از نظر سند ضعیف میدانند.
در بسیاری از منابع تاریخی از قبیل تاریخ یعقوبی ـ که شیعه دانسته میشود ـ، مروج الذهب مسعودی، الکامل ابن اثیر و البدایة و النهایة ابن کثیر دمشقی هیچ مطلبی دربارۀ حمله به خانه، آتش زدن آن، زدن فاطمه و افگانهشدن (سقط) بچه نیست.[۱۴] [۱۵] [۱۶] [۱۷]
شبهه اهل سنت در مورد منافات این واقعه با غیرت علی و پاسخ شیعه
اهل سنت منکر چنین اتفاقی هستند و در عین حال میگویند اگر چنین اتفاقی افتاده باشد هم با غیرت و مردانگی علی در تضاد است، چرا که اولا وقتی در زدند و معلوم شد عمر پشت در است علی شخصا برای باز کردن در نرفت و فاطمه را فرستاد و ثانیا علی بعد از اینکه دید همسرش مورد ضرب و شتم قرار گرفته به دفاع از او برنخاست.
شیعه پاسخ میگوید باز کردن در توسط زن خانه هیج منافاتی با غیرت ندارد چرا که پیامبر هم روزی که عمر به در خانهاش آمد خدیجه را برای باز کردن در فرستاد و نیز در روزی دیگر پیامبر با عایشه مشغول غذا خوردن بود که عمر رسید و هر سه از یک ظرف مشغول غذا خوردن شدند.[نیازمند منبع]
شیعه همچنین معتقد است که علی و عمر با هم درگیر شدند ولی علی دست به شمشیر نبرد؛ چنانچه در روایات آمده علی کمربند خلیفه دوم را گرفت و او را به زمین کوبید و گردن و بینی خلیفه دوم ضربه دید. آنگاه علی به یاد وصیت پیامبر اسلام افتاد: «اگر میخواهید اسلام زنده بماند و نام من جاودانه، باید دست به شمشیر نبرید و با اینها درگیر نشوید.» و بدین سبب علی به عمر گفت: «قسم به خداوندی که پیامبر اسلام را به نبوت گرامی داشت! ای پسر صهاک! اگر دستور الهی و وصیت پیامبر اسلام نبود، یقین پیدا میکردی و میفهمیدی که قدرت وارد شدن به خانه مرا نداشتی.[۱۸][۱۹]»
پانویس
منبع رویدادخانه فاطمه
منبع رویدادخانه فاطمه : برگرفته ازسایت ویکی پدیا به نشانی :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%87%D8%AC%D9%88%D9%85_%D9%88_%D8%A2%D8%AA%D8%B4_%D8%B2%D8%AF%D9%86_%D8%AE%D8%A7%D9%86%D9%87_%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87
مرگ فاطمه
وصیت
سلیم بن قیس هلالی از ابن عباس روایت میکند وقتی بیماری فاطمه شدت گرفت علی را خواست و گفت وصیت میکنم که برای جنازهام تابوتی مانند آنچه ملائکه برایم وصف کردند بسازی؛ و نگذاری در مراسم دفن من کسی از «آنانکه بر من ظلم کردند و دشمنان خدایند» حاضر شوند.[۳۸] و نیز وصیت کرد او را شبانه دفن کنند.[۳۹]
غسل و تدفین
از جعفر صادق نقل شدهاست علی همسرش فاطمه را غسل داد.[۴۰] پس از مرگ فاطمه مردم اجتماع کرده و منتظر جنازه فاطمه بودند تا مراسم تدفین را انجام دهند. ابوذر از خانه بیرون آمد و مردم را متفرق کرد. پس از مدتی، علی، حسن، حسین، عمار، مقداد، عقیل، زبیر، ابوذر و گروه دیگری از بنی هاشم، جسد فاطمه را بیرون آورده و بر آن نماز میت را خواندند و در همان نیمه شب دفن کردند.[۴۱]
در تاریخ طبری آمده: فاطمه در شب مدفون شد و به جز عباس، علی، مقداد، و زبیر کسی نبود. در روایات شیعیان آمدهاست که امیرالمؤمنین، حسن، حسین، عقیل، سلمان، ابوذر، مقداد، عمار و بریده فاطمه نماز را دفن کردند. هفت قبر (و به روایات دیگر ۴۰ قبر) را در اطراف قبر فاطمه درست کرد تا قبر او شناخته نشود. برخی گفتند: علی قبر فاطمه را مخفی کرد تا جای آن شناخته نشود.[۴۲]
در مورد محل قبر فاطمه نقلهای گوناگونی است: برخی گفتهاند فاطمه در بقیع دفن شد[۴۳] و عدهای دیگر آن را اشتباه دانستند.[۴۴] برخی دیگر بر این اعتقادند که فاطمه در خانه خود دفن شد و یا قبر فاطمه بین قبر محمد و منبر اوست.[۴۵]
علت مرگ
ابو بصیر از امام ششم شیعه نقل میکند با این مضمون که سبب مرگ فاطمه این بود که قُنفُذ (غلام عمر) با سر غلاف شمشیر بر او زد و محسن سقط شد و پس از آن فاطمه به بیماری شدیدی مبتلا شد.[۴۶]
و نیز در احتجاج حسن بر معاویه و اصحابش آمده که به مغیرة بن شعبه گفت تو آن کسی هستی که فاطمه را مورد ضرب و شتم قرار دادی تا اینکه او را خون آلود نمودی و او کودک خود را سقط کرد.[۴۷]
زمان مرگ
در تاریخ مرگ فاطمه زهرا اختلاف زیادی در کتابها دیده میشود که به حدود ده قول میرسد، و همگی آنها تاریخ مرگ را از روی فاصله میان مرگ محمد و مرگ فاطمه[باید منظور کس دیگری باشد؟] حساب کرده و ذکر نمودهاند:
۴۰ روز: ابن شهرآشوب در کتاب مناقب پس از آن که یکی دو قول در این باره نقل کرده میگوید: برخی گفتهاند: مرگ فاطمه چهل روز پس از مرگ محمد اتفاق افتاد. این قول صحیح تر از اقوال دیگر است، و روی همین حساب میگوید: فاطمه در شب یکشنبه سیزدهم ربیعالثانی از دنیا رفت.[۴۸]، و اربلی هم در کشفالغمه چنین قولی نقل کرده[۴۹] چنانکه مجلسی نیز از برخی کتابها آن را حکایت نمودهاست[۵۰] نگارنده گوید: در برخی از روایات آمده که مدت بیماری فاطمه چهل روز طول کشید مانند روایت روضةالواعظین[۵۱] و روایتی که مجلسی از برخی کتابهای مناقب نقل کرده.[۵۲]
۷۲ روز: ابن شهرآشوب این قول را در مناقب نقل کردهاست.[۵۳]
۷۵ روز: این قول نیز در مناقب ذکر شده و مرحوم کلینی نیز در کافی روایتی از جعفر بن محمد در این باره روایت کرده [۵۴] و از عیون المعجزات سید مرتضی نیز نقل شدهاست [۵۵] و قول مشهور نیز میان محدثین و عموم شیعیان همین قول است.
۳ ماه: این قول را مرحوم علی بن عیسی اربلی در کتاب کشفالغمه از کتاب الذریة الطاهرة دولابی نقل کرده.[۵۶]
۹۵ روز: مرحوم اربلی قول ۹۵ روز را از باقر روایت کرده[۵۷]، و مرحوم مجلسی نیز از کتاب اقبال الاعمال نقل کرده که جماعتی از اصحاب فرمودهاند: مرگ فاطمه در روز سوم جمادیالثانی واقع شد [۵۸]، و روی قول مشهور در مرگ پیامبر اسلام که روز بیست و هشتم ماه صفر بوده فاصلهی آنها همان ۹۵ روز میشود.
۶ ماه: این قول را بیشتر اهل سنت اختیار کرده و عموماً مرگ فاطمه را در سوم ماه رمضان میدانند.[۵۹]
اقوال دیگر هم در این باره هست مانند هفتاد روز و ۱۰۰ روز و ۸ ماه که مشهور نیستند.
پانویس
منابع مطالب زندگی فاطمه
· Ordoni, Abu Muhammad. Muhammad Kazim Qazwini. Fatima the Gracious. Ansariyan Publications, 1992, ISBN B000BWQ7N6.
· Amir-Moezi, Mohammad Ali. “Fatema: i. IN HISTORY AND SHIʿITE HAGIOGRAPHY”. Encyclopædia Iranica. Center for Iranian Studies, Columbia University, ISBN 1-56859-050-4.
· Ghadanfar, Mahmood Ahmad. Great Women of Islam. Darussalam, ISBN 9960897273.
منبع مطالب زندگی فاطمه: برگرفته ازسایت ویکی پدیا به نشانی :
http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87_%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7#cite_refمهه-21
مکارم اخلاق:
سراسر زندگانی صدیقه طاهره (علیها السلام)، مملو از مکارم اخلاق و رفتارهای نمونه و انسانی است. ما در این مجال جهت رعایت اختصار تنها به سه مورد اشاره مینماییم. اما دوباره تأکید میکنیم که این موارد، تنها بخش کوچکی از مکارم اخلاقی آن حضرت است.
1- از جابر بن عبدالله انصاری، صحابی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) منقول است که: مردی از اعراب مهاجر که فردی فقیر مستمند بود، پس از نماز عصر از رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) طلب کمک و مساعدت نمود. حضرت فرمود که من چیزی ندارم. سپس او را به خانه فاطمه (سلام الله علیها) که در کنار مسجد و در نزدیکی خانه رسول خدا قرار داشت، راهنمایی نمودند. آن شخص به همراه بلال (صحابی و مؤذن رسول خدا) به در خانه حضرت فاطمه (علیها السلام) آمد و بر اهل بیت رسول خدا سلام گفت و سپس عرض حال نمود. حضرت فاطمه (علیها السلام) با وجود اینکه سه روز بود خود و پدر و همسرش در نهایت گرسنگی به سر میبردند، چون از حال فقیر آگاه شد، گردنبندی را که فرزند حمزه، دختر عموی حضرت به ایشان هدیه داده بود و در نزد آن بزرگوار یادگاری ارزشمند محسوب میشد، از گردن باز نمود و به اعرابی فرمود: این را بگیر و بفروش؛ امید است که خداوند بهتر از آن را نصیب تو نماید. اعرابی گردنبند را گرفت و به نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) بازگشت و شرح حال را گفت. رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) از شنیدن ماجرا، متأثر گشت و اشک از چشمان مبارکش فرو ریخت و به حال اعرابی دعا فرمود. عمار یاسر (از اصحاب پیامبر) برخاست و اجازه گرفت و در برابر اعطای غذا، لباس، مرکب و هزینه سفر به اعرابی، آن گردنبند را از او خریداری نمود. پیامبر اسلام (صلی الله علیه و آله و سلم) از اعرابی پرسید: آیا راضی شدی؟ او در مقابل، اظهار شرمندگی و تشکر نمود. عمار گردنبند را در پارچه ای یمانی پیچیده و آنرا معطر نمود و به همراه غلامش به پیامبر هدیه داد. غلام به نزد پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) آمد و جریان را باز گفت. حضرت رسول (صلی الله علیه و آله و سلم) غلام و گردنبند را به فاطمه (علیها السلام) بخشید. غلام به خانهی صدیقه اطهر آمد. زهرا (علیها السلام)، گردنبند را گرفت و غلام را در راه خدا آزاد نمود.
گویند غلام در این هنگام تبسم نمود. هنگامی که علت را جویا شدند، گفت: چه گردنبند با برکتی بود، گرسنهای را سیر کرد و برهنهای را پوشانید، پیادهای را صاحب مرکب و فقیری را بینیاز کرد و غلامی را آزاد نمود و سرانجام به نزد صاحب خویش بازگشت.
2- رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) در شب زفاف پیراهن نویی را برای دختر خویش تهیه نمود. فاطمه (علیها السلام) پیراهن وصلهداری نیز داشت. سائلی بر در خانه حاضر شد و گفت: من از خاندان نبوت پیراهن کهنه میخواهم. حضرت زهرا (علیها السلام) خواست پیراهن وصلهدار را مطابق خواست سائل به او بدهد که به یاد آیه شریفه "هرگز به نیکی دست نمییابید مگر آنکه از آنچه دوست دارید انفاق نمایید"، افتاد. در این هنگام فاطمه (علیها السلام) پیراهن نو را در راه خدا انفاق نمود.
3- امام حسن مجتبی در ضمن بیانی، عبادت فاطمه (علیها السلام)، توجه او به مردم و مقدم داشتن آنان بر خویشتن، در عالیترین ساعات راز و نیاز با پروردگار را این گونه توصیف مینمایند: "مادرم فاطمه را دیدم که در شب جمعهای در محراب عبادت خویش ایستاده بود و تا صبحگاهان، پیوسته به رکوع و سجود میپرداخت. و شنیدم که بر مردان و زنان مؤمن دعا میکرد، آنان را نام میبرد و بسیار برایشان دعا مینمود اما برای خویشتن هیچ دعایی نکرد. پس به او گفتم: ای مادر، چرا برای خویش همانگونه که برای غیر، دعا مینمودی، دعا نکردی؟ فاطمه (علیها السلام) گفت: پسرم ! اول همسایه و سپس خانه."
مقام عصمت:
در بیان عصمت فاطمه (علیها السلام) و مصونیت او نه تنها از گناه و لغزش بلکه از سهو و خطا، استدلال به آیه تطهیر ما را بینیاز میکند. ما در این قسمت جهت جلوگیری از طولانی شدن بحث، تنها اشاره مینماییم که عصمت فاطمه (علیها السلام) از لحاظ کیفیت و ادله اثبات همانند عصمت سایر ائمه و پیامبر است که در قسمت مربوطه در سایت بحث خواهد شد.
بیان عظمت فاطمه از زبان پیامبر (ص):
رسول اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم)، بارها و بارها فاطمه (علیها السلام) را ستود و از او تجلیل نمود. در مواقع بسیاری میفرمود: "پدرش به فدایش باد" و گاه خم میشد و دست او را میبوسید. به هنگام سفر از آخرین کسی که خداحافظی مینمود، فاطمه (علیها السلام) بود و به هنگام بازگشت به اولین محلی که وارد میشد، خانه او بود.
عامه محدثین و مسلمانان از هر مذهب و با هر عقیدهای، این کلام را نقل نمودهاند که حضرت رسول میفرمود: "فاطمه پاره تن من است هر کس او را بیازارد مرا آزرده است." از طرفی دیگر، قرآن کریم پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) را از هر سخنی که منشأ آن هوای نفسانی باشد، بدور دانسته و صراحتاً بیان میدارد که هر چه پیامبر میفرماید، سخن وحی است. پس میتوان دریافت که این همه تجلیل و ستایش از فاطمه (علیها السلام)، علتی ماورای روابط عاطفی مابین پدر و فرزند دارد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) نیز خود به این مطلب اشاره میفرمود. گاه در جواب خردهگیران، لب به سخن میگشود که خداوند مرا به این کار امر نموده و یا میفرمود: "من بوی بهشت را از او استشمام میکنم."
اما اگر از زوایای دیگر به بحث بنگریم و حدیث نبوی را در کنار آیات شریفه قرآن کریم قرار دهیم، مشاهده مینماییم قرآن کریم عقوبت کسانی که رسول خدا (صلی الله علیه و آله و سلم) را اذیت نمایند، عذابی دردناک ذکر میکند. و یا میفرماید کسانی که خدا و رسول را اذیت نمایند، خدا آنان را در دنیا از رحمت خویش دور میدارد و برای آنان عذابی خوار کننده آماده مینماید. پس به نیکی مشخص میشود که رضا و خشنودی فاطمه (علیها السلام)، رضا و خشنودی خداوند است و غضب او نیز باعث غضب خداست. به بیانی دقیقتر، او مظهر رضا و غضب الهی است. چرا که نمیتوان فرض نمود، شخصی عملی را انجام دهد و بدان وسیله فاطمه (علیها السلام) را بیازارد و موجب آزردگی پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) گردد و بدین سبب مستوجب عقوبت الهی شود، اما خداوند از آن شخص راضی و به عمل او خشنود باشد و در عین رضایت، او را مورد عقوبتی سنگین قرار دهد.
نکتهای دیگر که از قرار دادن این حدیث در کنار آیات قرآن کریم بدست میآید، آنست که رضای فاطمه (علیها السلام)، تنها در مسیر حق بدست میآید و غضب او فقط در انحراف از حق و عدول از اوامر الهی حاصل میشود و در این امر حتی ذرهای تمایلات نفسانی و یا انگیزههای احساسی مؤثر نیست. چرا که از مقام عدل الهی، بدور است شخصی را به خاطر غضب دیگری که برخواسته از تمایل نفسانی و یا عوامل احساسی مؤثر بر اراده اوست، عقوبت نماید.
منبع : برگرفته ازسایت ویکی پدیا به نشانی : http://fa.wikipedia.org/wiki/%D9%81%D8%A7%D8%B7%D9%85%D9%87_%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A7#cite_ref-21
فاطمه زهرا(س) ازنگاه متفکر بزرگ دکترعلی شریعتی:
فاطمه زهرا سلام الله علیهارا بزرگان به بیا نهای مختلف توصیف کرده اند.ازجمله متفکربزرگ دکتر علی شریعتی آن بزرگواررا درکتاب فاطمه ،فاطمه است بدینگونه توصیف نموده است:
از شخصیت فاطمه سخن گفتن بسیار دشوار است. فاطمه، یک ” زن ” بود، آن چنان که اسلام میخواهد که زن باشد. تصویر سیمای او را پیامبر خود رسم کرده بود و او را در کورههای سختی و فقر و مبارزه و آموزشهای عمیق و شگفت انسانی خویش پرورده و ناب ساخته بود.وی در همه ابعاد گوناگون زن بودن نمونه شده بود.مظهر یک دختر، در برابر پدرش.مظهر یک همسر در برابر شویش.مظهر یک مادر در برابر فرزندانش.مظهر یک ” زن مبارز و مسئول ” در برابر زمانش و سرنوشت جامعه اش.وی خود یک “ امام ” است، یعنی یک نمونه مثالی، یک تیپ ایدهآل برای زن، یک “ اسوه ” ، یک شاهد برای هر زنی که میخواهد ” شدن خویش ” را خود انتخاب کند.او با طفولیت شگفتش، با مبارزه مدامش در دو جبهه خارجی و داخلی، در خانه پدرش، خانهی همسرش، در جامعهاش، در اندیشه و رفتار و زندگیش، “چگونه بودن” را به زن پاسخ میداد.نمیدانم چه بگویم؟ بسیار گفتم و بسیار ناگفته ماند.در میان همه جلوههای خیره کننده روح بزرگ فاطمه، آنچه بیشتر از همه برای من شگفتانگیز است این است که فاطمه همسفر و همگام و هم پرواز روح عظیم علی است.او در کنار علی تنها یک همسر نبود، که علی پس از او همسرانی دیگر نیز داشت. علی در او به دیده یک دوست، یک آشنای دردها و آرمانهای بزرگش می نگریست و انیس خلوت بیکرانه و اسرارآمیزش و همدم تنهاییهایش.این است که علی هم او را به گونه دیگری مینگرد و هم فرزندان او را.پس از فاطمه، علی همسرانی میگیرد و از آنان فرزندانی مییابد. اما از همان آغاز، فرزندان خویش را که از فاطمه بودند با فرزندان دیگرش جدا میکند. اینان را “بنیعلی” میخواند و آنان را “بنیفاطمه”.شگفتا، در برابر پدر، آن هم علی، نسبت فرزند به مادر و پیغمبر نیز دیدیم که او را به گونهی دیگر میبیند. از همهی دخترانش تنها به او سخت میگیرد، از همه تنها به او تکیه میکند. او را ـ در خردسالی ـ مخاطب دعوت بزرگ خویش میگیرد.نمیدانم از او چه بگویم؟ چگونه بگویم؟
خواستم از ” بوسوئه ” تقلید کنم، خطیب نامور فرانسه که روزی در مجلسی با حضور لویی، از ” مریم ” سخن میگفت . گفت : هزار و هفتصد سال است که همه سخنوران عالم درباره مریم داد سخن دادهاند.هزار و هفتصد سال است که همه فیلسوفان و متفکران ملتها در شرق و غرب، ارزشهای مریم را بیان کردهاند.هزار و هفتصد سال است که شاعران جهان در ستایش مریم همه ذوق و قدرت خلاقه شان را به کار گرفته اند.هزار و هفتصد سال است که همه هنرمندان، چهرهنگاران، پیکرسازان بشر، در نشان دادن سیما و حالات مریم هنرمندی های اعجازگر کرده اند.اما مجموعه گفتهها و اندیشه ها و کوششها و هنرمندی های همه در طول این قرنهای بسیار، به اندازه این کلمه نتوانسته اند عظمتهای مریم را بازگویند که: “مریم (س)، مادر عیسی (ع) است “.
و من خواستم با چنین شیوه ای از فاطمه بگویم. باز درماندم :خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجه ی بزرگ است.
دیدم فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است.
دیدم که فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است.
دیدم که فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است.
دیدم که فاطمه نیست.خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است.
باز دیدم که فاطمه نیست.نه، اینها همه هست و این همه ، فاطمه نیست.فاطمه، فاطمه است.
برگرفته ازکتاب فاطمه،فاطمه است، نوشته دکترعلی شریعتی.